ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 24

مشخصات کتاب

عنوان قراردادی : فرهنگ کوثر (مجله)

عنوان و نام پدیدآور : ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) / تالیف گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1377 -

مشخصات ظاهری : ج.: مصور، نمونه، عکس.

شابک : دوره 964-6401-01-5 : ؛ 5000 ریال (ج. 1) ؛ 6000 ریال : ج.2 964-6401-10-6 : ؛ 55000 ریال : ج.3 964-6401-11-2 : ؛ 6000 ریال : ج.4 : 964-6401-14-7 ؛ 5500 ریال : ج. 5 : 964-6401-15-5 ؛ 65000 ریال : ج.6 : 964-6401-20-1 ؛ 8500 ریال (ج. 11) ؛ 8000 ریال (ج. 12) ؛ 12000 ریال : ج. 15 : 964-6409-87-2 ؛ 12000 ریال : ج. 17 : 964-8567-08-5 ؛ 17000 ریال : ج.20 : 964-8567-90-5 ؛ 16000 ریال : ج. 21 : 964-8567-95-6 ؛ 50000 ریال : ج.26 : 978-964-180-122-1 ؛ 50000 ریال (ج.27) ؛ ج.28 978-964-180-235-8 : ؛ ج.29: 978-964-180-417-8 ؛ ج.30 978-964-180-444-4 :

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.2 و 3 (چاپ اول: 1377).

یادداشت : ج.4 (چاپ اول: 1378).

یادداشت : ج. 5 (چاپ اول: بهار 1378).

یادداشت : ج. 6 (چاپ اول: پائیز 1378).

یادداشت : ج. 8 (چاپ اول: زمستان 1379).

یادداشت : ج. 11 (چاپ اول: 1381).

یادداشت : ج. 12 و 15 (چاپ اول: 1382).

یادداشت : ج. 17 (چاپ اول: 1385).

یادداشت : ج.20 و 21 (چاپ اول: 1386).

یادداشت : ج.26 و 27 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.28 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت : ج.29 (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت : ج.30 (چاپ اول: 1396) (فیپا).

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه

موضوع : قم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره : BP55/2/س25 1377

رده بندی دیویی : 297/996

شماره کتابشناسی ملی : م 78-8787

ص: 1

اشاره

ستارگان حرم

(دفتر بیست و چهارم)

گروهی از نویسندگان فرهنگ کوثر

ص:2

ص:3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:4

ص:5

فهرست

حسن بن محمد قمی (تاریخ نگار قم) محمد اصغری نژاد 9

شیخ عزیزالله علیمرادیان (شمع فروزان) مسیب کیانی نهاوندی 31

شیخ علی قاضی زاهدی (دانشور پرتلاش) غلامرضا گلی زواره 51

شیخ یوسف نجفی جیلانی (قامت غیرت) محمدتقی ادهم نژاد 77

سید محمد تقی رودباری (زلال پارسایی) محمدتقی ادهم نژاد 99

حاج شیخ غلامحسین شرعی (شیدای خدمت) حبیب الله سلمانی آرانی 117

میرزا علی محدث زاده (حدیث اخلاق) محمدتقی ادهم نژاد 147

سید احمد حسینی طالقانی (فروغ شجاعت) غلامرضا گلی زواره 171

حاج میرزا مهدی بروجردی (کارگزار زاهد) علیرضا پناهی تلخشانی197

سید ریحان اللّه کشفی بروجردی (عطر شهود) علی احمدی خواه 221

حسین بن احمد بن ادریس اشعری قمی (مبلّغ قرآن و عترت) حسن شاکر آرانی 245

شیخ منصور انصاری (دانشور بصیر) مهدی سلطانی رنانی 259

ص:6

مقدمه

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم: «عند ذکر الصّالحین ینزل الرّحمة»

آنجا که از صالحان یاد شود رحمت الهی فرو می ریزد.

با انتشار چند دفتر از مجموعه ستارگان حرم، بزرگانی در حوزه علمیه قم و دیگر شهرستان ها، بارها با لطف و محبّت از این کار یاد کردند و یاران همراه رابه ادامه تلاش، تشویق و ترغیب نمودند و شبکه پیام در سیمای قم، آن را در دیدرس بینندگان گرامی قرار داد.

نگارش زندگینامه صالحان، و تدوین موفقیّت ها، خدمات، مشکلات و راه و رسم ابرار و ستارگان از کارهای ارزشمندی است که برای همه مفید و کار ساز است و عامل پیوند نسل ها محسوب می شود.

همه می خواهند، بدانند چهره های برجسته تاریخ، چه می کردند؟ چگونه می اندیشیدند؟ چه می گفتند و چگونه زیستند؟

همان گونه که انسان دوست دارد، بداند در آینده چه خواهد شد، علاقمند است، بداند در گذشته چه اتفاقی افتاده است.

زندگینامه ها دریچه ای به تاریخ است؛ و شناخت تاریخ، آفاق زندگی انسان را فراخ تر و برد دید او را بیشتر می سازد.

تاریخ، انسان ها را می سازد، و انسان ها تاریخ را. گاهی روشن و گاهی تاریک. گاهی دلنشین و گاهی غم انگیز، زندگینامه ابرار، بخش های پرفروغ تاریخ است. مطالعه زندگینامه ستارگانی که آفاق جهان و اعماق

ص:7

تاریخ را فروغ می بخشند، شناخت وظیفه را آسان و فضای جامعه را روشن و از بسیاری مشکلات پیشگیری می کند.

زیستن با بزرگان، آشنایی با اندیشه ها و یادگیری تجربه ها، بررسی موفقیت ها و ناکامی ها توجه به خدمات و مشکلات چهره های برجسته تاریخ از مفیدترین آگاهی ها برای نسل های امروز و آینده است.

این ادّعا هرگز به معنای آن نیست که تمام راه را نسل های قبلی رفته اند و دیگر تکامل و پیشرفتی در ابزارها و روش ها پدید نخواهد آمد. اندیشیدن به آینده و راههای جدید ضروری است ولی هیچ اندیشمندی خود را از دانش ها، اندیشه ها، تجارب، اخلاق و آداب گذشتگان بی نیاز نمی داند، همه می دانیم کاروان بشری از سوی خدا آمده و به سوی او در حرکت است. دانش ها، حاصل ساماندهی اطلاعات گسترده بشر در طول تاریخ و پهنای زمین است. صنایع جدید هم همیشه از تجارب قبلی مایه می گیرد. و به قول معروف بشر همیشه از گذشته الهام می گیرد و به امروز می رسد و به آینده می اندیشد.

حفظ تجربه های خود و دیگران و بهره گیری از آن راز و رمز پیروزی مردان بزرگ است.

آشنایی با ستارگان بیش از آنکه به سود ستارگان باشد، به سود ستاره شناسان است. این کاروانیان هستند که از فروغ ابرار نور و نیرو می گیرند و با کمک ستارگان راه را پیدا می کنند.

بوستان پرگل «ستارگان حرم» که در ساحل نشریه «فرهنگ کوثر» روئید و با زلال اندیشه نویسندگانی از حوزه مقدس قم آبیاری شد، مدیون و مرهون الطاف الهی و عنایات بانوی با کرامت قم فاطمه

ص:8

معصومه علیها السلام است. بانویی که شوره زار قم را گلستان کرد و در باغ قدسی بارگاهش هزاران بلبل بهشتی پرورش یافت.

یاران همراه در این کاروان فرهنگی عبارتند از: آقایان:

1. حسن ابراهیم زاده،

2. عبدالرّحیم اباذری،

3. احمد محیطی اردکانی،

4. سید محمد سجّادی،

5. محمود مهدی پور،

تمام امیدمان این است که با ابرار و نیکان در دنیا و آخرت محشور شویم، و نسل امروز و فردا را با صالحان و ستارگان آسمان تشیّع آشنا سازیم.

دفتر «ستارگان حرم» به حول و قوه الهی و با حمایت تولیت محترم آستانه حضرت معصومه علیها السلام هم اکنون هفده دفتر از زندگینامه ستارگان را تکمیل کرده است. امید دارد در سال جاری 1385 ش. حدّ اقل سه دفتر دیگر را به خوانندگان گرامی تقدیم کند.

خدای را بر این نعمت سپاس می گوییم و برای برادران گرامی آقایان محمد ابراهیم احمدی،سیدعلی نقی میرحسینی و حبیب الله سلمانی آرانی که در ویرایش و حروف نگاری و تصحیح این مجموعه ما را یاری کردند، از خدای بزرگ توفیق خدمت بیشتر و عزّت افزون تر خواهانیم.

قم - فرهنگ کوثر

دفتر ستارگان حرم

ص:9

حسن بن محمد قمی (تاریخ نگار قم) / محمد اصغری نژاد

اشاره

ص:10

ص:11

مقدمه

در میان عالمان اسلام، برخی علاوه بر احراز مقامات علمی، از تألیف و تصنیف هم برخوردار بوده، به جهان علم و دانش خدمات ارزنده ای نموده، یافته هایشان با رحلتشان نابود نشده است. عالم برجسته شیعی، شیخ حسن بن محمد بن حسن قمی از زمره همین عالمان است که متأسفانه از چگونگی زندگی وی در ابعاد گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی اطلاّعی در دست نیست. حتی از بستگان درجه اوّل او هم چیزی نمی دانیم جز آنکه وی در قم برادری به نام ابوالقاسم علی بن محمد بن حسن کاتب داشته که از کارگزاران مهمّ حکومت عصر خویش به شمار می رفته و ظاهراً وزیر حاکم قم به حساب می آمده است.

از زمان ولادت و وفات شیخ حسن هم اطلاعی در دست نیست، جز اینکه وی از عالمان قرن چهارم هجری و در زمره شاگردان شیخ صدوق بوده است.(1)

بیشترین اطلاعات ما درباره افکار و اندیشه های او مطالبی است که از کتاب برجای مانده از وی استخراج می شود.


1- گلشن ابرار، ج 1، ص 34.

ص:12

به دلیل اهمیت زیادی که این کتاب از نظر تاریخی، جغرافیای، سیاسی، اقتصادی و روایی دارد، آن را به طور مختصر بررسی کرده، به روایت های آن در چند باب نظر می افکنیم. در ضمن، نقد این کتاب و نویسنده اش را از دیدگاه اندیشمندان و پژوهشگران به نظاره می نشینیم.

تاریخ قم

در کتاب تاریخ قم و به تعبیر صحیح تر کتاب قم(1) اطلاعات فراوانی درباره تاریخ و جغرافیای قم، حدود و ثغور، مزارع و منابع اقتصادی، رخدادهای مهمّ آن، تاریخ مختصر ائمه اطهار علیهم السلام و سرگذشت تعدادی از عالمان شهر قم وجود دارد. نیز در این کتاب، تاریخ پاره ای از مهاجرت ها، تاریخ انبیا، سلاطین و ملوک عرب و عجم تا سال تألیف کتاب سخن به میان آمده است. به همین دلیل، این کتاب یکی از منابع گرانسنگ سده چهارم هجری به شمار می رود. این اثر در سال 378 ق. به رشته تحریر در آمد و در سال 865 ق. توسط حسن بن علی بن حسن بن عبدالمطلب قمی به فارسی ترجمه شد.

نویسنده این کتاب حسن بن محمد بن حسن قمی است که از وی با عنوان های «ابوعلی حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری قمی»(2)، «حسن بن محمد بن حسن بن سائب قمی»(3)، «ابوعلی


1- در صفحه 12 همین کتاب این اثر با عنوان فوق یاد شده است.
2- المنتقلة الطالبیة، ابن طباطبا، ص 255.
3- نزهةالقلوب، حمد اللّه مستوفی قزوینی، ص 258.

ص:13

حسن بن محمد»(1) و «حسن بن محمد بن حسن شیبانی قمی»(2) هم یاد شده است.

در نگاه اندیشمندان

حسن قمی از عالمان شیعه در قرن چهارم بوده است. علاّمه مجلسی(3) درباره کتابش می گوید:

«کتاب تاریخ بلدة قم للشیخ الجلیل حسن بن محمد بن الحسن القمی(4)؛ کتاب تاریخ شهر قم متعلق به شیخ جلیل القدر، حسن بن محمد بن حسن قمی است.»

علامه در جایی دیگر درباره ارزش این کتاب آورده است:

«و تاریخ بلدة قم کتاب معتبر لکن لم یتیسرلنا اصل الکتاب و انّما وصل الینا ترجمته و قد اخرجنا بعض اخباره فی کتاب السّماء والعالم»(5)؛ تاریخ شهر قم، کتاب معتبری است؛ امّا اصل عربی کتاب در دسترس ما قرار نگرفت؛ بلکه به ترجمه آن دست یافتیم و پاره ای از اخبارش را در کتاب السّماء والعالم منعکس نمودیم.

شیخ آقا بزرگ تهرانی(6) نسبت به مؤلف مزبور تعبیر «شیخ الاستاذ» را مطرح کرده گویای مرتبه والای ایشان می باشد.(7)


1- اعیان الشیعه، علامه محسن امین، ج 5، ص 264.
2- گنجینه دانشمندان، رازی، ج 1، ص 75؛ ریاض العلماء، ج 1، ص 319.
3- علامه مجلسی (متوفای 1111 ق)، از عالمان تراز اول شیعه در علم حدیث و روایت و فقیهی بسیار بزرگ به شمار می رود و دارای آثار بسیار ارزنده ای چون بحارالانوار است.
4- بحارالانوار، ج 1، ص 23.
5- بحارالانوار، ج 1، ص 42.
6- وی از محققان و کتابشناسان بی نظیر و یا کم نظیر جهان اسلام بود.
7- الذریعه، ج 3، ص 277.

ص:14

حمد اللّه مستوفی(1) درباره ارزش و اعتبار کتاب قم و چند اثر دیگر و نویسندگان آنها می گوید:

«این جماعت مورّخان از ائمه تفسیر و حدیث بوده اند و اعتبار روایات ایشان از حدّ تعریف و حدّ توصیف بیرون است.»(2)

میرزا عبداللّه افندی(3) چنین آورده است:

«شیخ جلیل القدر حسن بن محمد بن حسن قمی از اکابر قدمای عالمان شیعه(4) و از معاصران شیخ صدوق بوده که از شیخ حسین بن علی بن بابویه (برادر شیخ صدوق) بلکه خود شیخ صدوق هم روایت می کند. وی دارای کتاب تاریخ شهر قم است که استاد اسناد(5).

علاّمه مجلسی در بحار به آن اعتماد کرده است. من نسخه ای از این تاریخ را که به فارسی بوده، در شهر قم دیده ام. آن کتاب پرحجم و پرفایده و دارای چند جلد و مشتمل بر بیست باب است.»

میرزا حسین نوری(6) از مؤلف این کتاب به عنوان «شیخ فاضل» یاد کرده است.(7)


1- احمد بن ابی بکر قزوینی (متوفای 750 ق.) از تاریخنگاران مشهور سده هشتم هجری و دارای آثاری چون تاریخ گزیده است.
2- نزهة القلوب، ص 258.
3- میرزا عبداللّه بن عیسی اصفهانی مشهور به افندی (متوفای 1130 ق.) از شاگردان ویژه علامه مجلسی بود. وی دارای آثاری چون صحیفه ثالثه سجادیه است.
4- عبارت وی چنین است: «من اکابر قدماء علماء الاصحاب»، (ریاض العلماء، ج 1، ص 318).
5- یعنی کسیکه مورد اعتماد و تکیه گاه دیگران در امور علمی است.
6- حاج میرزا حسین نوری، عالمی بزرگ که در سال 1320 ق. در نجف اشرف از دنیا رفت. وی دارای آثار مهمی چون مستدرک الوسائل و نجم الثاقب است.
7- نجم الثاقب، ص 212، ذیل باب هفتم، حکایت اول.

ص:15

شیخ عباس قمی(1) نیز از مؤلف به عنوان «شیخ فاضل» سخن گفته است.(2)

یکی از مستشرقان می گوید:

«هرچند فقط پنج فصل اوّل - از 20 فصل... - به جای مانده است؛ ولی خود همین فصول در جنب تاریخ بنا و توصیف شهر و فهرستی از خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و طبقه اعیان، شامل مهم ترین مجموعه مدارک و اسنادی است که ما تا به حال برای تاریخ اقتصادی ایران در قرن دهم هجری می شناسیم و حتی همین مطلب که ما لااقل نسبت به این امور اطلاّعاتی داریم، قبل از همه چیز و در درجه اوّل مدیون وجود این کتاب می باشد.»(3)

یکی از نویسندگان درباره تاریخ قم چنین آورده است: «از قرن چهارم هجری کتابی در دست است که در آن مهاجرت اعراب به قم و اصفهان و سرگذشت آنها در ناحیه مرکزی ایران بویژه در قم به صورتی بیان شده که می توان از آن اطلاعات جامعی در این زمینه ها به دست آورد و آن کتاب تاریخ قم است...»(4)

پژوهشگر دیگری در این زمینه می گوید:

«تاریخ قم... از نفایس کتاب های تاریخی است و دارای آگاهی های ارزنده ای درباره تاریخ ایران، به ویژه قم است... این کتاب گذشته از آن


1- محدث و تاریخ نگار بزرگ شیخ عباس قمی (متوفای 1359 ق.) از زهاد و عالمان معروف سده چهارده هجری و دارای آثار ارجمندی چون: سفینةالبحار، منتهی الآمال و مفاتیح الجنان است.
2- تتمةالمنتهی، ص 658، نشر دلیل ما.
3- تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، برتولداشیولر، ترجمه جواد فلاطوری، ج 1، ص 35.
4- تاریخ و فرهنگ ایران، محمد ملایری، ج 3، ص 318.

ص:16

که اطلاعات درباره تاریخ بنیاد شهر قم، توصیف آن، فهرستی از طالبیان و اعیان شهر بویژه اشعریان به دست می دهد، مهم ترین مجموعه اسنادی است که تاکنون درباره تاریخ اقتصادی ایران در قرن چهارم هجری شناخته شده است.»(1)

سید جلال الدّین طهرانی (مصحح کتاب تاریخ قم) می گوید:

«این کتاب از نفایس کتب تاریخی است که مشتمل بر فواید بسیاری می باشد.»(2)

آیةاللّه نمازی چنین می گوید:

«عالمان رجال از شرح حال حسن بن محمد بن حسن قمی یاد نکرده اند. او مؤلف کتاب تاریخ قم است. از سخن علامه نوری در مستدرک الوسائل مشخص می گردد که شیخ جلیل القدر حسن بن محمد بن حسن قمی از بزرگان علمای پیشین و معاصر شیخ صدوق و از قمی های عظیم الشأن بوده و اعتبار و صحت اعتماد بر وی به اثبات رسیّده است.(3)

آقای فقیهی(4) می گوید:

کتاب تاریخ قم یکی از قدیمی ترین، معتبرترین و پرارزش ترین کتاب هایی است که درباره یکی از شهرهای قدیمی ایران تألیف شده است. در این کتاب، گذشته از اطلاعات مفصّل و دقیق که در خصوص


1- دایرةالمعارف تشیع، ج 4، ص 43.
2- مقدمه کتاب تاریخ قم.
3- مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 3، ص 39.
4- آقای علی اصغر فقیهی (متوفای 1381 ش.) از جمله پژوهشگران و استادان معاصر و صاحب تألیفات ارزنده ای چون: آل بویه، تاریخ مذهبی قم، تاریخ و عقاید وهابیّان است. شرح حال وی در ستارگان حرم آمده است.

ص:17

شهر قم آمده، مطالبی یافت می شود که در کمتر کتابی می توان یافت. ظاهراً کتابی به قدمت تاریخ قم و به دقّت و توجه نویسنده آن به تمام جزئیات مربوط به یک شهر، در هیچ یک از شهرهای ایران در دست نیست.(1)

نقد

درست است که کتاب قم از ارزش و مکانت ویژه و والایی برخوردار است؛ ولی این به معنای صحت تمامی یافته های آن نیست. حسن قمی - نویسنده کتاب قم - هم، چنین ادّعایی نکرده، بلکه در آن احتمال اشتباه داده است. او در این باره می گوید:

«تصنیف هر مبتدیی و تألیف هر مخترعی از سخن لاغر و فربه و خلل و حشو و زیاده و نقصان، خالی و صافی نباشد... مع هذا من معترفم بدانکه مبلغ و مقدار علم و فهم من این است... و آنچ (آنچه) درین کتاب اتفاق افتاده است از افراط و تفریط در لفظ و فعل، من از آن بری ام؛ چه سخن دیگریست و منسوبست با صاحبش.»(2)

مؤلف محترم، بسیاری از مطالب کتاب خویش را از مآخذی که در دسترس بوده، تأمین کرده است. وی در این باره می گوید:

«من بیشتر از آنچ درین کتاب مسطور است از کتاب های بلدان و بنیان و تواریخ خلفا و از کسانی که ایشان را معرفتی و خبری و دانشی بوده، بدان یاد گرفتم و از صحف و دفاتر موجود به نزدیک ایشان بیرون آوردم. و غرض من درین سخن آنست که چون منکری


1- تاریخ مذهبی قم، ص 23، متن و پاورقی (با تلخیص).
2- تاریخ مذهبی قم، ص 14 و 15.

ص:18

بداند و ببیند که من این کتاب و اخبار از این کتاب ها بیرون کرده ام و کتابی ساخته انکار نکند و نگوید که سخن دیگران جمع کرده است و نسبت آن به خود کرده. نیست مرا درین کتاب بغیر از جمع و ترتیب مگر آن اخبار که خاص اند بقم و اهل قم که من در جمع آن زحمت کشیدم. و آنچ جز آنست، از تواریخ و دیگر کتب است که من آنرا درین کتاب ایراد کرده ام.»(1)

بنابراین میزان اشتباه و خطا در این کتاب بیشتر خواهد شد؛ زیرا اگر منابع استفاده در تاریخ قم قابل نقد باشد، این اشکال عیناً به این کتاب وارد خواهد بود. لذا نبایستی مطالب این کتاب را به طور صدر در صد درست تلقی به قبول کرد و آن را پیراسته از خلل و نقصان دانست. برخی از پژوهشگران هم به این موضوع اشاره کرده اند.(2) از جمله جناب حجةالاسلام عباسعلی قضایی(3) می گوید:

«با آنکه کتاب تاریخ قم و ترجمه اش، دو اثر از دو شخص توانمند است - چون خود کتاب گویای این معنا می باشد - پس چرا علماء رجال و فقهاء از قدما و متأخرین از هم عصر حسن بن محمد بن حسن شیبانی قمی... و متأخرین از او مانند شیخ طوسی، نجاشی، کشّی، علاّمه و... (او را) توثیق یا مدح ننموده اند؟ و تعبیر بالاتر از توثیق توسط مرحوم صاحب ریاض العلماء و مرحوم صاحب الذریعه که


1- تاریخ مذهبی قم، ص 13 و 14.
2- ر.ک: تاریخ و فرهنگ ایران، ج 3، ص 319.
3- این محقق بزرگوار با کمال محبت نوشته دستنویس خویش را که حاکی از تحقیق و تأمل زیاد ایشان پیرامون نویسنده تاریخ قم است، در اختیار بنده قرار دادند. فرآیند این تحقیق ارزنده در همایشی که به مناسبت بزرگداشت حضرت معصومه(س) در سال 1384 ش. برگزار شد، گویا ذیل تصحیح و تحقیق جدید کتاب تاریخ قم به چاپ رسیّد.

ص:19

از متأخرین اند نیز مستند نیست. و از قدما و از شاگردان مرحوم صدوق و برادرش بودن (نیز) دلیل بر توثیق و اعتبار در گفتار نیست...»

موضوعات و مسائل کتاب قم

در کتاب قم موضوعات و مسائل متنوعی پیرامون وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شهر قم و تاریخ آن سامان و تاریخ اسلام و تاریخ مهاجرت سادات به قم و هنگامه ظهور اسلام در آن جا و اسامی قاضیان این شهر و تاریخ یهودیان و زرتشتیان و مسیحیان قم و جز آن تحریر یافته که در نوع خود ظاهراً کم نظیر یا بی نظیر است.(1)

منابع کتاب و رویکرد مؤلف

شیخ حسن قمی در نگارش کتاب خویش از منابع زیادی استفاده کرده و به علاوه تحقیقات میدانی دامنه داری داشته و با بسیاری از مردم عصر خود و بزرگان و فرهیختگان عصر خود گفت وگو نموده و دستمایه آن را در اثر بی نظیر خود به ودیعت نهاده است. شماری از منابع، افراد و گروه هایی که شیخ حسن از آنها بهره برده عبارتند از:

1. کتاب بنیان، اثر احمد بن ابی عبداللّه برقی؛

2. کتاب همدان؛ اثر ابوعلی عبدالرحمن بن عیسی بن حماد همدانی.

3. کتاب بلدان، اثر ابوعبداللّه احمد بن اسحاق همدانی فقیه.

4. بعضی از اهل قم؛

5. بعضی از فرزندان علی بن ابراهیم بن علی اشعری و محمد بن عبیداللّه بن محمد عیّاف؛


1- ر.ک: مقدمه تاریخ قم، ص 15 - 19.

ص:20

6. بعضی از ثقات؛

7. علی بن موسی اوسته؛

8. محمد بن ابی حسین بن ابی خطاب؛

9. ابوالقاسم ابراهیم بن ابی الحسن علوی آوی.

باتوجه به نحوه جمع آوری مطالب، مشخص می شود مؤلف، فردی خوش برخورد و متین و مردم پسند بوده، و از جایگاه اجتماعی خاصی در میان اقشار گوناگون جامعه برخوردار بوده است. برای همین موشکافی های فراوانی در داده های وی و اطلاعاتی که ارائه نموده و به چشم می خورد نیز با مطالعه تاریخ قم متوجه می شود که مؤلف آن، فردی جامع نگر بوده است. زیرا مطالب متنوعی در زمینه حدیث، فقه، لغت و وضعیت اقتصادی عصر خود و تاریخ اسلام و مسائل دیگر به دست خواننده می دهد.

روایت های کتاب

در برخی از باب های کتاب تاریخ قم، روایت های گوناگونی در مسائل فقه، تاریخ و سیره ائمه و فضائل امامزادگان و سادات و اشعریان و مسائل دیگر آن به طور مسند، مرسل، مرفوع از شیعه یا سنی نقل شده که در ذیل به آنها می پردازیم:

روایات تاریخی

الف) در فضیلت قم و اطراف آن

1. سالم ترین موضع

شخصی از امیرمؤمنان علی علیه السلام پرسیّد: سالم ترین شهرها و بهترین مکان ها به هنگام آشکار شدن فتنه ها و محنت ها و هرج و مرج کجاست؟

ص:21

امام علیه السلام فرمود: سالم ترین موضع قم است. از آنجا یاران کسی که بهترین پدر و مادر و جدّ، جدّه، عمو و عمه دارد، پدیدار می شوند. به قم زهرا گویند.(1)

2. جایگاه شیعه علی علیه السلام

شخصی به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و گفت: ای پسر دختر رسول اللّه! مسئله ای می خواهم بپرسم که کسی پیش از من آن را مطرح نکرده و بعد از من نیز مطرح نخواهد کرد!؟

امام علیه السلام فرمود: از محل برانگیختن مردم از قبرها و زنده شدنشان و حشر و نشر می خواهی سؤال کنی؟

او گفت: آری.

امام علیه السلام فرمود: حشر و نشر همه مردم از بیت المقدس است؛ مگر ناحیه ای در زمین جبل که به آن قم گویند که به حساب ساکنانش از همانجا رسیّدگی می کنند و آنها از قبرهایشان به بهشت محشور می شوند. سپس فرمود: اهل قم مورد مغفرت الهی و آمرزش او قرار گرفته اند.

راوی پرسیّد: آیا این فضیلت مخصوص مردم قم است؟

امام علیه السلام فرمود: آری، ویژه قمیان و کسانی است که همسو با عقاید آنان باشند. سپس امام علیه السلام فرمود: آیا تمایل داری فضیلت بیشتری درباره اهل قم بازگو کنم؟

راوی گفت: آری.

امام علیه السلام فرمود:

پدرم امام محمد باقر علیه السلام از پدرش امام زین العابدین از جدّش رسول خدا - صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین - روایت فرموده که آن


1- ر.ک: مقدمه تاریخ قم، ص 90 (با تصرف).

ص:22

حضرت فرمود: در شب معراج نظرم به سرزمینی در ناحیه «جبل» افتاد که بسیار سرسبز و خرّم بود. از جبرئیل پرسیّدم: دوست من! این کدام سرزمین و منزلگاه کدام قوم است؟

جبرئیل عرض کرد: این سرزمین را قم گویند. در اینجا شیعیان جانشین و پسر عموی تو علی بن ابی طالب علیه السلام هستند.(1)

3. خاک پاک و مقدّس قم

امام صادق علیه السلام فرمود: خاک قم، پاکیزه و مقدّس است. اهل قم از ما و ما از ایشان هستیم. هرگاه یکی از اهل قم مضطر شود و به بلا مبتلا گردد، اگر خدای سبحان را فرابخواند، حتماً مورد اجابت قرار می گیرد. این فضیلت برای هیچ کس قبل از آنان نبوده است. هیچ جبّار و سرکشی به اهل قم سوء قصد نمی کند؛ مگر آنکه خدای سبحان او را به آتش جهنم می سوزاند.(2)

4. شهر یاران قائم علیه السلام

حضرت صادق علیه السلام در روایتی فرمود: شهر قم شهر ما و شهر شیعه ماست. شهری است پاک و مقدس که ولایت ما را پذیرفته است. اهل قم، یاران قائم ما و رعایت کنندگان حقوق ما هستند.

امام علیه السلام در دعا برای اهل قم فرمود: اللّهمّ اعصمهم من کل فتنة و نجّهم من کلّ هلکة؛ خدایا! آنان را از هر فتنه ای مصون بدار و از هر هلاکتی نجات ده!(3)


1- ر.ک: مقدمه تاریخ قم، ص 91 تا 93 (با تصرف).
2- مقدمه تاریخ قم، ص 93 (با تصرف).
3- مقدمه تاریخ قم، ص 93

ص:23

5. معدن اهل بیت علیهم السلام

حضرت صادق علیه السلام فرمود: قم معدن اهل بیت رسول اللّه 6 است.(1)

6. قائم مقام حجّت

امام صادق علیه السلام می فرماید: زمانی فرا می رسد که خداوند به واسطه قم و اهل آن بر مردم دیگر، حجّتش را تمام می کند و این در زمان غیبت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. قم و اهل قم قائم مقام حجّت تا وقت ظهور قائم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. اگر خداوند قم و اهل آن را از زمان شروع غیبت تا ظهورش، قائم مقام حجّت نمی کرد، زمین اهل خود را فرو می برد. همواره فرشتگان بلا را از قم و اهل قم دفع می کنند.(2)

7. معدن علم و فضل

امام صادق علیه السلام فرمود: به زودی کوفه از مؤمنان و علم و دانش تهی و علم و دانش در شهری که آن را قم می گویند، ظاهر و آنجا معدن علم و فضل می گردد. دیگر به روی زمین هیچ مستضعفی و سست دینی باقی نمی ماند تا جایی که زنان پرده نشین هم به علم امامت و ولایت آگاه می گردند و این نزدیک ظهور حجّت است. علم و دانش از قم به دیگر شهرها جوشش می کند و منتشر می شود تا به مشرق و مغرب عالم می رسد. وقتی چنین شود، حجّت خدا بر خلق مؤکد می گردد. و در روی زمین احدی نمی ماند که از قم به او این علم نرسیّده باشد. در نزدیک آن دوران، حجّت خدا ظاهر می گردد، یعنی قائم آل محمد و بر تمامی مردم لازم است از او اطاعت کنند.(3)


1- مقدمه تاریخ قم، ص 93
2- مقدمه تاریخ قم، ص 93
3- مقدمه تاریخ قم، ص 95 و 96 (با تصرف و تلخیص).

ص:24

8. بر شما باد به شهر قم

در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام آمده است که: وقتی همه شهرها پر از فتنه و بلا شوند و آشوب و اضطراب همه گیر گردد، بر شما باد به قم و نواحی آن؛ چرا که بلا از قم برداشته شده است.(1)

9. مکان راحت

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: هر بلایی به شما رسیّد، در قم وطن کنید که مأوای فاطمیان و مکان راحتی برای مؤمنان است.(2)

10. خوشا به حال مردم قم

امام رضا علیه السلام فرمود: بهشت، هشت در دارد که یکی از آنها مربوط به اهل قم است. آنگاه فرمود: فطوبی لهم، ثمّ طوبی لهم ثمّ طوبی لهم.(3)

11. همراهان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: این شهر را به این دلیل قم نامیده اند که اهل آن با قائم آل محمد علیه السلام جمع می شوند و با او قائم و مستقیم اند و او را یاری و نصرت می نمایند.(4)

ب) تاریخ ائمه اطهار علیه السلام و مقام آنان

1. درباره جعفر کذّاب

امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام و آن حضرت از امام سجاد علیه السلام نقل فرموده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هرگاه فرزندم جعفر بن محمد


1- مقدمه تاریخ قم، ص 141، به تصحیح دارالتحقیق آستانه.
2- مقدمه تاریخ قم، ص 98 (با تصرف).
3- مقدمه تاریخ قم، ص 99 (با تصرف).
4- مقدمه تاریخ قم، ص 100 (با تصرّف).

ص:25

بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب متولد شد، او را جعفر نام گذارید. از فرزندان او کسی به وجود می آید که نامش جعفر است و دعوی امامت کند، او در این ادّعا دروغگوست.(1) البته برخی از محقّقان باتوجه به توقیع شریفی که از حضرت حجّت علیه السلام در مورد وی صادر شده، معتقدند که او از ادّعای خویش بازگشت و توبه کرد.(2)

در این توقیع شریف که در پاسخ به چند مسأله ایراد شده، از سوی جناب محمد بن عثمان عمری که خدمت آن حضرت بوده، آمده است: «... و اما سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل اخوة یوسف علیه السلام »(3)

2. درباره امام زمان(عجّ)

از دومین نایب خاص امام عصر علیه السلام محمد بن عثمان عمری حکایت شده که امام حسن عسکری علیه السلام روزی از روزها فرزند خود محمد مهدی علیه السلام را به ما - که چهل نفر بودیم - نشان داده، فرمود: این فرزند، پس از من امام و پیشوای شماست و او خلیفه از طرف من برشماست. از او اطاعت کنید و بعد از من دچار تفرقه و پراکندگی نشوید که هلاک می گردید. به حقیقت که دیگر بعد از امروز محمد مهدی را نخواهید دید.(4)

3. پیامد اهانت به اهل بیت علیهم السلام

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هیچ امّت و قومی ملاک نشوند، مگر آنکه به اهل بیت پیامبر خود اهانت کرده، فرزندان و عترت او را خوار و حقیر نمایند. در این صورت مسلّماً هلاک گردند.(5)


1- مقدمه تاریخ قم، ص 203 (با تصرف).
2- مقدمه تاریخ قم، ص 205 (با تصرف).
3- التفهیم، خلیل قدسی مهر، ص 379 و 380 (فدائیان اهل بیت(ع)، چاپ اول، 1382 ش.).
4- التفهیم، خلیل قدسی مهر، ص 205 (با تصرف).
5- التفهیم، خلیل قدسی مهر، ص 205 و 206 (با تصرف).

ص:26

4. دوستی خدا و اهل بیت علیهم السلام

رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند را به سبب نعمت هایی که به شما ارزانی داشته دوست داشته باشید و مرا برای خدا، و خویشان و عترتم را برای من!(1)

5. پاداش و کیفر

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هرکس من و فرزندانم را دوست داشته باشد، خدای سبحان در قیامت حیا می کند او را به سبب کارهای زشتش سرزنش و توبیخ می نماید و دستور می دهد: او را به برکت محبّت به من و فرزندانم، به سرای محبت که بهشت است، وارد کنند. هرکس نیز به من دشمنی بورزد، خدای سبحان قیامت از نیکی و بدی او پرسش نکرده، او را به آتش جهنم می سوزاند.(2)

6. درباره بنای مسجد مقدّس جمکران

در کتاب مونس الحزین فی معرفة الحقّ والیقین شیخ صدوق آمده است: حسن بن مثله جمکرانی که شخصیتی محترم و صالح بود، گوید: من در شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان سال 273 ق. در منزل خوابیده بودم. نیمی از شب گذشته بود که با سر و صدای مردم از خواب بیدار شدم. به من گفتند: بلند شو و دعوت امام مهدی (صلوات اللّه علیه) را پاسخ ده که تو را به نزد خود فراخوانده است. وقتی از منزل خارج شدم، عده ای از بزرگان را مشاهده کردم. به آنان سلام کردم و جواب گرفتم. آنان به من آفرین و مرحباً گفتند و مرا تا جایی که اکنون مسجد جمکران قرار دارد، آوردند. در آنجا مشاهده


1- التفهیم، خلیل قدسی مهر، ص 206 (با تصرف).
2- در منابع آمده است: «هرکس که مرا دشمن دارد، فردای قیامت حق سبحانه و تعالی سؤال نکند نه از نیکی و نه از بدی تا او را به آتش جهنم بسوزاند؛ (التفهیم، خلیل قدسی مهر، ص 206).

ص:27

کردم جوانی سی ساله روی تختی نشسته و به بالش تکیه زده است. پیرمردی هم در کنارش نشسته و برای او کتاب می خواند. او حضرت خضر علیه السلام بود.

امام علیه السلام مرا به نام فراخواند و دستور داد نزد حسن مسلم رفته از او بخواهم از کشاورزی در زمینی که قرار است مسجد شود، دست بردارد و تمام درآمدی را که از آن به دست آورده، بابت ساخت مسجد هزینه کند. نیز دستور فرمود: از سید ابوالحسن بخواهم حسن بن مسلم را احضار کرده، منافع زمین مزبور را از او بگیرد و مابقی هزینه ساخت مسجد را از جایی که به نام «رهق» واقع در «اردهال» که ملک آن حضرت بوده، تأمین کند. همچنین به حسن بن مثله فرمود: به مردم اعلام کند به موضعی که مسجد در آن واقع می شود، راغب شده، در آن چهار رکعت نماز (دو رکعت به نیت تحیت مسجد و دو رکعت به نیت نماز صاحب الزمان بخوانند.

امام علیه السلام فرمود: هرکس آن دو رکعت را به جا آورد، گویی در کعبه نماز خوانده است. سرانجام با مساعدتسیدابوالحسن رضا و دیگران و تلاش های حسن بن مثله این مسجد شیریف تأسیس شد.(1) این مکان مقدّس و منوّر از آن زمان تاکنون مکانی برای ارتباط عمیق و عاشقانه شیعه با امام عصر علیه السلام و محلی برای عرض ارادت مخلصان و دوستداران واقعی حجة بن الحسن است. دلدادگان مهدی فاطمه علیه السلام هرگاه در امواج سهمین حوادث دچار سستی می شوند و در آستانه شکست قرار می گیرند، به کوی دوست بار سفر بسته، با نجوای یا «یوسف زهرا» جانی دوباره گرفته، گویی روحی تازه در کالبدشان دمیده می شود.


1- نجم الثاقب، ص 215 - 212.

ص:28

7. صاحب زنج

حسن قمی می گوید: از بعضی نقل شده است که: ما از حسن بن علی علیه السلام از صاحب زنج سؤال کردیم. امام فرمود: صاحب زنج از مانیست.(1)

مؤلف در ادامه آورده است: ابوالحسین عیسی بن علوی ادّعا کرده که محمد بن حسن بن احمد ولید فقیه روایت کرده که صاحب زنج علوی است؛ ولی علویان و شیعیان خود را از روی تقیه از او دور می دارند.(2)

صاحب زنج (متوفای 270 ق.) مدّعی بود که از نوادگان حضرت زید است؛ ولی تاریخ نگاران، علوی بودنش را انکار کرده اند. در بسیاری از منابع، صاحب زنج از خوارج ارزقی به شمار آمده است. از جمله اندیشه های انحرافی که به او نسبت داده شده، ادّعای مهدویت است. گویند که او دریافته بود علویان در شداید در انتظار مهدی موعود علیه السلام هستند، نامش را بر سکه ضرب کرد و خود را مهدی علی بن محمد رهایی بخش خواند.(3)

8. توصیه درباره محمد بن حنفیه و نام وی

حسن بن محمد قمی می گوید: روایت است که وقتی امیرمؤمنان علی علیه السلام به ظاهر از این جهان رخت بر می بست(4)، به امام حسن و امام حسین علیهما السلام وصیت فرمود: برادر خود محمد حنفیه را نیک بدارید و خیرخواه او باشید.

حسن بن محمد قمی آورده است: محمد بن حنفیه در سال 17 و به روایتی در سال 19 ق. در مدینه به دنیا آمد و امیرمؤمنان علی علیه السلام نام او را


1- نجم الثاقب، ص 229 (با تصرف).
2- نجم الثاقب، ص 229
3- برای توضیح بیشتر ر.ک: دایرةالمعارف تشیع، ج 10، ص 240 و 241.
4- در منابع آمده است: چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام به صورت از این جهان نهان می شد، (دایرةالمعارف تشیع، ج 10، ص 236).

ص:29

محمد نامید و کنیه اش را ابوالقاسم انتخاب نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان چنین اجازه ای داده، فرموده بود: ای علی! اگر پس از من دارای پسری شدی، او را به نام و کنیه من اسم گذاری کن!(1)

9. دادرسی علی علیه السلام

سوده(2) دختر عمّار می گوید: روزی به محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام مشرّف شدم، در آن زمان امام علیه السلام در نماز بود. وقتی از نماز فارغ شد، محترمانه و مهربانان فرمود: آیا حاجتی داری؟ به ایشان از عامل صدقه و زکات در ناحیه خود شکایت کردم که او حیوانات فربه و بهتر را به عنوان زکات بر می دارد.(3)

امام علیه السلام گریست و پس فرمود: «اللّهم انّی لم آمرهم برآک حقّک و لا بظلم خلقک؛ خدایا! من به آنها نگفتم حقّ را ترک و به خلق تو ستم نمایند!» سپس امام علیه السلام پاره ای پوست از جیب خودشان درآورده، نوشتند:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، قد جائتکم بینّة من ربّکم فَأوفوا الکیل والمیزان (بالسط و لاتبخسوا النّاس اشیائهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین) بقیةاللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ. «اذا قرأت کتابی هذا فاحفظ ما فی یدک یُرَدُّ علیک من یقبضه منک».

و بدین وسیله امام عامل خود را از آن مسئولیّت عزل فرمود.(4)


1- دایرةالمعارف تشیع، ج 10، ص 236 (با تصرف).
2- سوده این مطالب را به معاویه گفت.
3- در مأخذ آمده است: «آنچه گزیده و فربه است، می ستاند و آن دیگری می گذارد».
4- دایرةالمعارف تشیع، ج 10، ص 188 (با تصرف و تلخیص).

ص:30

ص:31

شیخ عزیزالله علیمرادیان (شمع فروزان) / مسیب کیانی نهاوندی

اشاره

ص:32

ص:33

نهاوند

شهرستان نهاوند در استان همدان و از شهرهای باستانی است. این شهر دروازه ورود اسلام به ایران در زمان یزدگرد سوم و پایتخت تابستانی وی بوده است. مادر گرامی امام سجاد علیه السلام شهربانو در نهاوند به اسارت درآمد و سپس با امام حسین علیه السلام ازدواج نمود و پیوند ایرانی ها را با ائمه علیهم السلام به وجود آورد.

از این شهرستان عالمان برجسته ای پا به عرصه وجود نهاده اند که شیخ عبدالرحیم نهاوندی، فرید نهاوندی، محمد نهاوندی، شیخ علی اکبر نهاوندی، شهید علی قدوسی و شهید علی حیدری از آن جمله اند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیةالله خامنه ای در سفر 1383 ش. به استان همدان، در جمع مردم و عالمان همدان به اهمیت و افتخارات این شهرستان چنین اشاره می کند:

در دوران انقلاب، شهدای نامداری از این خطه برخاسته اند که شهید قدوسی، شهید حیدری و... از جمله شهدای این شهرستانند.

ص:34

ایشان همچنین به عالمان برجسته نهاوند اشاره می کند که مرحوم شیخ محمد نهاوندی، شیخ عبدالرحیم نهاوندی، شیخ علی اکبر نهاوندی و آخوند ملاعلی نهاوندی صاحب تشریع الاصول از جمله آنان هستند.(1)

یکی از عالمان برجسته عصر حاضر شهرستان نهاوند شیخ عزیزالله علیمرادیان است که در این مقاله شرح حال ایشان تقدیم می شود.

ولادت

عزیزالله در سال 1286 ش. در خانواده ای مذهبی و اصیل در نهاوند چشم به جهان گشود. پدر وی حاج کریم علیمرادیان از افزاد متدین شهرستان و مادر وی حاجیه خانم خدیجه از بانوان پرهیزگار و از اهالی منطقه چهار باغ نهاوند بودند.

وی دو برادر به نام های ماشاءالله و کربلایی رحیم و یک خواهر به نام صدیقه داشت که همه از افراد متدین و خدمتگزار بودند.

ازدواج

عزیزالله در شهرستان قم با دختر مرحوم استاد علی یخچالی به نام ربابه که زنی وارسته و با تقوا بود ازدواج نمود. ثمره این پیوند چند فرزند بود که به شرح حال آن به اختصار پرداخته می شود.

تحصیلات

شیخ عزیزالله تحصیل را در مکتب خانه های قدیم نهاوند شروع کرد و پس از آن به فراگیری مقدمات علوم حوزوی پرداخت. وی در هجده


1- در سایه سار آفتاب (مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم همدان)، چاپ و نشر بین الملل، 1383، ص 11 و 29.

ص:35

سالگی برای ادامه تحصیل، به قم مهاجرت نمود و همگام با تحصیلات حوزوی، دروس جدید را نیز تا سال ششم قدیم پشت سرگذاشت. وی تا 37 سالگی در قم به تحصیل پرداخت. به اخذ درجه اجتهاد نائل گردید. او پس از دست یابی به مقام اجتهاد، برای انتقال علوم و اندوخته های خود، به نهاوند مهاجرت نمود و در آنجا مدرسه علمیه ای تأسیس کرد و رونق خاصی به حوزه علمیه نهاوند بخشید. شاگردان زیادی در این مدرسه پرورش داد و هم اکنون نیز این مدرسه از مدرسه های علمیه فعال نهاوند است و حدود یکصد طلبه در آنجا مشغول به تحصیل اند.

استادان

اشاره

استادان طراز اول شیخ عزیزالله را در قم می توان چنین نام برد:

1. آقا سید میرزا اسدالله نهاوندی

وی از عالمان جلیل القدر نهاوند بود که در سال 1331 ق. در نهاوند وفات نمود. آقا هادی و آقا باقر از فرزندان عالم سید میرزا بودند که قائم مقام او شده و به تبلیغ دین پرداختند. آقامیرزا اسدالله برادرزاده حاج آقا نهاوندی از احفاد میر بزرگ مدفون در همدان بود.(1)

2. شیخ احمد قدوسی نهاوندی

وی معروف به آخوند و در 1244 ش. در نهاوند به دنیا آمده است. وی پدر شهید آیةالله علی قدوسی نهاوندی و از عالمان برجسته نهاوند است که در سال 1333 ق. به دیار باقی شتافت.


1- گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 324.

ص:36

3. آیةالله آقا احمد آل آقا

آقا احمد آل آقا فرزند آقا کاظم نهاوندی و از شاگردان آیات بزرگ حاج میرزا حسین نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاءالدین عراقی بود و از آنها اجازه اجتهاد داشت. وی پس از تحصیل در نجف اشرف به شهر نهاوند بازگشته و سال ها به امامت جماعت و هدایت مردم و رسیدگی به امور آنها همت گماشت. در سال 1326 ش. که برای زیارت به قم آمده بود رحلت نمود. آیةالله بروجردی دایی زاده اش حوزه علمیه قم را به احترام درگذشت وی تعطیل و برجنازه وی نمازگزارد. پیکر او پس از تشییع، در درگاه مقبره خانوادگی آل آقا، در صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السلام دفن شد.

دختر اول آیةالله آل آقا، مرحومه نجفی خانم از بانوان اندیشمند و با فضیلت خاندان وحید بهبهانی است. حجةالاسلام علی دوانی کتابچه ای به نام بانویی نمونه از خاندانی بزرگ درباره وی نوشته و منتشر کرده است.

دختر دوم وی همسر مورخ شهیر علی دوانی است، که هم اکنون در تهران زندگی می کند.(1)

4. میرزا محمدعلی ادیب تهرانی

وی فرزند میرزا محمد تقی حکیم باشی، معروف به ادیب تهرانی، از عالمان و مدرسان ادبیات و سطح حوزه علمیه در سال 1302 ق. در تهران چشم به جهان گشود و در بیست سالگی نزد میرزا آقا کوچک و آقا بزرگ ساوجی به تحصیل علوم ادبی پرداخت. وی از محضر درسی مرحوم شیخ عبدالحسین رشتی استفاده برد و در اراک و قم از آیةالله حائری بهره مند شد. او در حوزه علمیه قم به تدریس مطول، فقه و اصول


1- مفاخر اسلام، ج 8، علی دوانی، تهرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1375، ص 648.

ص:37

پرداخت و در سال 1364 ق. به تهران بازگشت و به تبلیغ پرداخت. وی در سال 1369 ق. به دیار باقی شتافت. از آثار او کتاب صرف موسوم به صرف الصرف و حاشیه بر مغنی است.(1)

5. حسن فاضل

وی از عالمان و مجتهدانی است که تمام تحصیلاتشان در قم بوده؛ ولی به واسطه کثرت ممارست و شدت مداومت و مطالعات، از فحول رجال علم گردید و در فقه، اصول و ادبیات مقام عالی یافت. وی زندگی سختی داشت و بسیار با تنگدستی دست و پنجه نرم کرد. او در هشتاد سالگی به درود حیات گفت و از شاگردان وی شیخ محمد حسن نادی و مرحوم حاج سید صادق اند.(2)

6. سید مهدی کشفی (1367 - 1314 ق.)

وی فرزند سید ریحان الله کشفی و از عالمان عصر حاضر بود و از محضر استادان بزرگی چون: سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و میرزا علی اکبر حکمی یزدی بهره برد. از فرزندان وی سید محمد رضا کشفی است که در تهران به دنیا آمد او از عالمان بزرگ است که در باغ بهشت قم به خاک سپرده شده است. سید مهدی کشفی نیز در قم مدفون است.(3)

7. حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛

8. شیخ محمدعلی اراکی؛

9. شیخ محمدعلی حائری قمی؛

10. سید محمد رضا گلپایگانی؛


1- مفاخر اسلام، ج 1، ص 137.
2- مفاخر اسلام، ج 1، ص 137.
3- گلشن ابرار، ج 4، ص 246.

ص:38

11. سید محمدتقی خوانساری؛

12. سید محمد حجّت؛

13. صدرالدین صدر؛

14. میرزا عبدالهادی شیرازی؛

15. محمد فیض قمی؛

16. سید احمد خوانساری.(1)

اجازه نامه

مرحوم شیخ عزیزالله علیمردان اجازه هایی در اجتهاد و روایت و امور حسبیه دریافت نموده است. مراجع و عالمانی که وی از آنها اجازه دریافت کرده عبارتند از:

1. سید ابوالحسن اصفهانی؛

2. سید محمد حسینی کوه کمره ای؛

3. سید عبدالهادی حسینی شیرازی؛

4. سید محمدتقی موسوی خوانساری؛

5. سید محمدرضا موسوی گلپایگانی؛

6. سید احمد موسوی خوانساری؛

7. سید حسین بروجردی طباطبایی؛

8. سید محمد حجّت؛

9. سید شهاب الدین مرعشی نجفی.(2)


1- گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 329؛ ستارگان نهاوند، ص 97 و مجله فرهنگان، ش 21 و 20.
2- ستارگان نهاوند، ص ؟

ص:39

شاگردان

اشاره

شیخ عزیزالله علیمرادیان پس از سال ها تحصیل در نهاوند و قم در زمره عالمان برجسته استان همدان قرار گرفت و از نظر علم و کمال در منطقه مشهور گردید. در این راستا پویندگان دانش و جویندگان فضل و کمال به وی روی آوردند و پروانه وار گرد شمع وجود او جمع شدند و از نور فقه و نظریات علمی آن استاد ارجمند استفاده نمودند. امروزه بسیاری از شاگردان وی به خدمت در مراکز علمی مشغولند. عده ای از شاگردان وی عبارتند از:

1. محمد محمدی (مالک کاویانی)

وی در سال 1302 ش. به دنیا آمد و هم اکنون مسئول حوزه علمیه نهاوند و از استادان برجسته این خطّه است.

2. محمدطاهر احمدوند

حجةالاسلام احمدوند در سال 1342 ش. وارد حوزه علمیه نهاوند شد و فعالیت های گسترده ای در نهضت امام خمینی رحمة الله در شهرستان نهاوند داشت. اولین مجسمه محمدرضا پهلوی در نهاوند پس از سخنرانی ایشان پایین کشیده شد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت در دادگستری و نمایندگی ولی فقیه در سپاه چند استان را بر عهده داشت. او اکنون در شهرستان قم مشغول به فعالیت های تحقیقاتی است. کتاب حرکت های معکوس در زمینه جرم سیاسی بغات از آثار وی در قم منتشر شده است.

3. احمد زمانیان

حجةالاسلام زمانیان متولد 1318 ش. و در روستای جهان آباد نهاوند به دنیا آمده است. وی قبل از انقلاب دستگیر و به چابهار تبعید شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی او چهار دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی را در نهاوند بر عهده داشت.

ص:40

4. علی یونسی

حجةالاسلام یونسی از روحانیان برجسته نهاوند است که قبل از انقلاب فعالیت های سیاسی گسترده بر عهده داشت. وی توسط حکومت پهلوی دستگیر شده است. سخنرانی های انقلابی وی در زمان طاغوت مشهور است. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در قوه قضائیه مشغول به کار شد و در سمَت دادستان تهران، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و وزیر اطلاعات به خدمت پرداخت. وی هم اکنون نیز مشاور عالی امنیتی رئیس قوه قضائیه است.

5. شیخ حسن زمانیان

وی از روحانیان نهاوند و از قضّات دیوان عالی کشور است که حکم قضاوت خود را از دست مبارک حضرت امام خمینی رحمة الله دریافت نموده است.(1)

6. محمد اسلامی

حجةالاسلام محمد اسلامی هم اکنون از مدرسان حوزه علمیه نهاوند و در بین طلاب نهاوند به تقوا و تدیّن مشهور است.

7. محمد صادق شهبازی

حجةالاسلام شهبازی داماد شیخ عزیزالله علیمرادیان و یکی از قضّات دادگستری قم است.

8. علی (یزدان) علی بخشی، از قضات مشغول در دادگستری.

9. محمد رحیم علی بخشی، وی امام جمعه ملارد شهرستان کرج است.

10. محمد محسنی رجائی، وی داماد مرحوم آیةالله محمد ولی حیدری است.


1- فرهنگان، ش 20 و 21، ص 186.

ص:41

11. علی زمانیان که هم اکنون در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل است.

12. جلیل بحیرایی؛

13. سید محمدعلی وفایی که به تحصیل خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم مشغول است و امامت جمعه موقت نهاوند را نیز بر عهده دارد.

14. علی کرمعلی که در قم مشعول به تحصیل است.

15. عبدالله سیفی؛

16. علی احمد حمیدی؛

17. شیخ ابراهیم کفراشی؛

18. شیخ محمد یوسف مولوی؛

19. شیخ صحبت زمانیان.

فرزندان

اشاره

شیخ عزیزالله علیمرادیان صاحب سه فرزند پسر و پنج فرزند دختر شد. فرزندان پسر وی عبارتند از:

1. علی اصغر علمیرادیان

وی در سال 1307 ش. در نهاوند به دنیا آمد و در سال 1376 به دیار باقی شتافت و در کنار مقبره امام زاده محمد نهاوند دفن گردید.

2. علی علیمرادیان

وی در سال 1324 در نهاوند متولد شد. تولیت بیمارستان آیةالله علیمرادیان و نظارت بر مجتمع فرهنگی ورزشی آیةالله علیمرادیان بر عهده اوست.

3. حسین علیمرادیان

وی در سال 1321 ش. و در نهاوند به دنیا آمده است. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در نهاوند گذراند و برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و

ص:42

موفق به دریافت مدرک مهندسی برق در آلمان گردید. وی مراکز فرهنگی خدماتی، ورزشی، بهداشتی و... را در نهاوند ایجاد نموده است. قسمتی از خدمات وی عبارت است از:

1. بازسازی مسجد و حوزه علمیه سرخیابان نهاوند.

2. تکمیل مسجد محمدیه نهاوند.

3. تکمیل گرمابه علیمرادیان؛

4. احداث سالن اختصاصی کشتی علیمرادیان؛

5. کمک به خرید ساختمان دانشگاه پیام نور نهاوند؛

6. احداث دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی نهاوند؛

7. کمک به ساخت مدرسه شبانه روزی کوهانی؛

8. کمک به تعریض و تکمیل بلوار ورودی شهر نهاوند؛

9. وی مؤسسه فرهنگی علیمرادیان را در تهران تأسیس نمود که تاکنون چند جلد کتاب منتشر نموده است. همچنین فصلنامه فرهنگان که تاکنون 21 شماره از آن منتشر شده توسط وی تأسیس شده است.(1)

اقدامات فرهنگی، خدماتی و عمرانی

آیةالله علیمرادیان به علت نفوذی که در مردم نهاوند داشت به کمک آنان آثار زیادی ار خود به یادگار گذاشت. تعدادی از این آثار بدین شرح است:

1. مدرسه علمیه سرخیابان

این مدرسه در سال 1326 ش. در شهرستان نهاوند و با کمک حضرت آیةالله محمد ولی حیدری پدر شهید آیةالله علی حیدری احداث شد و تاکنون منشأ برکات زیادی در نهاوند بود، تنها مدرسه علمیه


1- فرهنگان، ش 20 - 21، ص 45.

ص:43

شهرستان نهاوند است. تعداد زیادی از طلاب نهاوندی در این مدرسه مشغول به تحصیل بوده اند که عده ای از آنها از مسئولان روحانی کشورند. و نیز عده زیادی از طلاب در این مکان علمی مشغول به تحصیل و مسئولیت مدرسه نیز با حجةالاسلام محمدی است.

2. احداث مسجد محمدیه؛

3. بازسازی مسجد درب سرداب؛

4. بازسازی فاطمیه؛

5. مرمت مسجد حاج خدارحم؛

6. مرمت مسجد جامع امام حسین علیه السلام؛

7. مرمت مسجد امامزاده محمد نهاوند؛

8. بازسازی مسجد گلشن نهاوند؛

9. همکاری در خرید ساختمان مهدیه؛

10. ساخت پل غسالخانه؛

11. احداث گرمایه علیمرادیان؛

12. ساخت غسالخانه قدیم و جدید؛

13. اهدای زمین برای احداث مدرسه راهنمایی ادب؛

14. ساخت جاده قدیم زرامین؛

15. احداث جاده آورزمان با کمک مردم نهاوند.

نمایندگان شیخ عزیزالله

اشاره

شیخ عزیزالله در منطقه نهاوند و روستاهای آن، نمایندگانی داشت که امور شرعی و مذهبی و حل و فصل اختلافات مردم را به عهده داشتند. این افراد مورد احترام، مردم منطقه های خود بودند که به تعدادی از آنها اشاره می شود:

ص:44

1. روستای کیان

این روستا در قدیم بزرگترین روستای نهاند بوده و هم اکنون تبدیل به شهر شده است. نماینده آیةالله علیمرادیان در این منطقه شیخ مرتضی کیانی، معروف به آخوند بود که منزل وی مکانی برای تجمع روحانیان به حساب می آمد. وی بانی و سازنده مسجد نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روستا بوده و پس از رحلت شیخ مرتضی، برادرزاده وی، حاج علی محمد کیانی به عنوان میزبان روحانیان در کیان به حساب می آمد. وی از فعالان سیاسی نهاوند بود و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی همراه شهید علی حیدری نهاوندی دستگیر و با شروع نخست وزیری شریف امامی و انحلال سازمان امنیت از زندان آزاد گردید.

2. روستای بروزل

نماینده آیةالله مرادیان در این روستا مرحوم مشهدی شنبه بود. وی پیرمردی حدود 85 ساله بود که با کوله باری از معنویت و عرفان که مدت چهل سال، نماز شب وی ترک نشد و هر ساله ماه های رجب، شعبان و رمضان را پیوسته روزه می گرفت.

3. روستای زرینی

شیخ محمدولی و شیخ لطیف دو برادر و از افراد متدین منطقه زرین نیز در این روستا مسئولیت نمایندگی را بر عهده داشتند.

4. روستای کهریز

در این روستا مشهدی جمعه از پیرمردان متدین و مذهبی روستا، نمایندگی شیخ عزیزالله را بر عهده داشت.

ص:45

5. روستای لیلی یادگار

ملاعباس که از افراد متدین است و هم اکنون در قم زندگی می کند در این روستا عهده دار نمایندگی بود. وی پدر همسر حجةالاسلام علی یونسی نهاوندی است.

6. روستای شهرک

نماینده شیخ عزیزالله در این روستا شیخ محمد رضا بوده است.

7. روستای لیلان

مرحوم ولی دارایی که از روحانیان نهاوند بود، این مسئولیت را بر عهده داشت. وی پس از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساوه بود. وی در حین مأموریت در اثر حادثه تصادف به دیار باقی شتافت و در اوائل انقلاب اسلامی فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی نهاوند را نیز به عهده داشت.

نهضت امام خمینی رحمة الله

شیخ عزیزالله علیمرادیان در نهاوند در حمایت از حضرت امام خمینی مواضع مثبتی داشت و شخصاً در تظاهراتی که علیه رژیم پهلوی برگزار می شد، شرکت می نمود. وی همچنین پیام هایی در حمایت از نهضت امام خمینی صادر نمود که متن پیام وی به پاریس برای امام به شرح ذیل است:

پاریس - حضرت آیةالله العظمی خمینی

عزیمت آن رهبر عظیم الشأن را از جوار مولای متقیان به پاریس،... در راه احقاق حق ملت مسلمان ایران [می دانیم] و از درگاه خداوند متعال و ساحت مقدس ولی عصر علیه السلام موفقیت آن حضرت را

ص:46

خواهانیم. از طرف علما و مردم نهاوند، حاج شیخ عزیزالله علیمرادیان(1)

پیام همبستگی

آیةالله علیمرادیان در پیامی به مردم شریف آن منطقه در زمینه همبستگی با قیام امام خمینی چنین آورده است:

بسمه تعالی

در این موقع از زمان که ملت ایران به پیروی از نهضت سرور آزادگان حسین بن علی علیه السلام و پیروان راه حق در تکرار انقلاب اسلامی با رهایی از زیر یوغ استعمار به رهبری زعیم مجاهد مرجع عالیقدر جهان تشیّع نایب الامام خمینی برای فرور ریختن کاخ ظلم و ستم با نثار جان خود حاضرند این وظیفه شرعی را به انجام برسانند. اینجانب از طرف جامعه روحانیت و مردم غیور و مبارز نهاوند بار دیگر همبستگی خود را به این جنبش اسلامی اعلام داشته، ضمن محکم کردن کلیه نظامات طاغوتی پشتیبانی خود را از مرجع عالیقدر در راه برقراری حکومت اسلامی ابراز می دارم. ضمناً در این موقع حساس که نهضت اصیل اسلامی در آستانه پیروزی است توجه عموم اهالی را به دو نکته جلب می کنم:

1. دشمنان مزدور در صددند که این نهضت اسلامی را از مسیر حقیقی خود منحرف کنند؛ لذا با آگاهی هرچه بیشتر اتحاد و یکبارچگی خود را حفظ نموده اجازه ندهید که دشمنان بین شما تفرقه اندازند.


1- روزنامه اطلاعات، 10/8/1357 ش.

ص:47

2. متأسفانه با خبر شدیم که بعضی از اهالی به جای آنکه در این موقع حساس مردم را یاری کنند، گرانفروشی نموده اجناس خود را با قیمت گزاف عرضه می دارند. لذا از کلیه اصناف محترم نهاوند خواهانیم از گرانفروشی جداً خودداری و مردم را در مضیقه قرار ندهند و همبستگی خود را با ملت مبارز اعلام کنند و الا عندالله مسئول و مؤاخذ خواهند شد.

والسلام علی من اتّبع الهدی

اقل الحاج شیخ عزیزالله 30 / صفر 1399 ق، 1357 ش.

در سال 1357 ش. در حمله گارد شاهنشاهی به مردم نهاوند و به آتش کشیدن شهرستان و مجروح کردن عده ای از مردم بی گناه و مبارز نهاوند آیةالله علیمرادیان فرستاده ای برای تشریح وضعیت به خدمت حضرت آیدالله گلپایگانی فرستاد و ایشان ضمن فرستادن کمک های دارویی، پیامی به شیخ عزیزالله علیمرادیان ارسال نمود که متن آن چنین است:

جناب مستطاب حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ عزیزالله علیمرادیان دامت برکاته. بعد از سلام و تحیت، فرستاده اعزامی جناب عالی شرح جنایات و مظالم مأموران مسلح و عمّال رژیم فاسد و محتضر را اطلاع دادند. قبلاً هم مطلع بودم. این جنایات شاید در رژیم های مغولی و ملل وحشی سابقه نداشته باشد. انصافاً نظام فعلی ماهیت رژیم منحط به اصطلاح شاهنشاهی 2500 ساله را به دنیا نشان داد و پرده از چهره زشت و کریه اجتماعی خود برداشت. با تقبیح شدید این اعمال وحشیانه و تجاوز به اموال و قتل و جرح اطفال و تخریب اماکن و مغازه ها، امیدواریم به حول و قوه الهی هرچه زودتر رژیم دیکتاتوری فعلی، که در امواج جنبش اسلامی ملت غرق شده، الی الابد نیست و نابود گردد و به برکت اجرای احکام اسلام،

ص:48

جامعه به آزادی و امنیت واقعی و عدالت اجتماعی و استقلال حقیقی برسد و دست استعمار و غارتگران اموال بیت المال قطع شود. سلام و تحیت حقیر را به حضرات آقایان علما و اهالی محترم نهاوند و حومه به خصوص کسانی که در این حوادث داغدار شده اند و خسارت های جانی و مالی دیده اند، ابلاغ نمایید. از خداوند متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل مسئلت دارد. در خاتمه در معیت حضرات آقایان علما که برای تسلیت حضوری تشریف می آورند. یک هئیت پزشکی و دارو از بیمارستان این جانب جهت معالجه مجروحین و در صورت لزوم انتقال آنها به قم اعزام شد.(1)

از منظر بزرگان

آیةالله حسین نوری همدانی درباره عزیزالله علیمرادیان می گوید:

حاج شیخ صاحب اخلاق و بزرگواری های فراوانی بود از جمله:

1. به کسانی که بر او وارد می شدند و غریبه بودند، چه طلاب و چه دیگران، بسیار احترام می کرد. این خصلت نیکو برای امثال ما طلبه ها واقعاً خیلی آموزنده بود. البته اول من خیال می کردم که فقط با امثال ما، مبلغان اعزامی این گونه رفتار می کند؛ ولی بعد دریافتم که ایشان با همه مردم و مراجعه کنندگان این چنین مهربان و بزرگوار است.

2. ایشان روحیه هم دلی و اتحاد با سایر روحانیان را داشت و این وحدت را رمز پیشرفت اسلام می دانست. در آن زمان غیر از ایشان جناب آقای محمد ولی حیدری هم در نهاوند تشریف داشت. اتفاقاً پسر ایشان


1- روزنامه اطلاعات، سه شنبه، 26 دی ماه، 1357 ش.

ص:49

(شهید محمدعلی حیدری) مدتی نزد من درس می خواند و بعداً هم در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید...

3. آقا شیخ عزیزالله نسبت به امر به معروف و نهی از منکر جدی بود. از جمله ایشان و هم چنین آقا شیخ محمدولی در مقابل برخی خوانین و فئودال ها که در منطقه به رعایا ستم می کردند موضع می گرفتند...(1)

آیةالله سبحانی آورده است:

خطّه نهاوند و سرزمین سرسبز آن، شخصیت های عظیمی را در دامن خود پرورش داده که هریک می توانند الگویی برای آیندگان باشند. در این میان دانشمند معظّم حجةالاسلام مرحوم آیةالله حاج شیخ عزیزالله علیمرادیان از چهره های درخشان این مرز و بوم است...

اجازات معظم له از شخصیت های علمی نشانه بارزی از فضل و تقوای این فقید راحل است... در دوران دوستی خود با این مرد بزرگ، جز عاطفه و مهر، اخلاص و پاکی، رأفت و محبت چیزی ندیدم.(2)

شیخ علی افتخاری گلپایگانی می گوید:

یکی از نمونه های روشن (بندگان صالح خدا و مخلص و با صفا)، حضرت آیةالله حاج شیخ عزیزالله علیمرادیان نهاوندی است. او مرد علم و عمل بود. او مردی مخلص و با صفا بود. او در عمل معلم اخلاق و تربیت بود. وی برپاکننده مجالس امام حسین علیه السلام و برقراری جلسات دعای ندبه در روزهای جمعه بود.(3)

آیةالله احمد صابری همدانی درباره شیخ عزیزالله علیمرادیان می فرماید:


1- مجله فرهنگان، ش 20 و 21، ص 140.
2- مجله فرهنگان، ش 20 و 21، ص 147.
3- مجله فرهنگان، ش 20 و 21، ص 148.

ص:50

یکی از شخصیت های قابل و لایق ستایش و تمجید آیةالله حاج شیخ عزیزالله علیمرادیان است که در این اواخر شمع فروزان علم و تقوا در نهاوند و منشأ خیر و برکات در این شهر بود. او عالمی وارسته فقیهی به زیور دانش و تقوا آراسته و حسن رفتار و اخلاق و کردارش افراد را جذب می کرد و در گفتارش هیچ گاه از متانت خارج نمی شد.(1)

حجةالاسلام محمد طاهر احمدوند از شاگردان شیخ عزیزالله نیز می گوید:

مرحوم حاج شیخ عزیزالله - رضوان الله علیه - از نوادر عصر خود بود. وی عالمی عالی قدر و شیفته خاندان عصمت و طهارت بود. ایشان در دوره خدمت گزاری خود، منشأ برکات فراوانی شد و شهرستان نهاوند و حومه از ایشان بهره ها بردند.(2)

رحلت

سرانجام آیةالله عزیزالله علیمرادیان پس از عمری تلاش و کوشش و به جا گذاشتن آثار فراوان، هفتم اردی بهشت سال 1361 ش. مطابق سوم رجب سال 1402 ق. در 75 سالگی به دعوت حق لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. در مراسم تشیّع وی علما و بزرگان زیادی در قم شرکت نمودند که از جمله آنها آیات عظام: مرعشی نجفی و سید محمد رضا موسوی گلپایگانی بودند. نماز بر پیکر وی به امامت آیةالله گلپایگانی خوانده شد و در مقبره ای در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام در کنار قبر شهید آیةالله محمد مفتح به خاک سپرده شد.

طولی له و حسن مآب


1- مجله فرهنگان، ش 20 و 21، ص 156.
2- مجله فرهنگان، ش 20 و 21، ص 170.

ص:51

حاج شیخ علی قاضی زاهدی (دانشور پرتلاش) / غلامرضا گلی زواره

اشاره

ص:52

ص:53

زادگاه و محل نشو و نما

گلپایگان یکی از شهرهای استان اصفهان است که اطراف آن را کوه های نسبتاً مرتفعی محصور نموده است و بلندترین آنها قلّه صالح پیامبر نام دارد که منطقه ای زیارتی هم می باشد. این شهر از شمال به خمین، از جنوب به خوانسار و فریدن از مشرق به میمه اصفهان و از مغرب به الیگودرز محدود است. گلپایگان یکی از نقاط کهن در مرکز ایران است و پیوسته مهد علم و گاهواره ی دانشوران علوم گوناگون اسلامی بوده است و در کتب جغرافیایی قدیمی «جرفاذقان» نام داشته است. اماکنی چون مسجد جامع از بناهای قرن پنجم و ششم هجری، مقبره امامزاده هفده تن، بقعه سید السّادات از

ص:54

فرزندان امام کاظم علیه السلام و نیز مقابر مشاهیر و معاریف تشیع سیمای مذهبی و ارزشی این شهر را ترسیم می کند.(1)

خاندان

سرسلسله خاندان قاضی زاهدی در زمان صفویه فردی است به نام ملاّ علی قاضی زاهدی که انسانی بزرگوار، فقیهی پرهیزگار و از نامداران این عصر به شمار می رفته است. او از سوی حکمرانان صفوی به مقام شیخ الاسلامی و در این سمت به دعاوی حقوقی و مدنی بر مبنای فقه تشیّع حکم می داد، وظایفی چون امر به معروف، نهی از منکر، اخذ خمس، زکات، تقسیم مواریث و ترکات، ایقاع عقود و مناکحات، رفع منازعات و دعواها بین زنان و مردان مسلمان، سرپرستی اموال یتیمان و محجورین را نیز وی بر عهده داشت.

البته او در حوزه ی منطقه گلپایگان ضمن پرداختن به قضاوت شرعی این امور رانیز مورد رسیّدگی قرار می داد و چون در زهد و وارستگی به مرتبه ای اعلی رسیّده به قاضی زاهد مشهور گردیده و خاندانش چنین پسوندی را برای خویش برگزیده اند.(2) پُل و مقبره قاضی زاهد از آثار وی در گلپایگان است. قبرستان مزبور، بزرگترین گورستان این شهر می باشد. مشهور است که شیخ ملاّ علی قاضی زاهدی جدّ اعلای این خاندان در سفرهایی که به عتبات عراق داشته مقداری از خاک اعتاب مقدّسه کربلا، نجف، کاظمین و سامرّا را با خود به این مکان آورده و داخل زمین این قبرستان نموده است. تنی چند


1- جغرافیای کامل ایران، گروهی از نویسندگان، ج 1، ص 330.
2- علما و مشروعیت دولت صفوی، سید محمدعلی حسینی زاده، ص 108؛ دین و سیاست در دوره صفوی، رسول جعفریان، ص 94؛ دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 371.

ص:55

از مشاهیر گلپایگان از جمله میرزا محمد خالصی گلپایگانی، ملاّ جواد گلپایگانی، منیرالدّین احمدی، صدرالدین احمدی، شهاب الدین لاهوتی، شهیدی گلپایگانی، صدرالواعظین، محمد شفیع و حاج ملاّ علی در این قبرستان دفن گردیده اند که مزارشان مورد توجه و احترام مردم می باشد.(1)

آیةاللّه آخوند ملاّ علی فرزند شیخ عبّاس، نواده ملاّ علی قاضی زاهدی، فقیهی فرزانه و دانشمندی نامدار بوده که تحصیلات خود را در اصفهان به پایان رسانیده و برای تکمیل بحث ها به درس ملاّ زین العابدین گلپایگانی حاضر گردیده(2) و مورد توجه و عنایت وی بوده است. ملاّ علی قاضی زاهدی دارای چهار فرزند به شرح ذیل می باشد:

1. حاج میرزا محمد مهدی: که بعد از رحلت والدش در مسجد قاضی زاهدی اقامه جماعت می نمود. وی عالمی جلیل و مرجع امور شرعی بوده است. سرانجام در هفتم محرّم الحرام سال 1334 ق. دارفانی را وداع گفت و در بقعه امامزاده هفده تن دفن گردید. ایشان بزرگترین اولاد ملاّ علی می باشد.

2. حاج میرزا عباسعلی مجتهد: که دوّمین فرزند ملاّ علی است. متصدی امور شرعی در گلپایگان بوده و در نجف هم مباحثه آیةاللّه آخوند ملاّ محمد مهدی فاضل خوانساری بوده و در این شهر حالت مکاشفه ای هم برایش رخ داده است.(3) سرانجام او در شب جمعه اوّل ماه مبارک رمضان سال 1346 ق. (1324 ش.) بدرود حیات گفت و در یکی از حجره های شرقی امامزاده هفده تن به خاک سپرده شد.(4)


1- سیری در تاریخ و جغرافیای گلپایگان، حمید رضا میرمحمدی، ص 299 - 298.
2- گلپایگان در گذر زمان، اکبر افاضلی، ص 159 - 158.
3- نک: گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ذیل شرح حال وی.
4- دانشمندان گلپایگان، رضا استادی، ج 1، ص 373، ج 2، ص 93 - 92.

ص:56

3. آقا میرزا محمد هادی؛

4. آقا میرزا محمود؛

این دو روحانی بزرگوار هرکدام در سنگر وعظ و خطابه انجام وظیفه می نموده اند و مورد احترام مردم گلپایگان بوده اند.

میرزا ابوالقاسم (جدّ او)

از جمله رجال برجسته ی گلپایگان مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم قاضی زاهدی است که فرزند عالم بزرگوار مرحوم شیخ عباس فرزند ملاّ علی و برادر عالم معروف آیةاللّه ملاّ علی و داماد آیةاللّه ملاّ زین العابدین گلپایگانی می باشد. ایشان دانشمندی پرتلاش واعظی وارسته و مقبول خاص و عام بود و در خطابه و سخنرانی صوتی جذاب و دل نشین داشت و عمر طولانی خویش را در راه ترویج مکتب تشیّع و گسترش فضیلت و مکارم اخلاقی در بین مردم صرف کرد. سرانجام این مرد بزرگ که اشتیاقی ویژه به خاندان عترت و طهارت داشت و این ویژگی را در زندگی فردی و اجتماعی و فعالیت تبلیغی و فرهنگی بروز داد در 13 شوّال سال 1347 ق. رخ در نقاب خاک کشید و در طرف شرقی امامزاده هفده تن گلپایگان مدفون گرددی.(1)

آقا رضا زاهدی (پدرش)

آیةاللّه آقا رضا قاضی زاهد فرزند حاج میرزا ابوالقاسم، عالمی وارسته و دانشوری بزرگوار و در تقوا نادره دوران و ابوذر زمان بود. او سبط آیةاللّه مرحوم آخوند ملاّزین العابدین معروف به حجةالاسلام می باشد. بخشی از


1- جزوه معرفی خاندان قاضی، ص 7؛ دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 374، ج 2، ص 23؛ سیری در تاریخ و جغرافیای گلپایگان، ص 196 و 301.

ص:57

تحصیلات وی در زادگاهش شهر گلپایگان صورت گرفت و طی آن از محضر علمایی چون: آخوند ملاّ زین العابدین نخعی و آیةاللّه ملاّ علی عمید استفاده نمود و پس از سال ها تلاش علمی و فکری و تدریس، از این دیار به اصفهان مهاجرت نمود و در آنجا از اساتید معروف وقت استفاده کرد و پس از اخذ اجازه از آنان در فقه و نقل حدیث؛ به وطن مألوف بازگشت و به تربیت شاگردان فاضل، ترویج دین، اقامه جماعت و اصلاح روابط مردم پرداخت و کوشید به دعاوی و نزاع های محلّی رسیّدگی کند و تا حدّ امکان آن ها را بر طرف نماید. افرادی که محضرش را درک کرده و آن ها که در مجالس و محافل مذهبی با وی انس داشته اند، گواهی داده اند که انسانی دارای زهد و تقوای فوق العاده بود و به دنیا و مظاهر آن اعتنایی نداشت. در استخاره زبانزد همه بود و از آیات قرآن به نیّت اشخاص پی می برد و مقاصد آنان را از این راه بیان می کرد. در زمان مرحوم آقا رضا قاضی، منطقه گلپایگان به دلیل کمی نزولات جوّی، دچار خشک سالی گردید، مردم نگران و ناراحت به ایشان مراجعه می نمایند تا در این باره، اقدامی بنماید.

وی زمانی را برای انجام نماز باران معین می کند و توصیه می نماید افرادی که می خواهند در این برنامه عبادی حضور یابند باید سه روز قبل از اقامه آن روزه بگیرند. صحرایی به نام «شاه بدریان» جهت اجرای این مراسم مشخص شد و ایشان بدانجا آمدند و اشاره کردند کودکان و نوزادان از مادرانشان جدا شوند و اجازه دهند اطفال هم به درگاه خداوند متعال ناله و زاری کنند. سپس حاضران به امامت این عالم وارسته مشغول نماز شدند. هنوز مراسم مزبور خاتمه نیافته بود که آثار رحمت و لطف الهی در آسمان آشکار گشت و ابرها یکی پس از دیگری نمایان گردیدند و بهم پیوستند و لحظاتی بعد بارانی تند، باریدن گرفت.

ص:58

ایشان با مرحوم آیةاللّه حاج میرزا حبیب اللّه گلپایگانی که مقیم مشهد بود و در مسجدگوهرشاد نماز می خواند و از عرفا و فقهای نامدار بود، هم بحث و هم مشرب بود و هنگام رحلت این عالم ربّانی به مشهد عزیمت نمود و در مراسم تشییع جنازه او و نیز مجالس ختمش شرکت نمود که در همانجا دچار کسالت گردید و مرگ خود را پیش بینی کرد و گفت: مرا به گلپایگان انتقال دهید که زمان کوچ ابدیم فرا رسیّده است و چند روز پس از رسیّدن به گلپایگان دار فانی را وداع گفت. تاریخ رحلت او را 7 رجب سال 1384 ق. مطابق 1342 ش. نوشته اند. مدت یک هفته به مناسبت درگذشت او، در گلپایگان تعطیل عمومی اعلام گردید.(1)

در برخی جراید آمده بود: آیةاللّه آقا رضا قاضی زاهدی پس از بازگشت از مشهد مقدّس در سن 90 سالگی دارفانی را وداع گفت و با فقدان این دانشمند قلب تمام طبقات مردم جریحه دار شد. هنگامی که خبر فوتش در گلپایگان منتشر گردید، بازار و دکاکین تعطیل گشت و زن و مرد گریان و نالان به جانب منزل آن مرحوم رهسپار گردیدند و چند هزار نفر با پرچم های عزا بر سر و سینه زنان در مراسم تشییع جنازه وی شرکت داشتند. از صبح روز جمعه مجالس ترحیم آن عالم ربّانی شروع شد و در هر مجلس ترحیم هزاران نفر از طبقات مختلف شرکت داشتند و هیأت هایی به رسم سوگواری در این مجالس حضور بهم رسانیدند.(2)

فرزندش مرحوم آیةاللّه شیخ علی قاضی زاهدی به مناسبت رحلت پدر اشعاری سرود که بخشی از آن چنین است:


1- جزوه خاندان قاضی زاهدی، ص 12 - 8.
2- دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 376؛ روزنامه ندای حق، سال 15، شماره 26، چهارشنبه 4 آذر 1343 ش.

ص:59

ای که در علم و عمل مشهور در دوران شدی

از چه رو از دیده احباب خود پنهان شدی

بر دل هر مرد و زن از مرگ خود آذر زدی

چون روان جانا شتابان، بر سوی جانان شدی

قطره های اشک از چشمان اهل معرفت

از غم هجرت چکان چون قطره باران شدی

بهر تاریخ وفاتت این سروش آمد به گوش

غشمج شمسی قرین خور و هم غلمان شدی

سال غشفد ماه رجب یوم الخمیس

در شب جمعه مکانت روضه رضوان شدی(1)

مرقد حاج آقا رضا زاهدی در سمت شرقی صحن امامزاده هفده تن قرار دارد که زیارتگاه مردم است و بر لوح قبرش این عبارت به چشم می خورد: کلّ من علیها فان، هذا المرقد الشریف یکون اللعالم الکامل الزّاهد، حجةالاسلام والمسلمین المرحوم المغفور المبرور آقای آقا رضا زاهدی اعلی اللّه مقامه الشریف.(2)

ولادت و تحصیلات شیخ علی

در سال 1346 ق. (1306 ش.) در منزل عالم ربّانی آقا رضا زاهدی کودکی دیده به جهان گشود که پدر، او را علی نامید. وی پس از گذرانیدن ایام صباوت ابتدا به تحصیل علوم جدید اقبال نشان داد و سپس برای تحصیل علوم دینی مهیّا گردید. مقدّمات و مبادی علوم


1- دیوان قاضی زاهدی، ص 110 - 109.
2- سیری در تاریخ و جغرافیای گلپایگان، ص 302.

ص:60

اسلامی و نیز بخشی از سطح را نزد والد ماجد خویش و برخی دیگر از استادان گلپایگان فراگرفت. سپس به قم مقدّس مهاجرت نمود و دنباله دروس سطح را نزد آیةاللّه سید محمدرضا گلپایگانی و آیةاللّه مرعشی نجفی به پاپان رسانید.

قسمتی از کفایةالاصول را نزد آیةاللّه حاج سید احمد خوانساری آموخت که وی در منزل خویش درس می گفت. بعد از آن به درس خارج آیات ثلاث یعنی سید محمد حجّت کوه کمری، سید محمدتقی خوانساری و حاج سید صدرالدّین صدر رفت و در ضمن از پرتو علمی حاج شیخ عباسعلی شاهرودی نیز استفاده نمود. با ورود آیةاللّه بروجردی به قم، به طور منظم به درس فقه و اصول آن مرجع تقلید رفت و تقریرات درس آن مرجع برزگ را به دو زبان فارسی و عربی در حدّ توان نگاشت که هم اکنون دست نویس آنها موجود می باشد.

همچنین وی موفق گردید محضر درس مفسّر قرآن کریم علاّمه طباطبایی را درک کند و از حوزه ی پرفیض امام خمینی بهره ها گیرد.

بر منبر وعظ و خطابه

آیةاللّه قاضی زاهدی در سال 1378 ق. به اصرار و استدعای اهالی گلپایگان به سوی وطن خویش بازگشت و به خدمات دینی از اقامه نماز جماعت و اصلاح امور مسلمین تا ترویج و تبلیغ اشتغال ورزید و در ضمن به تدریس هم روی آورد و برخی از شاگردانش در قم و گلپایگان به درجات و کمالات عالی رسیّده اند و هرکدام بر حسب توانایی درونی و استعدادی که از خویش شکوفا نموده اند، به وظایف فرهنگی، مذهبی و اجتماعی مشغولند.

ص:61

با وجود کثرت مشاغل و کسالت های متعدد که سلامتی ایشان را تهدید می نموده، همیشه تمایل داشته است که از طریق منبر به تبلیغ و نشر اسلام و بیان احکام دینی بپردازد و در این زمینه دارای حُسن سلیقه و بیانی شیرین و جذّاب بوده و منابر پر کشش وی چنان در میان اقشار گوناگون نافذ و تأثیرگذار بوده که تحسین و تشویق علما و بزرگان منطقه را برانگیخته است. برخی از دانشوران و اهل فضل که شیفته منبر او بوده اند به طور کتبی و شفاهی این برنامه را مورد تأیید و حمایت خود قرار داده اند. عدّه ای از مشاهیر این ویژگی او را مصداق (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء) دانسته و افزوده اند: در مواردی از شما نکاتی را می شنویم که در کمال صحّت، متانت و درستی است ولی در کمتر مآخذی دیده ایم و این چیزی نمی باشد جز لطف و فضل پروردگار متعال. یکی از دانشوران و فضلای گلپایگان که خود از سخنوران، ادیبان، و خطبای این منطقه است و طبعی روان داشت، چنین سروده است.(1)

از دُر افشانی به میدان سخن

کن به پا در قلب مردم رستخیز

«کاملا»(2) در مدح او کردی قصور

لاجرم باید نگویی هیچ چیز

و در ذیل نامه اضافه می کند:

بالاتر از آنی که ستایم چه ترا من

امّا چه کنم نیست مرا چاره از این فن؟(3)


1- حاج سید کمال الدین نبوی از وعاظ خوانسار که در سال 1411 ق. وفات یافت. (نک: اختران فروزان خوانسار، ص 123).
2- تخلص این روحانی شاعر «کامل» بوده است.
3- سیری در تاریخ و جغرافیای گلپایگان، ص 193 - 192.

ص:62

جلسات تفسیر قرآن

آن روحانی پرتلاش تا پایان عمر با برکتش به تألیف، تدریس، اقامه جماعت و راهنمایی مردمان علاقه مند به دیانت پرداخت. از ویژگی های مهمّ وی، علاوه بر تبلیغ از راه وعظ و منبر، تفسیر قرآن پس از نمازهای جماعت خویش بود و از این رهگذر موفق گردید سه بار به طور کامل از آغاز تا پایان قرآن را تفسیر کند و در ضمن مباحث تفسیری حقایقی را برای حاضران و مشتاقان بیان نماید که بسیار مؤثر واقع شد. مجلس وی پرجاذبه بود و با حافظه ای قوی و احاطه بر منابع تفسیری و روایی، ادبیات عرب و فارسی، خزانه ی آگاهی های علمی و فکری وی در سطح بالایی بود، در ضمن این معارف بلند نکات ارزشمند دینی و اخلاقی را با بیان ساده و رسا و در خور فهم عموم طبقات بیان می کرد و از سوی دیگر متقضیات زمان و موقعیت اجتماعی و سیاسی را در نظر داشت و می کوشید مباحث و مسایلی را مطرح نماید که هر کدام از مستمعین بدون استفاده و بهره برداری از مجلس وی بیرون نروند.

یکی از شاگردانش که همواره درس تفسیر این عالم بزرگوار را درک کرده و شرح حالش را به نگارش درآورده است، می نویسد: آنگاه که به هدایت الهی پایم به جلسه تفسیر این دانشمند گرانمایه باز شد و از چشمه زلال معارف قرآن به بیان شیوای معظم له نوشیدم. مقام علم و دانش او را درک نمودم. این استاد عزیز کتابخانه ای است ناطق و دریایی است موّاج از علوم گوناگون که حقیر پس از سال ها مجالست و غور در آن به کرانه هایش دست نیافته ام. خداوند ایشان را طول عمر و سلامت

ص:63

عنایت فرماید و ما و سایر مؤمنین را از افادات کافیه و شافیه ایشان بیش از پیش بهره مند فرماید.(1)

خصال معنوی و ملکوتی

ایشان در آغاز ایّام جوانی و نخستین سالی که ازدواج نمود به مرض حصبه سیاه مبتلا گردید و متأسفانه پزشکان بیماری او را درست تشخیص ندادند و تصور نمودند او مرض مالاریا دارد و در نتیجه برایش دارویی تجویز می کنند که نه تنها برای بیماری واقعی او مفید نبود بلکه سلامتی وی را به شدّت تهدید می کند. لذا به حالت احتضار در می آید و شرایط به جایی می رسد که اطرافیان از حیاتش ناامید می گردند ولی خود به پیشگاه حضرت مهدی علیه السلام توسّل نمود و به محضر آن ذخیره الهی و خاتم اوصیا تشرّف یافت و به عنایت امام دوازدهم شفا گرفت.(2)

همچنین بعد از جرّاحی کلیّه وقتی به فاصله کمی به گلپایگان آمد دوباره بیماری ایشان شدّت یافت و به قم و تهران بازگشت، یکی از افراد متدین در رؤیایی راستین حقایقی را مشاهده نمود که از عنایت امام زمان علیه السلام نسبت به وی حکایت داشت.

جلسات ختم آن بزرگوار زبانزد خاص و عام بود و با کیفیت خاصی انجام پذیرفت. علاقه او به ساحت مقدّس خاندان عصمت و طهارت: به نحوی بود که در ایّامی که جلسات تفسیری منعقد می نمود. پس از پایان مطالب لازم می دانست که به اهل بیت علیهم السلام توسّل پیدا کند و حتماً روضه بخواند و خود نیز در مصائب خاندان عترت اشک می ریخت.


1- این شرح حال را حجةالاسلام والمسلمین محمدعلی محسنی گلپایگانی، در زمان حیات آیةاللّه قاضی زاهدی نوشته است.
2- شیفتگان حضرت مهدی، احمد قاضی زاهدی، ج 1، ص 199.

ص:64

زبانش، زبان قال نبود و آنچه بر لسانش جاری می گشت از چشمه های معنوی اندرونش سرچشمه می گرفت، او در برخوردها و ملاقات ها و دیدارها برای مراجعین احترام ویژه ای قایل بود و با فروتنی و ساده زیستی که از زندگی فردی و اجتماعی او کاملاً هویدا بود، مطالب مطروح در بحث های تفسیری را شکلی عملی و کاربردی داده بود. یعنی آنچه را می گفت قبلاً خود بدان عمل می کرد و بین رفتار و اقوالش فاصله و تضادی مشاهده نمی گردید. آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام در افعال واخلاقش جاری بود.

به دلیل وارستگی و معنویت ویژه ای که داشت، دعاهایش به اجابت می رسیّد و این خصلت وی در بیان طبقات گوناگون مردم، معروف گردیده بود، همچنین مرحوم قاضی زاهدی علاوه بر تبحّر در علوم حوزوی و اجازات روایتی از علمای بزرگ نجف و قم و نیز کسب اجازه های متعدد در امور حسبیّه، در علوم غریبه نیز آگاهی های ارزنده ای به دست آورد و علم جفر، اعداد و طلسمات را به خوبی آموخته و آنها را در جهت مفید به کار می گرفت.

ایشان آثار خیری هم در گلپایگان و حومه از خود باقی نهاده است که از جمله آنان مرمّت و تجدید بنای چند مسجد در گلپایگان و نواحی اطراف آن است. مسجدی را که خود در آن نماز می خواند؛ با اسلوبی جدید و جنبه های هنری، بازسازی کرد و در جنب آن کتابخانه ای تأسیس نمود.(1)


1- دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 390 - 389؛ ج 2، ص 298.

ص:65

استخاره های دقیق و شگفت

استخاره های این عالم فاضل از دقّت و شگفتی ویژه ای برخوردار بود. زیرا نیّت مراجعه کننده برای این منظور را تشخیص می داد و با استناد به آیه مورد نظر به بیان آن می پرداخت و این موضوع زبانزد اهالی گلپایگان است و نه تنها مردم این دیار به استخاره های وی اعتقاد داشتند بلکه از سایر شهرها در این مورد به وی مراجعه می نمودند. حاج عماد کربلایی نقل کرده است که روزی به محضر آیةاللّه قاضی زاهدی رسیّدم و تقاضای استخاره کردم. بعد از انجام آن، خاطر نشان ساخت: می خواهید وسیله نقلیه (ماشین) بخرید؟ با تعجب عرض کردم: بلی! جواب داد: تهیه چنین وسیله ای اصلاً به صلاح شما نمی باشد و خطر جانی به همراه دارد. وی می افزاید: من که علاقه مند به خرید آن داشتم به خصوص با شرایط مناسبی که فروشنده برایم گذاشته بود، از این بابت بسیار ناراحت شدم ولی چون به استخاره های آن عالم بزرگ ایمان داشتم از امتناع آن منصرف شدم ولی مایل بودم بدانم چه کسی ماشین مورد نظر را می خرد و آیا برای وی حادثه ای رخ می دهد یا خیر؟ تا این که فردی که او را می شناختم این وسیله را خرید و قریب یک سال در اختیارش بود امّا در طول این مدّت بارها از آن گلایه می نمود و می گفت: مدام خراب است و هزینه های زیادی بر دوشم نهاده است. یک روز خبری ناراحت کننده مرا آزرده کرد. زیرا ماشین مزبور در مسیر اراک، گلپایگان، دچار سانحه گردید و دو نفر از سرنشینان آن کشته و دو نفر دیگر مجروح شدند.

شخص دیگر متذکر گردیده است:

ص:66

در تابستان یکی از سال ها از سوی برخی بستگان پیشنهاد شد که به مشهد مقدّس برای زیارت بارگاه حضرت امام رضا علیه السلام برویم. به محضر آیةاللّه قاضی زاهدی برای استخاره رفتم، ایشان بعد از گشودن قرآن فرمود: زیارت رفتن مانعی ندارد و خوب است ولی مراقب باش در این سفر به تو تهمتی زده می شود، چون اصل استخاره مثبت بود تصمیم گرفتم که به این سفر زیارتی بروم ولی از موضوع اتّهام نگران بودم. بعد از چند روز اقامت در مشهد، یادم آمد که مادرم انگشتری طلا با عیاری نسبتاً معمولی به من داده بود و من آن را با خود آورده بودم. به فکرم رسیّد آن را به بازار ببرم و بفروشم. شخصی طالب آن شد و خواست به بهایی بالاتر آن را بخرد ولی می گفت: باید بگویی آن را از کجا آورده ای؟ هرچه می گفتم: به مادرم تعلّق دارد باور نمی کرد. تا این که مقرر شد به منزل ما، در مشهد بیاید و از اهل خانه واقعیت امر را جویا گردد و در غیر این صورت مرا تحویل نیروی انتظامی دهد. همراهان و فامیل ها ادعایم را تأیید کردند و او هم باور نمود ولی انگشتر را به بهایی کمتر خرید که البته شگرد او چنین بود که تهدید کند و بعد بهاء را پایین آورد و من که از این اتهام نجات یافته بودم دیگر اعتراضی نکردم و بعدها صحت آن استخاره را متوجه شدم.

فرد دیگری نقل کرده است:

می خواستم ازدواج کنم و برای استخاره به منزل آیةاللّه حاج آقا علی زاهدی رفتم و منظور خود را مطرح کردم. استخاره ای کرد و گفت: آن چه در نظر داری موقّت و زودگذر است و نفعش در مدتی اندک به پایان می رسد، به حقیقت موضوع توجه نکردم. زیرا ظاهر موضوع مرا خیلی جلب کرده بود و در هر حال ازدواج کردم. یکی دو ماه که گذشت مشخص گردید همسرم به بیماری سرطان مبتلاست و یک سال از پیوند

ص:67

ما سپری نشده بود که وی بر اثر این کسالت دارفانی را وداع گفت و امر استخاره روشن گردید.(1)

ذوق ادبی و قریحه شعری

اگرچه در منابع رجالی آیةاللّه علی قاضی زاهد به عنوان شاعری برجسته معرفی نشده است ولی او به موازات تلاش های علمی و فرهنگی و اهتمام تبلیغی، با سرودن اشعار ذوق خود را آشکار کرد و با وجود آن که در فقه، حدیث و تفسیر پایگاهی رفیع و بسزا داشت معرفت و فضیلت را با ذوقی لطیف پیوند داد و از زبان نظم بخشی از علایق و گرایش های معنوی خود را مشخص ساخت. اشعاری ساده و روان، گرم و دلپذیر دارد. ارادت به خاندان طهارت، مدح و منقبت معصومان علیهم السلام مرثیه ائمه هدی بخصوص حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام در اشعارش موج می زند. ترکیبی از بنیان های خردمندانه، اندرزهای آموزنده، حکمت های عملی و نیز شور و شوق و هیجان را می توان در سروده های وی مشاهده کرد. معارف قرآنی، احادیث مستند و حکمت های عالی را با یکدیگر آشنایی داده و از آن ها نتایج سودمند اخلاقی می گیرد و خواننده را هشدار می دهد که از خواب غفلت بیدار شود و جان و خرد خویش را که دفن گردیده، احیاء کند. بنابراین، او به شعر روی آورد نه برای تفنّن و رهایی از ملال و نه آن که بخواهد در این عرصه آرایش قالب های ادبی را در خود آزمایش کند و به دیگران این توانایی را نشان دهد. بلکه تکاپویش در این راستا برای این بود تا از رکاب شعر بر توسن معانی عمیق سوار گردد و حقایق را برای


1- دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 389.

ص:68

علاقه مندان مطرح کند. اینک نمونه ای از سروده های وی را که در منقبت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد می خوانید:

بیا تا می توانی کن دلا صبر و شکیبائی

که از تعجیل و بی صبری نیابی غیر رسوایی

جمال روح ایمانی که از مهر است زیباتر

نکوتر گردد آن ساعت که با صبرش بیارایی

اگر خواهی ز هر رنج و بلاد اندر امان باشی

طلب کن با تانّی هرچه را خواهان و جویایی

خلاف طبع و نفس شوم سرکش راه رو زیرا

حجاب و تیره عقلت بود این طبع سودایی

بیا ره جوی و ره بنمای براین جمع گمراهان

که بهتر از آن نمی بینم سپاس و شکر بینایی

نصیحت از نبی و آل او بپذیر و از عالم

اگر داری تو عقل و بینش و هم گوش شنوایی

به مدح مصطفی دم زن بهر صبح و مسا «زاهد»

اگر داری تو طبع و ذوق و هم نطق توانایی

شفیع المذنبین احمد رسول خالق امجد

که نبود همچو او اسعد به زیر طاق مینایی

خداوندی که بر علّیتش لولاک شاهد باشد

برای هرچه ممکن گشت او شد علّت غایی

سفیر حضرت داور حبیب خالق اکبر

که باشد شافع محشر بهر ذاهب به هر جایی

محمد شهره اندر ارض احمد در سما آمد

برای این دو نام خوش به جز او کی مسمّایی

ص:69

خدیو کشور ایجاد غیر از او نمی دانم

خداوندش عطا فرموده است این جاه و والایی

وزیرش ابن عمّ او امیرالمؤمنین حیدر

بحقّ از حقّ به جمع اولیا او یافت مولایی

به غیر از آن درخت بارور در عالم هستی

درختی را کجا هرگز ثمر باشد چو زهرایی

نه تنها عاجزم من تاکنم مدح و ثنای او

که عاجز از مدیح اوست هر دانا و گویایی

ز قرآنش کنم توصیف و از آیات شیوایش

که اندر هر زمان و هر مکان دارد تجّلایی(1)

آثار

آثار علمی و ادبی آیةاللّه قاضی زاهدی که در موضوعات متعدد معارف و تاریخ اسلام می باشد در ذیل به معرفی آنها می پردازیم:

1. قصص یا داستان های شگفت انگیز قرآن مجید

این کتاب نه تنها برای عموم مردم قابل استفاده بوده بلکه برخی از مؤلفین و اهل قلم به آن استناد کرده اند، حتّی مرحوم آیةاللّه آخوند ملاّعلی معصومی همدانی وقتی در همدان مشغول تفسیر قرآن بود از این اثر بهره می برد.

2. زندگانی چهارده معصوم یا تتمة القصص


1- دیوان قاضی زاهدی، ص 16 - 15؛ ضمناً محمد شریف رازی بخشی از اشعار فارسی و عربی وی را در جلد ششم گنجینه دانشمندان آورده است.

ص:70

این اثر یک بار در دو مجلّد و بار دیگر در 6 جلد به زیور طبع آراسته گردیده است.

3. دیوان اشعار

این دیوان که سه جلدی است و تحت عنوان بدر و هلال دو جلد آن چاپ شده و جلد سوم به صورت مخطوط مانده است.

4. شرح لغات

این اثر بدیع و دارای مطالب ادبی و واژه شناسی است.

5. کتاب ریاض یا مجموعه دلفریب که از نظر موضوع کشکول مانند است و انتشارات اسلامیه در تهران به طبع آن اقدام نموده است.

6. راهنمای متوسلّین و مستشفعین (چاپ شده است.)

7. زبدةالتّفاسیر، این اثر سودمند در 6 جلد تألیف گردیده که تاکنون یک جلد آن به طبع رسیّده است.

8. تفسیر سوره لقمان و سجده (در یک جلد) شده است).

آثار فوق نشر یافته اند امّا آثار غیر مطبوع ایشان عبارتند از:

9. تلخیص الکلام فی التفسیر سورة الانعام؛

10. تقریرات درس فقه آیةاللة بروجردی؛

11. تقریرات آیةاللّه بروجردی در علم اصول؛

12. ارجوزه یا جنگ زاهد؛

13. الهدایة الی تواریخ الهداة السّادة (زندگی چهارده معصوم به نظم، عربی).

14. هزار مسأله در علوم ریاضی؛

15. تفسیر سوره انعام به زبان عربی؛

16. تفسیر سوره مائده به زبان عربی؛

17. تفسیر سوره اعراف به زبان عربی؛

ص:71

18. چند رساله در علوم غریبه؛

19. اهل بیت و آیات الاحکام؛

20. صیغ العقود.(1)

فرزندان

اشاره

ایشان چهار فرزند پسر به یادگار نهاده اند که سه نفر از آنان شغل خود را در کسوت روحانیت پی گرفته اند. نفر چهارم در شغل آزاد، فعالیت می کند و اینک اشاره به زندگی آنان:

1. حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد قاضی زاهدی

اشاره

وی به سال 1328 ش. در گلپایگان دیده به جهان گشود. بخشی از مقدّمات و معارف ابتدایی را خدمت والدش خواند و سپس به قم مهاجرت نمود و در مدرسه آیةاللّه گلپایگانی به تحصیل روی آورد. سطوح عالی را در محضر آیات گرام سلطانی طباطبایی، جعفر سبحانی، علوی گرگانی و دیگر اساتید حوزه به پایان رسانید و سپس به درس خارج آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی و مرعشی نجفی رفت و از این دو مرجع عالیقدر بهره های علمی و عملی کسب نمود. فعالیت های تبلیغی ایشان درشهرهایی چون تهران، کازرون، قوچان، شیروان، ملایر، قم و برخی شهرهای دیگر، صورت گرفته است. و چند سال است که در مسجد نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واقع در خیابان طالقانی (آذر) قم امام جماعت می باشد و هر شب بعد از نماز مغرب و عشاء برنامه های فرهنگی و تبلیغی دارد. مدّت چندین سال است که وی در همین مکان جلسات تفسیر قرآن منعقد می نماید.


1- آینه پژوهش، سال هفتم، شماره مسلسل 41، آذر و دی 1375؛ سیری در تاریخ و جغرافیای گلپایگان، ص 195 - 194؛ دانشمندان گلپایگان، ج 1، ص 385 - 384؛ گنجینه دانشمندان، ج 6.

ص:72

همچنین وی در مدرسه آیةاللّه گلپایگانی به تدریس برای طلاّب مشغول بوده و در مکتب الزینب، برای خواهران طلبه درس تفسیر قرآن و نهج البلاغه دارد.

آثار

1. شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام در سه جلد که در شرح حال امام عصر علیه السلام و افرادی که به محضر آن حضرت مشرّف شده اند، می باشد و مکرر به چاپ رسیّده است.

2. کشکول که مجموعه ای دو جلدی حاوی علوم و معارف گوناگون می باشد.

3. جهاد و شهادت در اسلام؛

4. دستورات طبی و بهداشتی؛

5. شناختی از قرآن؛

6. آشنایی با سوره های قرآن؛

7. اسئلة النّاس و أجوبة الصادق علیه السلام؛ که تحت عنوان گنجینه نور چاپ شده است.

8. اسئلةالنّاس و اجوبة الباقر علیه السلام، که بدون ترجمه فارسی و به زبان عربی به طبع رسیّده است.

9. اسئلةالناس و اجوبة المعصومین که هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده است.

10. مجموعه مقالات که در مجله اندیشه و قلم درج گردیده است.(1)


1- شرح حال ایان به قلم خودشان که در جلد دوم دانشمندان گلپایگان، ص 276 - 274 آمده است.

ص:73

2. شیخ ابراهیم زاهدی

این روحانی کوشا در سال 1333 ش. به دنیا آمد و تحت تربیت والدش پرورش یافت و پس از خواندن دروس ابتدایی در گلپایگان برای کسب تحصیلات علوم دینی به قم هجرت نمود و مقدمات و سطوح وسطی را در مدرسه آیةاللّه گلپایگانی نزد اساتید وقت خواند، سطوح نهایی فقه و اصول را در مدرسه خان (مدرسه آیةاللّه بروجردی) نزد آیات ارجمند شیخ محمدتقی ستوده، صلواتی، فاضل لنکرانی، میرزا حسین نوری، مکارم شیرازی و سبحانی تکمیل نمود و سپس در دروس خارج آیات عالیقدر گلپایگانی، مرعشی نجفی، و حاج شیخ مرتضی حائری شرکت نمود و چند سالی نیز محضر آیةاللّه وحید خراسانی را درک کرد. ایشان تقریرات برخی از آیات فوق الذکر را به رشته تحریر در آورده و از غالب نامبردگان اجازه روایی و مانند آن اخذ کرده است. چند سالی در یکی از حجره های حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام لمعه و مکاسب تدریس می نمود که به دلیل کثرت فعالیت های تبلیغی در شهرستان های کاشان، یزد، کرمان، تهران، قم، مشهد و... نتوانست این برنامه را ادامه دهد. آثارش به شرح ذیل است:

1. تقریرات فقه و اصول به زبان فارسی و عربی شامل کتاب های صلاة، صوم، حج، قضا، شهادات، حدود و دیات.

2. رساله ای در حجاب؛

3. رساله ای در ازدواج؛

4. رساله ای در تربیت فرزند؛

5. بحثی در قیامت؛

6. ده منبر در توحید؛

7. ده منبر در تقوا و صیانت نفس؛

ص:74

8. نمی از یم در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام؛

9. بحثی در ولایت و امامت.

3. حاج شیخ مرتضی زاهدی

حاج شیخ مرتضی زاهدی که خطبای معاصر است.

4. آقای محمود قاضی زاهدی

محمود قاضی زاهدی که شغل آزاد دارد.

در حال احتضار

چندین روز قبل از آن که زمان ارتحالش فرا برسد از مرگ خویش خبر داد و چون برخی از آشنایان درتهران به ملاقاتش آمدند و در برخورد اوّلیه گفتند: ان شاءاللّه حالتان خوب است و به زودی سلامتی را به دست می آورید، ولی او با قاطعیت خاصّی در جوابشان گفت: من دیگر خوب نمی شوم. چهار روز قبل از فوتش، فرزندان آن روحانی زاهد حال شگفتی را در وی مشاهده کردند و احساس نمودند او خیلی آشفته و مضطرب است و می خواهد مطالبی را بیان کند، آنان نزدیک تخت وی می روند و می پرسند آیا چیزی می خواهید؟ پاسخ می دهد شما که متوجّه نشدید چه خبر است؟

سؤال کردند: کجا، آیةاللّه قاضی زاهدی گفت: در همین حال که هستم از خدا تقاضا نمودم که بهشت و جهنم و نعمت و عذابش را مشاهده کنم و خداوند هم به من نشان داد آنچه را که باید می دیدم دیدم ولی امان از عذاب الهی و خدا نکند کسی دچار مجازات خداوند گردد و سپس دست به دعا بلند کرد و مطالبی را زیر لب با پروردگار خود گفت که فرزندانش متوجه نشدند.

چند روز آخر عمر خویش را کمتر با افراد سخن می گفت و مدام به نماز و ذکر و دعا و عبادت می پرداخت. حتی آقای صالحی که نماینده مردم گلپایگان در مجلس شورای اسلامی بود خاطر نشان ساخت: وقتی خدمت ایشان در بیمارستان رسیّدم، سلام کردم، جواب دادند ولی دیگر

ص:75

هرچه می پرسیّدم: چیزی نمی گفت. یعنی مرا به حال خود واگذارید. زیرا موالیان خود را می بینم و با آنان انس یافته ام. آن قدر به نماز اهمیت می داد که در هنگامی که از شدّت درد و ناراحتی برخود می پیچید وقت اقامه نماز که فرا می رسیّد می گفت: مهر بیاورید و روی تخت بیمارستان نماز خود را به همان حال ایّام سلامتی می خواند.

رحلت

ماه رجب فرا رسیّد امّا این ایّام برای حاج شیخ علی قاضی زاهد جلوه ای دیگر داشت. گویا خود را برای مهاجرتی بزرگ از دنیای فانی به سوی دار عقبی مهیّا می کرد، آثار ضعف در جسم خسته اش بعد از عمل جراحی به خوبی مشهود بود. تا سرانجام در غروب روز پنج شنبه 16 ماه رجب المرجب سال 1417 ق. مطابق 19 آذر سال 1375 ش. در شب جمعه در بیمارستان خاتم الانبیای تهران خورشید این روحانی وارسته از جهانی فانی غروب کرد تا در عالم برزخی طلوعی دیگر را آغاز کند. وقتی خبر ارتحال وی به گلپایگان رسیّد، از بلندگوهای مساجد این شهر صدای قرآن به گوش مردم می رسیّد. آنان به سوی منزل ایشان روانه شدند و شهر یکپارچه حالت عزا و سوگ به خود گرفت و مدّاحان به نوحه سرایی پرداختند و همان شب پیکر ایشان را از تهران به گلپایگان انتقال دادند و در غسالخانه قبرستان قاضی زاهدی غسل و کفن نمودند و هنگام طلوع فجر به خانه آوردند و سپس به سوی امامزاده هفده تن حرکت دادند در حالی که تشییع کنندگان اعم از زن و مرد بر سر و سینه می زدند و پرچم های عزا با خود حمل می کردند از آنجا جسد ایشان را به مسجد مرحوم امیرمحمد کاظم که عمری را در آنجا به تفسیر قرآن اشتغال داشت، بردند.

ص:76

حوالی این مکان مقدّس جنازه را بر زمین نهادند و در حالی که ریاست محترم دفتر مقام معظم رهبری، نماینده مردم گلپایگان در مجلس شورای اسلامی (صالحی) امام جمعه و رؤسای ادارات و نهادهای این دیار حضور داشنتد، صالحی خوانساری از روی ماشینی که بلندگو بر آن نصب شده بود مطالبی را درباره این مفسّر قرآن بیان کرد که ناگهان ضجّه و ناله مردم بلند شد و پس از خواندن ذکر مصیبت حضرت فاطمه زهراء علیها السلام پیکر ایشان به سمت فلکه 17 شهریور یعنی جایی که ماشین ها برای حرکت به سوی قم منتظر بودند، انتقال داده شد. جنازه در داخل آمبولانسی نهاده شد و ماشین های متعدد حامل جمعیت عزادار رهسپار قم گردید. پس از آن عصر روز جمعه 20 آذر 1375 ش. از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام با حضور علماء، مراجع عظام، مدرّسین حوزه علمیه قم، طلاّب علوم دینی، هیأت های مذهبی قم و گلپایگان و سایر اقشار مردم پیکر این مرد خدا به سوی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تشییع گردید و در آنجا حضرت آیةاللّه لطف اللّه صافی گلپایگانی بر بدن ایشان نماز میت اقامه نمود. از آن پس پیکر وی بعد از طواف، در قبرستان شیخان جایی که علمای بزرگ، راویان حدیث و اصحاب ائمه، شهداء و سایر مؤمنین دفن هستند، به خاک سپرده شد. به مناسبت ارتحال وی در گلپایگان سه روز عزای عمومی اعلام گردید و شهر در ماتمی سخت فرو رفت.(1)


1- آیینه پژوهش، شماره 41، ص 118 و نیر روزنامه های رسالت و اطلاعات، شنبه 21 آذر 1375.

ص:77

شیخ یوسف نجفی جیلانی-مؤلف طومار عفت- (قامت غیرت) / محمدتقی ادهم نژاد

اشاره

ص:78

ص:79

فومن

شهر فومن در 16 کیلومتری غرب رشت، به علّت وجود مجسمه های فراوان و قشنگ سنگی، به شهر مجسمه های سنگی شهرت دارد و علاوه بر آن دارای مواهب طبیعی فراوان و نعمت های خدادادی کم نظیری مانند: رودخانه های متعدد، جنگل های انبوه و ییلاقات خوش آب و هوا با مناظر زیباست.(1) از این سامان، عالمان و فقیهان بی شماری برخاسته اند که برخی از آنان همانند میرزا ابوالقاسم بن ملاّحسن گیلانی فومنی مشهور به میرزای قمی و یا صاحب قوانین (متوفای 1231 ق.)، سید محمدباقر شفتی فومنی گیلانی (متوفای 1260 ق.)، عالم مبارز شیخ محمد جواد فومنی حائری و فقیه عصر ما حضرت آیةاللّه بهجت(2) از عالمان متّقی و مشهور و مبارزاین دیارند.


1- نام ها و نامدارهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ص 377.
2- برگرفته از سخنان حضرت آیةاللّه جوادی آملی در دیدار جمعی از مردم متدین فومن در سال 1372 ش. که نگارنده در آن جمع حضور داشتم.

ص:80

یکی از عالمان مبارز، شجاع و با بصیرت دوران معاصر که از این دیار عالم پرور برخاسته آیةاللّه حاج شیخ یوسف جیلانی، مؤلف کتاب ارزشمند «طومار عفّت» است. وی شخصیت برجسته و مبارزی است که در مقاطع مختلف به خصوص در دوران خفقان رضاخانی با قیام شجاعانه خود به ستیز با دشمن پرداخت.

در افق نجف

مرحوم آیةاللّه حاج یوسف نجفی جیلانی(1)در سال 1291 ق. مطابق با 1245 ش. در نجف اشرف و در جوار مرقد ملکوتی مولی الموالی حضرت علی علیه السلام و در میان خانواده ای متدیّن و روحانی دیده به جهان گشود. پدرش ملاّ محمد گیلانی از روحانیان گیلانی ساکن در نجف اشرف و از شاگردان مرحوم شیخ انصاری و میرزا حبیب اللّه رشتی و سایر بزرگان حوزه نجف بود. جدّش میرزا یوسف فومنی گیلانی از عالمان معروف غرب گیلان به شمار می رود که او نیز از شاگردان مرحوم صاحب جواهر و شیخ انصاری بوده است.

تحصیل و استادان

آیةاللّه جیلانی پس از پشت سرگذاشتن دوران کودکی، با تربیت پدر والامقامش به فراگیری قرآن و ادبیات علوم اسلامی همّت گماشت و در نزد پدر بزرگوارش که اوّلین استاد و مربّی او نیز به شمار می رود، اقدام به


1- شرح حال وی در کتب ذیل آمده است: الذریعه، ج 4، ص 49 و ج 7، ص 72؛ تاریخ علماء و شعرای گیلان، ص 109 - 111؛ کتاب گیلان، ج 2، ص 698؛ مقدمه دیوان فانی و مقدمه طورمار عفت به قلم فرزندش آقاحسن جیلانی؛ فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی، ج 5، ص 248 و ج 6، ص 555؛ مؤلفین کتب چاپی، ج 6، ص 910؛ دانشوران گیل و دیلم، ص 142 و تربت پاکان، قم، ج 4، ص 2172.

ص:81

فراگیری مقدّمات علوم اسلامی نمود و پس از آن دروس سطوح را در نزد برخی از اعلام و بزرگان آن روزگار نجف به خوبی به اتمام رسانید. مهم ترین استادان دوران سطح وی در حوزه نجف اشرف عبارتند از آیات:

1. میرزا محمدعلی مدرّس چهاردهی گیلانی؛

2. حاج شیخ شعبان دیوشلی گیلانی؛

3. حاج شیخ عبداللّه مازندرانی؛

4. حاج شیخ عبدالحسین رشتی، که وی را عالمی بزرگ و فقیهی جلیل و فیلسوفی ماهر دانسته اند.

آیةاللّه جیلانی پس از اتمام سطوح علوم اسلامی زمان کوتاهی در سامّرا در درس آیةاللّه میرزا محمدحسن شیرازی (متوفای 1312 ق.) شرکت نمود سپس در نجف در حلقه درس پرخیر و برکت آیةاللّه میرزا حبیب اللّه رشتی (متوفای 1312 ق.) حاضر گردید. برای مدّت کوتاهی از محضر درس این دو استاد عالم پرور بهره مند گشت. عمده ترین استادان وی در نجف اشرف عبارتند از آیات:

1. آخوند خراسانی؛

2. شیخ محمد حسن مامقانی؛

3. شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی (شیخ الشّریعه اصفهانی)؛

4. ملا عبداللّه مازندرانی؛

5. شیخ شعبان دیوشلی گیلانی؛

6. سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروة الوثقی)؛

آیةاللّه جیلانی چهل سال در نجف اشرف مشغول تحصیل، تدریس و کسب فیض و کمالات بود و موفق گردید از اعلام مذکور اجازات کم نظیری در اجتهاد دریافت نماید. وی در سال 1331 ق. به ایران

ص:82

بازگشت و خطّه گیلان، زادگاه پدری را برای سکونت انتخاب نمود. وی در رشت اقامت گزید و به ارشاد و هدایت مردم و تألیف و تدریس پرداخت و امام جماعت «تازه مسجد» رشت واقع در محله «گرف آباد» گردید.

تألیفات

آیةاللّه جیلانی از عالمان محقّق و نویسندگان توانا به شمار می رود. او علاقه وافری به تحقیق و تألیف در موضوعات دینی و اسلامی از خود نشان می داد و به امر عفّت عمومی و آداب شرعی توجه خاصی داشت. این عالم پر تلاش و نویسنده چیره دست و پرکار، در طول سال های متمادی سکونت خویش در گیلان، دائماً در مقام پژوهش و تألیف و کتاب و رساله بود. از آنجا که وی کتابخانه ای مجهز و غنی داشت و به زبان و متون عربی مسلّط بود. و نیز ذوق و سلیقه و حوصله فوق العاده ای از خود به خرج می داد، موفق گردید بالغ بر سی و هفت جلد کتاب و رساله(1) را به زبان های عربی و فارسی از خود به یادگار بگذارد و اغلب این آثار را در زمان حیات خویش چاپ و منتشر سازد. اسامی تألیفات وی بدین شرح است:

1. طومار عفت یا وسیلة العفاف؛

2. اصول العقائد الدّینیة؛

3. اصول عقاید و تقویم شرعی؛

4. الآیات البیّنات؛


1- مقدمه کتاب طومار عفت، به قلم فرزند معظم له.

ص:83

5. ربیع الابرار؛

6. بحرالاسرار در ختوم و طلاسم؛

7. برهان ارجوان در اثبات جان؛

8. تذکرة الصّالحین در سیر و سلوک عارفین؛

9. تذکرة المؤمنین فی فضائل العالمین؛

10. حاشیة علی الحاشیة فی المنطق (ملاّعبداللّه)؛

11. حال العقود فی شرح حساب الجمل المعهود؛

12. خیّام کیست؟

13. دیوان اشعار فانی؛

14. رساله در ادعیه مخصوص؛

15. رساله در ارث؛

16. رساله در اصول فقه؛

17. رساله در بیان؛

18. حسن المحاسن در حرمت ریش تراشی؛

19. رساله در حرمت شطرنج؛

20. رساله در صلاة؛

21. رساله در طهارت؛

22. رساله در علم صرف؛

23. رساله در علم کیمیا؛

24. رساله در منطق؛

25. رساله در نحو؛

26. رساله در هندسه؛

27. رساله فی حرمة نقل الموتی؛

ص:84

28. زبدة المواعظ؛

29. علم الجواهر؛

30. کار در اسلام؛

31. کشکول در 3 جلد؛

32. لایحه ملّیه اسلامیه در ردّ بهائیت؛

33. مختصر الجمل فی حساب الجمل؛

34. نزهة الابرار فیما یضحک الاخیار؛

35. هدایة المجتاز فی المعمّیات و الألغاز.(1)

طومار عفت

در میان تألیفات متعدد این عالم مبارز، کتاب «طومار عفت» دارای شهرت بسزایی است و شاید مشهورترین و معروف ترین اثر ماندگار آن بزرگوار است که وی با رنج و مشقّت فراوان به تألیف آن پرداخت. او در چاپ و انتشار این کتاب نیز نقش اساسی ایفاد نمود و نیز به خاطر تألیف این اثر رنج شکنجه ها، اهانت ها، شلاّق و تبعید را به جان خرید. تألیف چنین کتابی در عصر حیات آن بزرگوار که ارتباطات و رسانه های گوناگون تبلیغی دنیا همانند امروز نبود، خود بیشتر به معجزه و کرامت شباهت دارد. این کتاب دو جلدی که متأسفانه جلد دوم آن به هیچ وجه به چاپ نرسیّد، حاوی اطلاّعات دینی، اجتماعی، سیاسی و انتقادی گسترده ای است که به طور اختصار برخی از ویژگی های آن را متذکر می شویم:


1- تربت پاکان قم، شرح حال مدفونین در سرزمین قم، ج 4، ص 2176.

ص:85

ویژگی های سیاسی و علمی

1. ویژگی سیاسی

تألیف این اثر در زمان رضاخان و حکومت ظالمانه، صورت پذیرفته است. چاپ و نشر چنین اثری که با صراحت در راستای تبلیغ علیه برنامه های ضدّ دینی حکومت وی به شمار می رفت، نشاندهنده شجاعت، شهامت و تعصّب دینی مؤلف است. در عصری که ترویج بی حجابی توسط ایادی استعمار در ایران در سرلوحه امور قرار داشت و بسیاری از زنان و دختران مسلمان و متعهّد این سرزمین در خانه ها محبوس بودند. مرحوم آیةاللّه جیلانی با همّت بلند و بینش و آگاهی عمیق و اطلاّعات گسترده دینی و اجتماعی اقدام به تألیف این کتاب نمود. بدین جهت مجرم شناخته شد و توسط عامل رضاخان در گیلان (ژنرال فضل اللّه زاهدی) دستگیر و زندانی و محکوم به شلاّق گردید. این عامل مزدور پس از تراشیدن ریش، او را به طرز بی شرمانه ای در یکی از روستاهای فاقد امکانات آن روز، یعنی ماسوله تبعید کرد. ایشان با تحمّل محدودیت ها و رنج های فراوانی این تبعید را سپری نمود.(1)

ناگفته نماند که این مجاهد نستوه علاوه بر تألیف و تبلیغ این کتاب، عملاً در منابر و مجامع با خطابه های آتشین خود، عوامل و ایادی جنایتکار استعمار، بویژه رضاخان را مورد حمله شدید خویش قرار می داد


1- برای آگاهی بیشتر از اقدامات جنایتکارانه زاهدی؛ بویژه در زمان صدارت خود در گیلان و چگونگی ماجرای آیةاللّه شیخ یوسف جیلانی و اعلامیه جبهه مرکزی گیلانیان به کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، ج 2، ص 253 رجوع نمایید.

ص:86

و مردم آن سامان را به قیام در برابر اقدامات ضد دینی و اسلامی حاکم ظالم دعوت می نمود.

2. ویژگی علمی

اشاره

محتوای این کتاب نشان می دهد که مؤلّف مجاهد آن دارای تحقیقات عمیق و گسترده ای بوده؛ چرا که موضوعات آن کتاب فقط به تفسیر قرآن و روایات و سنن اسلامی اختصاص داده نشده؛ بلکه مؤلف، مسئله حجاب را در بعد جهانی بررسی کرده و آن را از دیدگاه سایر ادیان الهی و مادّی جهان مورد ارزیابی قرار داده است. وی با استناد به نظرات دانشمندان غربی و شرقی و مطالعه و استخراج منابع علمی آنان در بعد حجاب و حریم زنان اثبات نموده است که در جهان به رغم تبلیغات مغرضانه و ظالمانه، قوانین و معیارهایی درباره بانوان و حفظ کرامت و شخصیت آنان وجود داشته و اسلام قوانین کامل تری را برای زنان وضع نموده است.

صفحه اوّل کتاب با این رباعی آغاز شده است:

ارکان فلک فتاده از چشم ملوک

رذلان همه حاکمند در شهر و بلوک

گفتم بفلک که رذل پرور شده ای؟

خندید که النّاس علی دین ملوک

آنگاه مؤلف به بررسی مقام و منزلت زن در ادوار گذشته در کشورهای یونان، فرانسه، هند، چین، اعراب و... پرداخته و دیدگاه های

مختلفی را در مقایسه زنان و مردان در برخی از موضوعات مانند: هویت و صفات زنان، حقوق آنان و مقایسه آن با حقوق مردان، ارث و فلسفه تعیین نصف ارث برای زن در اسلام، شهادت زنان، تعدد زوجات، حجاب و فواید و آثار اجتماعی و طبیعی آن و ابراز داشته است.

ص:87

بسیاری از موضوعات آن که شاید شبهات ذهنی افراد تحصیل کرده جامعه کنونی است به تفصیل بیان گردیده است. مؤلف دیدگاه راستین اسلام و دیدگاه سایر ادیان و مکاتب را که به بررسی آنان پرداخته بطور عالمانه و محققانه حقّ مطالب را ادا نموده است. برای نمونه در اینجا فقط به چند نکته از این کتاب ارزشمند بسنده می شود:

1. نکته اوّل

مؤلف ضمن بر شمردن حقوق زنان در اسلام می نویسد:

«علم و عقل و جمیع علماء بشر و بزرگ ترین فیلسوفان اروپا اعتراف و اذعان به منصوصات شرعیه اسلامیه می نمایند و می گویند: اقتدا به مقرراتی که از تعلیمات مقدّس اسلامی است می کنیم تا در پیشگاه خالق و خلق از ملامت نجات یابیم، کسانی که اسلام را عاملی از عوامل انحطاط و قهقراء می دانند، این از روی جهل به نظامات و احکام اسلام است و اعتراضاتشان برای کاستن دیانت است. اگر منصفین به یک نظر دقت به احکام مقدّس اسلام نگاه کنند تصدیق خواهند نمود که دین اسلام برای رفاهیّت عموم و آسایش جمیع و تسهیل زندگانی نوع بشر تا چه اندازه پیش بینی کرده و در حدود عدل و آزادی و رفع ظلم را ملاحظه فرموده است و... پس آنانی که امروزه به اسم زنان چیزهایی را که منافی وظیفه ایشان است درخواست می کنند نه فقط در افساد خصایص زنان می کوشند بلکه ایشان را از حظوظ اسلامیت بی بهره می نمایند.»(1)


1- طومار عفت، ص 69.

ص:88

2. نکته دوّم

مؤلف ضمن تشریح فلسفه و ضرورت حجاب پس از پنجاه صفحه می نویسد:

«بیست سال پیش از امروز می گفتند زمان استبداد است. متدینین از امر به معروف و نهی از منکر خودداری کنند؛ یعنی ظلاّم (ستمکاران» مانع از پیشرفت اسلامیت اند. اولیاء امور و زمامداران علاقه ای به دیانت ندارند. علاوه بر شهوت پرستی جامعه را هم هرزه و ولگرد کرده اند. اگر مشروطه شود جماعتی از علماء و اعیان و تجار و اخیار کاردان که علاقه مند به اسلامند در مجلسی جمع می شوند معروف را معروف و منکر را منکر خواهند دانست و ناموس مملکت را حایز خواهند شد. زانی و زانیه را حدّ و فواحش مرتفع خواهد گردید ان شاءاللّه. مردم بیست سال ها پیش، امروز زنده نیستند که وضعیات کنونی را به چشم ببینند و الاّ صد رحمت به اولی ها می فرستند مثلی است معروف که گفته اند: اخوک ملعون و انت ملعون ابن ملعون.»(1)

3. مؤلف محترم در ضمن جواب جالب و مفصّلی به مقاله روزنامه حبل المتین تحت عنوان «مدارس قدیمه را باید بست» داده می نویسد:

«... اگر آخوندها در ادای وظایف خود قصوری کرده و نتوانسته اند در رفع مصایب و سیاه روزگاری هموطنان خود مساعی جمیله به کار برند به واسطه این است که همیشه در گلستان ایران خارجی ها مغیلانی نظیر شماها (نویسنده مقاله مذکور) روئیده و مانع از فداکاری و جانبازی آنان شده است. و... در این مملکت ویرانه هنوز چهارباب مدارس صحیح را


1- طومار عفت، ص 131.

ص:89

دارا نیستیم. هنوز ده نفر معلّم تحصیل کرده جامع الشرایطی نداریم، هنوز دیپلمه های دارالفنون و یا دارالجنون ایران بدون امتحان در مدارس ثانویه ممالک خارجه پذیرفته نمی شوند. اینها چه قضایایی است؟ آیا می توانید منکر شده باز هم آخوند را مسئول قلمداد کنید. در حالی که در بحران هایی که وزارت معارف ایران به آن دچار می شده همیشه تدبیر و کاردانی معلّمین که دو ثلث آنها را همین آخوندهای بدبخت تشکیل داده اند از انحلال قطعی نجات داده است. اگر امروز همین آخوندها از بین بروند و مدارس قدیمیه را نیز تعطیل نمایند، تکلیف معارف نیمه جان و مدارس جدیده ایران چه خواهد بود؟ آیا فارغ التحصیل های ممالک خارجه از قبیل آلمان، فرانسه، انگلستان هم حاضر می شوند وظیفه مقدس معلّمی را بدوش کشیده جای آخوندهای بی سواد را اشغال نمایند؟ با کمال شرمساری خیر! پس غرض شما از این نگارشات چیست؟ شما دشمن سعادت ایران هستید، شما خار راه ترقی و مانع پیشرفت و ترقیات ایران می باشید...(1)

این کتاب درباره اوصاف دینی زنان، جواب قاطعانه و دندان شکنی به ایادی و عوامل استکبار یعنی رضاخان و حامیان استعماری او داده است. کنایات و تعریضات فراوانی در پایان هر موضوعی با توجه به اوضاع آن عصر علیه رضا شاه و ایادی او به طرز ماهرانه ای به چشم می خورد. با دقّت در متن و پاورقی های این کتاب اسامی مجلاّت، روزنامه ها و کتاب های متعدد با ذکر شماره صفحات و تاریخ انتشار که تقریباً متعلق به هشتاد سال پیش است و دسترسی این عالم بزرگوار به آن منابع و


1- طومار عفت، ص 216 - 220.

ص:90

اطلاّعات و احاطه گسترده علمی وی بر موضوع تحسین خواننده را بر می انگیزد.

این اثر در سال 1306 ش. در رشت به چاپ رسیّد. چون دولت وقت، آن را جمع آوری نمود، نایاب گردید؛ ولی در سال 1334 ش. به همّت عالمان گیلانی مقیم حوزه علمیه قم؛ بویژه حجج اسلام: حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ و حاج شیخ ابراهیم رضایی راد لنگرودی مجدداً چاپ شد. چاپ های بعدی آن سال ها پس از رحلت مؤلف و در نظام مقدّس جمهوری اسلامی در سال 1372 ش. تجدید چاپ شد.

دانشمند محترم و واعظ شهیر آقای محمد مهدی تاج لنگرودی می گوید:

«من زمان حیات آیةاللّه جیلانی را دیده بودم. او برادری داشت که در لاهیجان فوت کرده بود و من او را در لاهیجان زیارت کرده بودم. تا در سال 1344 ش. که چاپ دوّم کتاب طومار عفّت در قم انجام می شد علمای گیلانی مسئولّیت چاپ و غلطگیری آن را به من محول کرده بودند و من هم با دقّت زیادی در مقام تصحیح اوراق مربوطه برآمدم. چندی نگذشت که مرحوم مؤلف را در عالم رؤیا دیدم و پس از تعارف های معمولی گفتند:

خسته نباشید از غلطگیری و تصحیح شما که نسبت به کتاب طومار عفّت انجام دادید متشکرم و آنگاه پیشانی مرا بوسیّدند.»(1)

حاج حسن جیلانی قاضی بازنشسته، فرزند ایشان می نویسد:


1- مصاحبه نگارنده با حجةالاسلام والمسلمین آقای تاج لنگرودی واعظ.

ص:91

«به نظر اینجانب که در دوران طلبگی خدمت والد معظم بودم، نامبرده در این کتاب عقیده قلبی خود را بر روی کاغذ آورده و چون از دل بر آمده لاجرم بر دل نشسته است. او خود نیز اوّل عامل نسبت به حکم حجاب بوده، به نحوی که قریب هفت سال عائله وی از خانه خارج نشده بود.»(1)

شیوه اشعار و سروده ها

آیةاللّه جیلانی اشعار بسیار زیبایی به فارسی و عربی سروده و تخلّص وی در شعر «فانی» بوده است. اشعار مذهبی وی بیشت درباره اهل بیت علیهم السلام بویژه نسبت به ساحت مقدّسسیدالشهداء علیه السلام است. نیز در اشعار سیاسی خود، اوضاع کشور را سخت مورد انتقاد قرار می دهد و به همین خاطر مدّتی از عمرش را در زندان سپری می کند. دیوان اشعارش در سال 1363 ش. به طبع رسیّد. مؤلف در مقدّمه این اثر به تحلیل شعر از دیدگاه قرآن و اسلام می پردازد و با نقل اقوال عالمان فقه و صاحبان تفسیر و کتب معتبر و آرای دانشمندان اسلام شناس بیگانه، به آیات قرآن مجید و احادیث شریف استناد می نماید و نیز روایاتی را به تناسب مقام نقل می کند. او اشعارش را در قالب های: قصیده، غزل، مخمس، قطعه، رباعی و دوبیتی سروده است و اشعار عربی اش سلیس و روان است.

نمونه ای از نظم آن عالم و سخنور را که درباره «فلسفه» شهادت امام حسین علیه السلام سروده می خوانید است:


1- مقدمه آقای حسن جیلانی بر کتاب طومار عفت، ص 9.

ص:92

باز مستم از می عذب الزّلال

تاچشیدم باده سحرالحلال

مست اگر با شور و با سوداستی

کشف هر سرّی از او پیداستی

هامنم در حین مستی هوشیار

نیست اندر سرّ من جز عشق یار

لاجرم آمد برم یار عزیز

چون مرا پنداستی اهل تمیز

یعنی آن نظم غلامی را چو من

دیدم و گفتم به پاسخ این سخن

به به از این گفته های پربها

بخ بخ از این سفته های درّها

تا گرامی نامه آورد آن بشیر

گشته روشن چشم این یعقوب پیر

چون بخواندم داد آن مضمون او

جان به یوسف پیر و و مفتون او...

یعنی اسرار شهادت را بیان

سازم و عنوان نمایم سرّ آن

سرّ این مطلب نباشد سرسری

تاکنم تشریح و در آرم سری

مختصر گویم برایت ای ادیب

چون مطوّل نیست مطلوب لبیب

ص:93

نهی «لاتلقوا بایدکم» در او

امرهایی هست نازک تر ز مو

هر عمومی را بود تخصیص ژرف

بر اصولی سرّ این معنی است کشف

تهلکه نبود بر حقّ خواه خاص

فلسفه خواهی بجوهان از خواص...(1)

مبارزات

آیةاللّه جیلانی باتوجه به رسالت دینی و شغل شریف روحانیت، سکوت و سازش با مخالفان دین اسلام را خیانت می دانست، و مبارزه و جهاد در راه اعتلای اسلام را واجب و لازم می شمرد. وی از زمانی که رضاخان مقدّمات دیکتاتوری خویش را فراهم می آورد، تا سال 1327 ش. به طور مستقیم و غیر مستقیم با آن دیکتاتور قلدر و پسرش محمدرضا درگیر بود. او در مقابل اقدامات رضاخانی، در خصوص کشف حجاب، مسئله اتّحاد شکل و گذاشتن کلاه پهلوی (شاپو) و در بند افکندن و تبعید برخی از روحانیان روشنفکر و متعهد همانند سایر روحانیان متعهّد و مبارز با بیان و قلم در مقام دفاع از حریم اسلام برآمد. او همراه دوست دانشمندش آیةاللّه حاج شیخ محمدباقر رسولی، با شجاعت و شهامت کامل در مجامع عمومی علیه رضاخان و ایادی او در گیلان سخن گفت، و به دنبال سخنرانی ها و امر به معروف و نهی از منکرها تبعید و زندانی شد.


1- تربت پاکان قم، ج 4، ص 2175.

ص:94

آیةاللّه احسان بخش در این باره می نویسد:

«شیخ یوسف جیلانی عالمی عامل و فاضل و محقق و نویسنده ای توانا و مجاهدی نترس بود. وی در تألیف کتاب «طومار عفت» دچار مشکلات شد و چون در آن زمان ژنرال زاهدی معروف در عصر رضاخان استاندار گیلان بود و حکومت از برچیدن حجاب طرفداری می کرد، ایشان و مرحوم شیخ محمدباقر رسولی از مخالفین رضاشاه با بی پروایی بعضی از مظالم رضاخان و استاندارش را در گیلان آنروز می گفتند. به دستور زاهدی این دو عالم وارسته و مبارز را دستگیر و ریش هردو را تراشیدند و به ماسوله تبعید کردند و در آنجا زندانی شدند و شکنجه ها و اهانت های فراوانی را در حقّ آنان روا داشتند که تراشیدن ریش و شلاق را می توان کم ترین آنها به شمار آورد و به هر حال آن دو سخت در برابر ژریم سفاک پهلوی مقاومت نمودند.»(1)

حجةالاسلام حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ درباره آیةاللّه جیلانی می نویسد:

«بی حجابی بلایی بود که رضاخان بنیانگزار و معمار آن بود و چون بی حجابی زنها یک امر اجباری و الزامی بود لذا بسیاری از زنان و دختران متعهّد در حریم منزل خود محبوس و زندانی بودند و از درون منزل به بیرون قدم نگذاشتند. زیرا مأمورین دولت مستبد آن زمان چادر از سر زنها بر می داشتند و پاره می کردند و اگر زنی از خود و حجابش دفاع می کرد او را به نظمیّه «شهربانی» می بردند و شکنجه


1- دانشوران گیل و دیلم، صادق احسان بخش، ص 142 و تاریخ علماء و شعرای گیلان، ص 110.

ص:95

می دادند و مسئله بی حیایی و بی بند وباری در حدّی بود که بعضی ها مقیّد بودند پسران خود را هم از رفتن به خارج خانه منع کنند.»

استاد بزرگوار ما حضرت آیةاللّه آقای حاج شیخ محمد لاکانی(1) در جلسات تدریس مکاسب در قم به مناسبتی می فرمود: «مرحوم والدم آیةاللّه حاج شیخ مهدی لاکانی پسرهای خود را هم از خروج منزل منع می کرد. زیرا جوّ حکومت رضاشاه طوری بود که زن و مرد، دختر و پسر همه در خطر بودند.

در چنین شرایطی بعضی از علماء همانند آیةاللّه جیلانی که فارغ التّحصیل حوزه علمیه نجف و ساکن رشت بود، بدون هرگونه خوف و ترس به مبارزه برخاستند و بهر نحو ممکن مردم را توجیه کردند و برنامه های قرآن و عترت را به مردم گوشزد نمودند و در ضمن دچار انواع گرفتاری ها و شکنجه ها شدند و هیچ گونه سستی و رخوت از خود نشان ندادند و پیوسته پیگیر مبارزه بودند. آن مرحوم گرچه اهل منبر نبود ولی به هرطریق ممکن در سخنرانی های خود جنایات رضاشاه را افشاء کرد و وظیفه مردم را نیز بیان فرمود و از طریق قلم تألیف کتاب طومار عفت که در نوع خود بی نظیر است و در ادّعای خودم گزافگوئی نکردم، زیرا اکثر اوقات عمرم در مطالعه و نوشتن می گذرد و من تاکنون کتابی این گونه جامع و دلنشین در رابطه با حجاب ندیدم. گرچه گفته اند: عدم الوجدان لا یدلُّ علی عدم الوجود.


1- این عالم بزرگ و موجّه شهرستان رشت، در سال 1379 ش. به رحمت ایزدی پیوست. شرح حال معظم له رجوع شود به گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 189.

ص:96

آن مرحوم تنها به نوشتن این کتاب اکتفاء نکرد بلکه به چاپ آن مبادرت ورزید. در حالی که چاپ کتاب در آن روزگار مشکلات زیادی به همراه داشت. بعد از چاپ نشر آن را نیز به عهده گرفت و علی رغم همه ممنوعیت ها آن ها را به شهرها فرستاد و آنچه لازمه رساندن و ابلاغ بود انجام داد. ولی دستگاه حاکم به جمع آوری کتاب نامبرده پرداختند و مؤلف کتاب را دستگیر و زندانی نموده و شنکنجه اش داد. یکی از شکنجه ها این بود: ریش آیةاللّه را که در راه تحصیل علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ترویج احکام و حقایق اسلامی سفید کرده بود تراشیدند و بعد از مدتی آزاد کردند. رضاخان در شهریور 1320 ش. از این کشور متواری شد و یک روز هم در جزیره موریس مرد ولی آیةاللّه جیلانی عزّت بیشتری پیدا کرد. شایان ذکر است که عائله مرحوم آیةاللّه جیلانی برای حفظ حجاب مدّت هفت سال از خانه خارج نشدند و این هم بدان جهت بود که می باید با ستم شاهی مبارزه کنند اگرچه در منزل زندانی شوند.»(1)

عالم ژرفنگر

آیةاللّه جیلانی از آنجا که از صفای باطن و دیدگان بابصیرتی برخوردار بود، همواره از آینده انقلاب اسلامی و نابودی حکومت ظالمانه، به دست روحانیت به فرزندانش بشارت می داد. آقای تاج لنگرودی در این باره به نقل از فرزند معظم له می نویسد:


1- دین ما و علمای ما، محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ، ص 115 با تلخیص.

ص:97

«حجةالاسلام آقای حسن جیلانی یادگار آیةاللّه حاج شیخ یوسف جیلانی می فرمود: مرحوم پدرم دیوانی دارد که در آخر دیوان خود آورده که یک روزی یکی از هم لباسی های ما (یک فرد روحانی) می آید و انتقام ما را از خاندان جبّار پهلوی می گیرد و مکرر به فرزندان خود و خانواده اش می گفت به انتظار آن روز باشید.»(1)

آری پانزده سال پس از وفات آن بزرگوار، کم کم سر و صدای انقلاب به رهبریّت امام خمینی طنین انداز شد. خفته ها بیدار شدند و بیدارها به جوش و خروش در آمدند. درست سی سال پس از ارتحال آن عالم ربّانی انقلاب پیروز شد و صاحبان ایمان، قدرت دیگری یافتند و آن چنان شد که از خاندان پهلوی اثری در این کشور باقی نماند.

همسر وفادار

روز 12 فروردین 1358 ش. که همه پرسی آغاز گردید و مردم به جمهوری اسلامی رأی مثبت می دادند، همسر مکرّمه مرحوم حاج شیخ یوسف جیلانی در آن موقع در قید حیات بود و حدود نود سال از عمرش می گذشت. وی به فرزندان خود دستور داد به هر نحو ممکن مرا پای صندوق رأی ببرید که من به شکرانه تحقق یافتن سخنان همسرم مرحوم آیةاللّه جیلانی به جمهوری اسلامی رأی بدهم، دستورش به اجرا در آمد و به آرزوی خود رسیّد.(2)


1- دین ما و علمای ما، محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ، ص 118.
2- دین ما و علمای ما، محمد مهدی تاج لنگرودی واعظ، ص 119.

ص:98

فرزندان

از این عالم مبارز، فرزندان شایسته ای به یادگار مانده است که برخی در قید حیات و بعضی نیز وفات نموده اند:

1. حجةالاسلام حسن جیلانی؛

2. حجةالاسلام شیخ محمد جیلانی؛

3. علی جیلانی؛

4. صبیه ایشان که همسر حجةالاسلام آقای شیخ حسن شمس گیلانی مؤلف تاریخ علما و شعرای گیلان است.

ارتحال ملکوتی

آیةاللّه جیلانی آن عالم ربّانی و فاضل صمدانی پس از عمری خدمت و مجاهدت در راه اعتلای دین اسلام و عظمت قرآن در 78 سالگی در سال 1368 ق. مطابق با سال 1327 ش. در رشت دعوت حق را اجابت کرد. بنابر اظهارات آیةاللّه حاج شیخ محمد لاکانی که از عالمان موجه ساکن رشت بود، جنازه مطهّر آن عالم ربّانی را پس از تشییع به قم انتقال دادند و در قبرستان شیخان و در جوار کریمه اهل بیت علیهم السلام به خاک سپردند.(1)


1- تربت پاکان قم، عبدالحسین جواهرالکلام، ج 4، ص 2178؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، ج 2، ص 253، ضمن تشریح جنایات فضل اللّه زاهدی در ضمن معرفی اسناد، به نقل از اعلامیه جبهه مرکزی گیلانیان، مهرماه سال 1331 ش.

ص:99

سید محمد تقی رودباری (زلال پارسایی) / محمدتقی ادهم نژاد

اشاره

ص:100

ص:101

رودبار

رودبار، جنوبی ترین شهرستان استان گیلان است که به علّت وجود درختان فراوان زیتون، به رودبار زیتون شهرت دارد. این شهر ناحیه ای است کوهستانی که رودخانه خروشان سفیدرود(1) از وسط آن از جنوب به شمال جاری است و جاده اصلی تهران - رشت از کناره های این رود خانه خروشان می گذرد. مسافران شمال کشور با دیدن این مناظر جذّاب و بی بدیل، بسیار لذّت می برند،

آثار و اشیای قدیمی و تاریخی باقی مانده در نواحی مختلف رودبار، حکایت از وجود تمدّنی کهن در این ناحیه دارد که تاریخ آن تا اوایل هزاره اوّل قبل از میلاد تخمین زده شده است. آثار کشف شده در این منطقه را می توان در موزه ایران باستان و برخی از موزه های اروپا و امریکا دید.(2)


1- سفید رود از اتصال دو رودخانه «قزل اوزون» که از کردستان سرچشمه می گیرد و شاهرود که ازکوه های طالقان سرازیر می شود در منجیل تشکیل یافته است.
2- نام ها و نامورهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ص 233.

ص:102

شهرستان رودبار در طول تاریخ از دانشمندان و عالمان فراوانی برخوردار بوده، که خاندان آیةاللّه رودباری از برجسته ترین و اصیل ترین خاندان های علمی دو قرن اخیر در منطقه اند.

زادگاه

آیةاللّه حاج سید محمدتقی رودباری از عالمان متّقی و با فضیلت شهرستان رودبار و بلکه استان گیلان است که در سال 1286 ق. در روستای «دوگاهه»، از توابع رودبار و در خاندانی از سادات اهل علم و پرهیزگار دیده به جهان گشود. دوگاهه زادگاه آن عالم بزرگوار و از روستاهای قدیمی شهرستان رودبار، به سبب برخورداری از شرایط مساعد اقلیمی و مناطق ییلاقی و قشلاقی نزدیک به یکدیگر، اقامت گاه مناسبی برای مردم روزگاران کهن بوده است. درکاوش های باستانی و حفاری های انجام شده از گورستان های قدیمی این روستا و اطراف، آثار مختلف سنگی از عهد ساسانیان و پیش از آن به دست آمده است.(1)

پدر و اجداد سید محمدتقی همگی از عابدان، زاهدان و عالمان برجسته زمان خویش بوده اند و سلسله انساب آنان به امام همام حضرت موسی الکاظم علیه السلام می رسد و از سادات موسوی به شمار می روند. سید هاشم رودباری پدر گرامی سید محمدتقی در سال 1268 ق. در حوزه علمیه قزوین موفق به کسب کمالات علمی و معنوی گردید. نیز وی در نجف اشرف از شیخ محمد حسن نجفی، مشهور به صاحب جواهر و شیخ مرتضی انصاری بهره ها برده است. وی پس از نیل به کمالات علمی و فضایل اخلاقی به موطن خویش بازگشت و به تبلیغ دین پرداخت.


1- نام ها و نامورهای گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ص 211.

ص:103

سید یوسف، جد گرامی سید محمدتقی، همراه برادرش، سید علی (عموی پدر سید تقی) نیز از عالمان پرآوازه این دیار بوده اند؛ به گونه ای که سید یوسف در پایان شرح شرایع با قلم خود در سال 1249 ق. این چنین می نویسد:

اینجانب اغلب تحصیلات خود را در حوزه علمیه قزوین به پایان بردم و در مدرسه علمیه سردار سکونت اختیار نموده و از محضر استادان کم نظیری مانند: آقا سید علی قزوینی صاحب ریاض المسائل و آقا سید عبدالوهاب ملقب به بهشتی بهره ها بردم و پس از دریافت اجازات به موطن خویش بازگشتم.

مرقد شریف این بزرگوار، که عالمی صاحب کرامت بوده، در زادگاهش دارای بقعه و زیارتگاه اهالی آن سامان است. کتاب ها و اسناد و مدارک علمی وی نیز نزد آیةاللّه رودباری موجود است.(1)

تولد و تحصیلات

سید محمدتقی عضو خانواده ای که همه افراد آن بویژه پدر و اجداد گرامی وی از عالمان متقّی و از نیکان منطقه به شمار می رفتند و مادرش نیز از زنان صالحه و پاکدامن بود.

وی در کودکی باتربیت پدر و جدّ گرامی اش رشد یافت. پس از فراگیری قرآن و فرائض دینی، مشغول تحصیل مقدّمات علوم الهی گردید. از آنجا که اغلب افراد خاندانش اهل معرفت و بصیرت بودند، بسیار خرسند بود و همین عامل باعث گردید تا با انگیزه بیشتری ادامه دهنده راه پدر و اجداد گرامی اش باشد.


1- مصاحبه نگارنده با حضرت آیةاللّه حاج سید مجتبی رودباری.

ص:104

او در سال 1313 ق. به حوزه علمیه قزوین - که در آن عصر دارای مرکزیت خاص علمی بود - عزیمت نمود. پس از مدّتی اقامت برای تحصیل، با توصیه پدر بزرگوارش برای کسب کمالات علمی و معنوی رهسپار عتبات عالیات گردید و در شهر مقدّس نجف اشرف رحل اقامت افکند. وی در این حوزه کهنسال با نظارت یکی از پسرعموهایش، به نام آیةاللّه حاج سید حسن رودباری - از عالمان زاهد و متّقی نجف اشرف - به تحصیل علوم اسلامی پرداخت.

استادان

اشاره

استادان نامدار وی در این حوزه عبارت بودند از:

1. شیخ محمدعلی مدرّس چهاردهی گیلانی (متوفای 1344 ق.)

مرحوم شیخ محمدعلی مدرس چهاردهی از مدرّسان معروف نجف اشرف بود. وی به علت نذر شرعی تا آخر عمرش به تدریس متون کتب درسی حوزه های علمیه اشتغال داشت و به همین دلیل به مدرّس شهرت یافت. به فرموده شیخ آقا بزرگ تهرانی، پرجمعیّت ترین و شلوغ ترین محفل درس نجف اشرف متعلّق به مرحوم میرزای چهاردهی بود و او توانست شاگردان فراوانی را از علوم و دانش بی کرانش بهره مند سازد.

سید محمدتقی مانند اکثر دانشمندان معاصر خود، اغلب کتب متداول آن عصر را نزد این استاد برجسته به اتمام رسانید و موفق شد از وی اجازه روایت دریافت نمایند.

2. آخوند ملاّ محمد کاظم خراسانی (متوفای 1329 ق.)

3. ملاعبداللّه مازندرانی (متوفای 1330 ق.)

این دوبزرگوار از رهبران بلند مرتبه حوزه نجف اشرف بودند که رهبری انقلاب مشروطیت را نیز به عهده داشتند. شرح وقایع انقلاب مشروطه و نقش مراجع نجف؛ بویژه آیات: خراسانی و مازندرانی در کتب تاریخ مشروطیت به تفصیل آمده است.

ص:105

4. سید اسداللّه حسینی اشکوری (متوفای 1333 ق.)

خاندان حسینی اشکوری از خاندان های علمی و معنوی شیعه هستند که اسامی بسیاری از رجال نامدار این خاندان در کتب تراجم و رجال به ثبت رسیّده است. این سادات گرامی از نوادگان میرقوام الدّین مرعشی، معروف به میر بزرگ (متوفای 781 ق.) پایه گذار دولت سادات مرعشی مازندران به شمار می روند.

سید اسداللّه حسینی اشکوری در سال 1276 ق. در اشکورِ رودسر متولد و علوم مقدّماتی حوزه را در گیلان و قزوین فراگرفت و در حدود سال 1303 ق. به نجف اشرف عزیمت نمود. وی از محضر درس استادان بزرگی چون: میرزا حبیب اللّه رشتی (متوفای 1312 ق.) بهره مند شد، و تقریرات درس استادش را در یازده جلد که برخی از آنان دارای عناوین جداگانه ای هستند نوشت. وی این نکته را متذکر شده که میرزای رشتی در اثناء تدریس بحث خیار تدلیس از دنیا رفته است.

مرحوم اشکوری بعد از وفات میرزا، در قسمت بالاسر حرم شریف حضرت علی علیه السلام به اقامه نماز جماعت پرداخت و از آنجا که وی مورد وثوق و اطمینان مردم نجف بود، صفوف نمازگزاران آن قدر زیاد می شد که عبور عابرین در خیابان های اطراف مقدور نبود. مرحوم اشکوری در سال 1333 ق. در نجف اشرف رحلت کرد و در یکی از حجرات صحن علوی مدفون گردید.(1)


1- شرح حال این عالم بزرگوار در منابع ذیل آمده است: اعیان الشیعه، ج 2، ص 416؛ الذریعه، ج 3، ص 133؛ ریحانةالادب، ج 1، ص 135 و طبقات اعلام الشیعه، ص 76.

ص:106

بازگشت به ایران

آیةاللّه سید محمد تقی رودباری پس از نیل به مقامات عالی علمی و معنوی، موفق به اخذ اجازات اجتهاد از استادانش گردید. او از باب تیمّن و تبرّک، هنگام بازگشت به ایران، از برخی بزرگان علمی حوزه نجف اشرف چون: آیات عظام: شیخ محمدعلی مدرّسی چهاردهی گیلانی، شیخ شعبان دیوشلی گیلانی (متوفای 1348 ق.)، سید حسین حسینی اشکوری (متوفای 1349 ق.) برادر سید اسداللّه اشکوری، آقا ضیاءالدّین عراقی (متوفای 1361 ق.) و شیخ محمد حسین نایینی (متوفای 1355 ق.) اجازات اجتهاد و نقل حدیث دریافت نمود.(1)

اقامت در رشت

آیةاللّه رودباری پس از 15 سال سکونت در نجف اشرف در سال 1328 ق. به ایران بازگشت و در شهرستان رشت رحل اقامت افکند.

او به علّت دارا بودند موقعیت والای علمی و کمالات معنوی و نیز به سبب وصلت با خاندانی علمی و ذی نفوذ در شهرستان رشت، یعنی با بیت


1- کپی اجازات آیةاللّه رودباری نزد اینجانب موجود است و ضمناً شرح حال آیةاللّه سید محمدتقی رودباری علاوه بر مصاحبه نگارنده بانوه آن مرحوم آیةاللّه سید مجتبی رودباری در منابع ذیل ذکر شده است: تاریخ علماء و شعرای گیلان، حسن شمس گیلانی، ص 125؛ گیلان (سه جلدی)، ج 2، ص 704، گروهی از پژوهشگران؛ رجال الفکر و الادب فی النجف، ج 2، ص 121؛ تراجم الرجال، سید احمد حسینی اشکوری، ص 32 و دانشوران گیل و دیلم، احسان بخش، ص 313. ضمناً اسامی خاندان رودباری و شرح حال آنان در کتاب دانشوران گیل و دیلم آمده است.

ص:107

آیةاللّه شیخ هاشم انصاری رشتی، مورد توجه علما و مردم قرار گرفت. و در مسجد قدیمی «صفی»(1) به اقامه نماز جماعت پرداخت.(2)

خدمات

آیةاللّه رودباری پس از اقامت در رشت تا پایان عمر شریفش علاوه بر ارشاد و هدایت مردم، به خدمات مختلف علمی و اجتماعی دیگری اقدام نمود که عبارتند از:

تدریس

وی همچون زمان اقامت خود در نجف اشرف، در رشت هم به تدریس علوم دینی همّت گماشت و اکثر ساعات عمرش را به تدریس و تربیت طلاب فاضل اختصاص داد. بیان روان و تسلّط او در تدریس بر متون و کتب درسی باعث گردید که اکثر فضلای گیلانی از محضر این دانشمند فرزانه بهره مند شوند و مدارس متروک رشت رونق ویژه ای به خود گیرد.

اقامه نماز جماعت

وی در محلّه قدیمی صفی رشت، سکونت داشت و در مسجد آن محلّه که توسط شیخ صفی الدّین اردبیلی، سرسلسله پادشاهان صفوی بنیان نهاده شده بود، به اقامه نماز جماعت ارشاد و موعظه مردم پرداخت.

نماز جماعت ایشان مورد استقبال بی نظیر مردم رشت واقع شد، به گونه ای که اغلب زهاد و پرهیزگاران به ایشان اقتدا می کردند. وی به


1- این مسجد از مساجد قدیمی رشت است و در زمان شیخ صفی الدین اردبیلی ساخته شده و بیش از چهار قرن قدمت دارد.
2- از آستارا تا استرآباد، منوچهر ستوده، ج 1، ص 283.

ص:108

واسطه شدّت زهد و تقوا، مواظبت بر آداب دینی و دقّت نظر در مسایل علمی و اعراض از مظاهر دنیوی، در میان علما و فضلا به سلمان عصر اشتهار داشت.

مساجد و مدارس

آیةاللّه رودباری در سال 1344 ق. بنای مسجد صفی رشت را و با همکاری عدّه ای از مردم مؤمن به شکل آبرومندی بازسازی و تجدید بنا نمود. نیز در سال 1341 ق. وی بایاری و همکاری دو تن از عالمان دین: مرحوم حاج شیخ محمد زاهدی (متوفای 1380 ق.) و مرحوم حاج شیخ مهدی لاکانی (متوفای 1361 ق.) به بازسازی و تجدید بنای مدرسه علمیه، مسجد و تکیه مستوفی - که از آثار جاویدان مرحوم حاج میرزا طاهر مستوفی (متوفای 1242 ق.) است - پرداخت.

این مکان هم اکنون از بناهای آبرومند مذهبی در شهر رشت به شمار می رود.(1)

عدم پذیرش محاضر دولتی

آیةاللّه رودباری در میان توده های مردم رشت محبوبیت بسیاری داشت و اغلب مردم در کارهای اجتماعی به ایشان مراجعه می کردند. تصدّی برخی امور، حلّ و فصل دعاوی و مرافعات، ازدواج، طلاق، ثبت موقوفات و امور خیّریه، معاملات و... از جمله اقدامات اجتماعی وی به شمار می رود. نگارنده چندین دفتر قطور را که مربوط به امور اجتماعی یاد شده و فعالیّت های مذهبی آن بزرگوار بود و با خط خوش نستعلیق نگاشته


1- از آستارا تا استرآباد، منوچهر ستوده، ج 1، ص 264 و 286.

ص:109

بود، در کتابخانه آیةاللّه سید مجتبی رودباری مشاهده نمودم. هریک از دفاتر مخصوص یکسال و در آن به ذکر همه مشخصّات اشخاص و تاریخ دقیق قمری ثبت گردیده بود. این امر نشان دهنده کثرت مراجعات مردمی به ایشان بوده است. البته پس از روی کار آمدن رضاخان و تشکیل محاضر رسمی، وی از تصدی و قبول محاضر رسمی خودداری ورزید و حاضر نشد در دستگاه ظلمه وارد شود. به رغم تشکیل آن محاضر، بازهم مردم برای امور ملکی به وی مراجعه می کردند و از دستوراتی از طرف او صادر می شد، پیروی می نمودند.

آیةاللّه سید مجتبی رودباری در این باره می گوید:

جدّ بزرگوار ما مرحوم آیةاللّه سید محمدتقی رودباری حقیقتاً از استوانه های کم نظیر علمی و معنوی گیلان؛ بویژه شهر رشت بود. وی مدّت 12 سال از محضر برجسته ترین استادان علمی نجف اشرف بهره برد و اجازات کم نظیری از آنان دریافت نمود. پس از ورود به رشت امام جماعت مسجد صفی گردید و تدریس و تربیت طلاّب علوم دینی را سر لوحه کار خود قرار داد. آن بزرگوار یگانه مرجع مرافعات، فصل خصومات و رفع دعاوی بود و تمام عقود و اسناد به مهر و امضای او می رسیّد و ذکاوت عجیبی در امر قضاوت و حلّ و فصل منازعات داشت. بعد از تشکیل محاضر رسمی دولتی، از تصدی محضر رسمی امتناع ورزید و حاضر نشد در دستگاه ظلمه وارد شود. از ویژگی های دیگر ایشان، نظم و ترتیب در زندگی بود. با اینکه مراجعات به وی در امور شرعی و عادی بسیار بود؛ باز از اموری مانند: تدریس، مطالعه و عبادت و شرکت در مجالس و محافل مذهبی غافل نبود. عشق به کار و حلّ مشکلات مردم از ویژگی های بارز آن مرحوم بود. از خدمات اجتماعی وی می توان از تجدید بنای مسجد صفی رشت که از قدیمی ترین مساجد رشت است - و نیز مسجد و تکیه و حوزه علمیه مستوفی را که همراه برخی از اعلام رشت تجدید بنا نمود، نام برد. وی

ص:110

در زهد، و پرهیزگاری در تمام صفحات گیلان؛ به ویژه در شهرستان رشت، ضرب المثل بود و محبوبیّت تام داشت. خطی خوش داشت و همه تقریرات و آثار باقی مانده از ایشان نیز با خط نستعلیق نگاشته شده است.(1)

استاد شیخ حسن شمس گیلانی (متوفای 1424 ق.) درباره وی می نویسد:

«مولانا به فضایل صوری و معنوی معروف و از برجستگان زمان خود و سلمان عصر بود. به غایت به زهد و تقوی نزدیک بود و تا آخر عمر مشغول به ترویج احکام الهی بود و با نهایت آرامش و سکون زندگی می نمود و در بین خواص و عوام به نیکی عمل و پاکی قلب معروف و مورد وثوق اهالی گیلان بود.»(2)

آیةاللّه احسان بخش می نویسد:

... وی عالمی نامدار و پرهیزگار بود که در نزد مردم رشت بسیار محترم و در ارشاد و هدایت خلایق و حلّ مشکلات گرفتاران و اعانت بر مستمندان و دفع ظلم ظالمان و احیاء آثار دینیّه موفقیت عجیبی داشت.(3)

در اجازاتی که از سوی استادان و فرزانگان نامدار نجف اشرف برای آیةاللّه سید محمدتقی رودباری صادر شده القاب و الفاظی به چشم می خورد که از موقعیت علمی و معنوی و جایگاه رفیع وی در نزدآنان حکایت دارد. برخی از این عبارات چنین است:

آیةاللّه ملاّ محمد کاظم خراسانی:


1- مصاحبه نگارنده باآیةاللّه سید مجتبی رودباری.
2- تاریخ علماء و شعرای گیلان، ص 125.
3- دانشوران و دولتمردان، ص 313.

ص:111

جناب مستطاب قدوة العلماء الاعلام و اجلّة الفقهاء الکرام شریعتمدار الثّقه الوّفی حاجی سید تقی دام عزّه...

آیةاللّه ملاّ عبداللّه مازندرانی:

... العالم العامل والفاضل الکامل ذوالمفاخر الوفیرة والمناقب الکثیرة صاحب المراتب والمقامات العالیه والهمّة الباهرة المتعالیه اجلّة العلماء الاعلام و قدوة الفقهاء الکرام المسدّد الصّفی و المویّد الورع النّقی جناب السیّد الحاج سید تقی دام فضله و...

آیةاللّه شیخ محمدحسین نائینی:

فانّ جناب السیّد العالم المؤیّد والفاضل الکامل المسدّد و عماد الاعلام و ثقة الاسلام جناب الآغا الحاج السیّد تقی الجیلانی الرودباری دام تأییده...

7. آیةاللّه حاج شیخ محمدعلی مدرّسی چهاردهی گیلانی:

جناب العالم الفاضل العدل الورع الصّفی النّقی اللوّذعی الالّمعی عمدة المحققّین و زبدة المدقّقین فخر الاخیار و زین الابرار السیّد الجلیل النّبیل الحاج السیّد التّقی الرّشتی الرودیاری...

نیز استادان گران قدری چون آیات عظام: آقاضیاءالدّین عراقی، شیخ شعبان گیلانی، سید اسداللّه حسینی اشکوری و سید حسین حسینی اشکوری در وصف وی جملات مشابهی نوشته اند.

تألیفات

آثار ذیل از آیةاللّه حاج سید تقی رودباری به یادگار مانده است:

1. اصول الفقه؛

2. تقریرات درس استادانش، در چند جلد؛

3. حاشیه بر مکاسب؛

ص:112

4. حاشیه بر رسائل؛

فرزندان

فرزندان آیةاللّه سید محمدتقی رودباری عبارتند از:

1. آیةاللّه سید حسین رودباری؛

2. آقا سید رضا؛

3. آقا سید صادق؛

4. آقا سید یوسف؛

5. آقا سید محمدعلی؛

6. آقا سید محمود؛

آیةاللّه سید حسین رودباری، فرزند ارشد آن عالم ربّانی، در سال 1322 ق. در نجف اشرف دیده به جهان گشود. وی در سه سالگی همراه پدر بزرگوارش به ایران مهاجرت کرد و در شهرستان رشت اقامه گزید. او قرآن و خواندن و نوشتن و مقداری از مقدّمات علوم دینی را نزد والد بزرگوارش و سایر استادان نامدار گیلان فراگرفت و آنگاه به دستور پدرش عازم تهران گردید. سال ورود وی به تهران را 1344 ق. ذکر کرده اند. وی در تهران مقداری از دروس سطح را نزد آیةاللّه سید محمدکاظم عصّار تلمّذ کرد و در این مدّت نیز از سایر آیات و بزرگان مقیم تهران، همچون آقایان: سید محمد تنکابنی و میرزا محمود کرمانشاهی بهره ها برد.

وی در سال 1346 ق. عازم نجف اشرف گردید و ادامه سطوح متوسطه و عالیه (قوانین، رسائل، مکاسب، کفایةالاصول و...) را نزد استادان برجسته و مبرز حوزه نجف اشرف حضرات اعلام: آقا میرزا محمد باقر زنجانی، آقا سید علی مازندرانی و شیخ عبدالحسین رشتی تلمّذ کرد. پس از آن در محضر حضرات آیات و استوانه های کم نظیر علمی نجف به

ص:113

تحصیل پرداخت و از دانش فراوان آن استادان نامدار بهره مند گردید. استادان دوره خارج فقه و اصول آن بزرگوار عبارتند از آیات:

1. سید ابوالحسن موسوی اصفهانی؛

2. آقا ضیاء الدّین عراقی؛

3. محمد حسین نایینی؛

4. محمد جواد بلاغی؛

5. سید حسین اشکوری.

آیةاللّه سید حسین رودباری پس از نیل به کمالات علمی و معنوی در سال 1359 ق. به ایران بازگشت و در رشت اقامت گزید. در همین سال بود که پدر بزرگوارش رحلت نمود و وی جانشین او در انجام وظایف دینی، اجتماعی و علمی گردید. او در مسجد صفی به اقامه جماعت پرداخت و نیز در مدرسه مهدویه رشت - که از مدارس آباد و پررونق گیلان به شمار می رفت - مشغول تدریس گردید و موفق شد ده ها روحانی فاضل و تحصیل کرده را از دانش و معرفت خود بهره مند سازد. آیةاللّه سید حسین رودباری مانند پدر بزرگوارش در بسیاری از کارهای خیر و عام المنفعه شرکت داشت و منزل وی پناهگاه مردم فقیر و مستمند بود. نیز وی در جریان مبارزات مردم گیلان از سال 1342 ش. همراه سایر مردم و روحانیان نقش ارزشمندی در بیداری و آگاهی مردم ایفا نمود. او به حمایت از انقلاب اسلامی و امام خمینی به تشویق مردم برای حضور در میدان های گوناگون و مقابله با عناصر ضد انقلاب از هیچ

ص:114

تلاش و کوششی دریغ نورزید. آیةاللّه رودباری از عالمان متّقی گیلان بود که در میان مردم محبوبیت خاصی داشت.(1)

آیةاللّه صادق احسان بخش درباره این بزرگوار می نویسد:

حضرت آیةاللّه سید حسین رودباری به علم و تقوا و زهد مشهور و محبوب عندالکل است؛ چون از فضول کلام و حطام اجتناب داشت. او عالمی آرام و متین و با وقار بود و کمتر کسی به یاد دارد در جلسه ای او را عصبانی دیده باشد و یا به هنگام گفتار، بلند سخن بگوید. او دستی گشاده داشت و آغوشی باز. مجالس روضه او در رشت ضرب المثل بود و هرکس سعی داشت اقلاً خود را در هفته یک روز به روضه شان برساند؛ زیرا مجلس روضه با حالی داشت. او خودش اهل حال بود و همواره با حال خوش از افراد پذیرایی می کرد.(2)

آیةاللّه سید حسین رودباری در سال 1361 ش. رحلت نمود و در جوار مسجد صفی مدفون گردید. از باقیات و صالحات آن بزرگوار می توان به خلف صالحش آیةاللّه سید مجتبی رودباری که از عالمان فعّال و موجّه استان گیلان است، اشاره کرد.

حضرت آیةاللّه سید مجتبی رودباری در سال 1307 ش. در شهرستان رشت دیده به جهان گشود. و پس از طی مراحل تحصیلی در زادگاهش، عازم قم گردید و در این حوزه مبارکه از محضر آیات: بروجردی، امام خمینی، شیخ مهدی مازندرانی و شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی بهره مند گردید. سپس به نجف اشرف هجرت نمود و از محضر آیات عظام حوزه


1- مصاحبه باآیةاللّه رودباری و ضمناً شرح حال این روحانی والامقام و فرزندش در گنجینه دانشمندان، ج 5، و دانشوران گیل و دیلم آمده است:
2- دانشوران گیل و دیلم، ص 314.

ص:115

نجف آقایان: سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، سید عبدالهادی شیرازی و سید محسن حکیم بهره مند گردید و موفق شد از آنان اجازه اجتهاد دریافت نماید. وی از سال 1351 ش. در رشت سکونت گزید و اکنون به وظایف دینی و اجتماعی و علمی اشتغال دارد. وی امام جماعت مسجد صفی و مدیر و مدرّس مدرسه علمیه مهدویه رشت است. و نزد مردم متدیّن گیلان از وجاهت و جایگاه خوبی برخوردار می باشد.

رحلت

آیةاللّه حاج سید محمدتقی رودباری پس از عمری خستگی ناپذیر در راه ترویج و تبلیغ دین اسلام، سرانجام در روز شنبه 20 ذیحجه 1359 ق.، در 73 سالگی در رشت رحلت نمود. پیکر این عالم فرزانه با احترام و تجلیل فراوان تشییع و پس از آن به قم منتقل گردید و در اوّلین حجره سمت چپ قبرستان نو (حاج شیخ) به خاک سپرده شد.(1)


1- مصاحبه با آیةاللّه رودباری و کتاب تربت پاکان قم، ج 3، ص 1464.

ص:116

ص:117

حاج شیخ غلامحسین شرعی (شیدای خدمت) / حبیب اللّه سلمانی آرانی

اشاره

ص:118

ص:119

اشاره

شهر داراب از مناطق گرمسیر استان فارس است و در 275 کیلومتری جنوب شرقی شیراز و در همان منطقه «دارابگرد» یا «دارابجرد» که در گذشته، مرکز «کرره» پنجم فارس بوده، واقع است.

قدمت این خطه آباد از فارس چند هزار سال است و بدین خاطر در دوره های مختلف تاریخ، بویژه پس از برآمدن خورشید اسلام، پیوسته مورد توجّه حکام و مطمع نظر امیران و فرمانروایان محلی و غیر محلّی بوده است.

مردمان این منطقه در دوران اسلامی همواره علاقه بسیاری به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام و ذراری آن حضرت داشته و در اطاعت از فرمان ها و دستورات آنان کوشیده اند. آنان در مقابل فشارها و سختگیری های حکام

ص:120

و جانشینان خاندان بنی امیّه، بنی عبّاس و بد رفتاری های عوامل و دست نشانده های آنان تحمّل و ایستادگی نموده اند.

در کتاب های رجال و تراجم و دائرةالمعارف های موجود؛ با نام شخصیّت های معروفی از داراب برخورد می کنیم که در آسمان علم و معرفت درخشش ویژه ای داشته اند. از جمله این افتخار آفرینان که در کاروان دانش و فرهنگ دینی، در گذشته و حال برای نسل حاضر و آینده به مثابه الگو بوده و هستند می توان چنین نام برد:

ابوعلی حسن فرزند محمد دارابگردی، سید یعقوب (ابواسحاق) (متوفای 1198 ق.) و فرزندش سید جعفر موسوی دارابی کشفی (متوفای 1267 ق.)، ملاّ صادق دارابی (متوفای 1298 ق.)، میرزا عبّاس حکیم دارابی (متوفای 1300 ق.) معروف به واحد العین، شهید شیخ ذکریا انصاری «نصیرالاسلام» (متوفای 1331 ق.)، سید محمدعلی نسّابه، شیخ ابوالحسن مقدّسی دارابی(1) (متوفای 1421 ق.) شیخ محمد جواد آیت اللّهی، شیخ یحیی انصاری و...(2)

آیةاللّه حاج شیخ غلامحسین شرعی نیز از زمره همین عالمان است. همو که عمری را در کسب علوم دینی صرف نمود و پس از آن خدمات ارزنده ای در امور دینی، فرهنگی و اجتماعی ارائه کرد و از خود نامی نیک به یادگار گذاشت.


1- اولین امام جمعه مشهد مقدس پس از پیروزی انقلاب اسلامی.
2- لغت نامه دهخدا، حرف دال، ص 45؛ کهیان فرهنگی، سال 1384، ش 220، ص 40؛ ریحانةالادب، ج 3، ص 366 و سیمای داراب، سید سیف اللّه نحوی.

ص:121

زادگاه

غلامحسین تنها پسر لطف علی، در سال 1279 ش. برابر با سال 1319 ق. در محله پایین بازار شهر داراب به دنیا آمد.

لطف عل از کاسبان سرشناس و مورد اعتماد بازاریان شهر بود. این اعتماد و خوش نامی به دلیل آشنایی با مسائل و احکام شرعی و انصاف و امانتداری او در داد و ستدهایش با روستاییان کارگر، بویژه کشاورزان اطراف شهر داراب بود.

لطف علی از نیکوکاران و در شمار مردانی بود که قدرت بدنی فوق العاده ای داشت و از این بابت، مشتریان و مراجعه کنندگان روستایی خود را در جابه جایی کالاها و بارهای سنگین یاری می کرد. مادر غلامحسین از بانوان مؤمنه ای بود که در محله سکونت موقعیّت شایسته ای داشت و زنان هم محلّی درباره ای از امور به او مراجعه می نمودند.(1)

تحصیلات

غلامحسین با سپری کردن دوران کودکی، در خانواده ای متدیّن و مقیّد به آداب و اخلاق شرعی، با تشویق و توصیه پدر و مادر، خواندن قرآن و نوشتن فارسی را آموخت و پس از آن، تحصیلات ابتدایی را گذراند. وی سیزده ساله بود که پدرش را از دست داد و با آنکه از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود، از ادامه تحصیل محروم گشت. برای امرار معاش و


1- حجج اسلام حاج شیخ محمدعلی و حاج شیخ عبدالکریم شرعی و دستنوشته های آقای حاج شیخ عبدالکریم شرعی در 74 صفحه.

ص:122

گذراندن امور زندگی، به کسب و کار روی آورد و سال ها با رنج و زحمت مخارج روزمره خود، مادر و خواهرش را تأمین کرد. از آنجا که پدر در دوران کودکی و نوجوانی غلامحسین با تربیت دینی خود زمرمه تحصیل علوم اهل بیت علیهم السلام را در او به وجود آورده بود. برای تحقّق بخشیدن به سفارش پدر به تحصیل علوم دینی روی آورد.

از آنجا که در داراب، حوزه علمیه فعّال وجود نداشت، به شهر لار هجرت نمود. این شهر در آن سال ها مدرسه علمیه منظمی داشت که توسط آیةاللّه آقا سید عبدالحسین لاری(1) (متوفای 1342 ق.) دائر شده بود. وی پس از ورود به لار در حوزه علمیه این شهر سکونت گزید و مقدّمات دروس حوزوی را نزد مدرّسان و استادان آن دیار آموخت و پس از مدّتی مجدداً بااجازه مادر در سال 1344 ق. برای ادامه تحصیل عازم نجف اشرف گردید. او در یکی از مدارس هم جوار حرم مقدّس علوی حجره گرفت و با نشاط و جدّیت تمام به تحصیل سطح عالی حوزوی مشغول شد. در مدّت پنج سال از محضر استادان بزرگ حوزه نجف - که در آن زمان مرکز تجمع و حضور استوانه های علم و دانش و اخلاق و عرفان بود - بهره های علمی و عملی فراوان برد و سپس به وطن بازگشت.

آقای شرعی در حالی که سی بهار از عمرش را پشت سرگذاشته بود، در سفری که به ایران داشت، با مشورت مادر، با دختر عمویش ازدواج کرد و پس از چندی برای تکمیل تحصیلات و سکونت دائمی به اتّفاق همسر و مادر


1- گلشن ابرار، ج 2، ص 529.

ص:123

در سال 1350 ق. به قم مهاجرت نمود. او برای سکونت همسر و مادر در یکی از خانه های محلّه آذر (طالقانی) و نزدیک بازار کهنه اطاقی اجاره کرد و برای مطالعه و مباحثه و تدریس، در مدرسه رضویه حجره گرفت و مشغول تحصیل گردید. وی که سطوح عالی را تمام کرده بود، نخست در دروس خارج فقه و اصول بینانگذار حوزه آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم (متوفای 1355 ق.) شرکت نمود. بهره ها برد. پس از رحلت آیةاللّه حائری در حلقه درس خارج فقه و اصول آیات عظام: آقا سید محمدتقی خوانساری (متوفای 1371 ق.)، آقا صدر الدّین صدر (1373 ق.) و... حاضر شد و با کسب نظرات فقهی و اصولی از آنان، اجازه اجتهاد و نقل روایت دریافت کرد. با ورود آیةاللّه حاج آقا حسین بروجردی (متوفای 1380 ق.) به قم، آقای شرعی به طور مرتب در مباحث فقهی و اصولی ایشان حاضر شد و به خاطر شایستگی های علمی در شمار شاگردان برجسته ایشان قرار گرفت. تا زمانی که آیةاللّه بروجردی در قید حیات بود و تدریس می کرد او در درس دیگری حاضر نشد. وی از آیةاللّه بروجردی نیز اجازه اجتهاد دریافت نمود و در زمره فضلا واستادان برجسته در آمد.

تدریس

آقای شرعی از آغاز ورود به قم، برنامه هایش را طوری تنظیم کرد که نیمی از روز را صرف حضور در دروس خارج فقه و اصول اساتید و مراجع بزرگ می نمود و نیم دیگر را به تدریس سطوح (به طور عمومی و خصوصی) می پرداخت. روش او در تدریس و انتخاب شاگرد این بود که هرکس هر متن و یا کتابی را می خواست نزد او بخواند قبول می کرد و به تعداد و به سن و سال شاگردان هم توجّه نداشت. هرکس و هر گروه که

ص:124

زودتر به او مراجعه می کردند، درخواست آنان را می پذیرفت. غالباً طلاّب فارس و کسانی که سنّی از آنها گذشته بود و یا به عللی نمی توانستند در دروس عمومی شرکت کنند، از محضر وی بهره می بردند.

آقای شرعی از نخستین کتاب درسی حوزه، یعنی «شرح امثله» گرفته تا کتاب «کفایة الاصول» و نیز سایر متون متداول و رایج حوزه را بارها تدریس نمود و بسیاری از طلاّب جوان و مسنّ را از علم، دانش و فضایل اخلاقی خود بهره مند ساخت. او مدّتی را که در داراب بود، ضمن فعالیت های دینی در مدرسه علمیه آنجا به تدریس پرداخت و با تشکیل جلسات علمی علما و مدرّسان شهر را گردهم آورد.

حجةالاسلام حاج شیخ محمدعلی شرعی فرزند آیةاللّه شرعی می گوید:

«من مقداری از دروس مقدّمات و سطح را نزد پدر خواندم... هرکس زودتر نزد پدرم می آمد و هر درسی را درخواست می کرد، او قبول می نمود و مقیّد به کتاب و متن خاصی نبود... مادرم سواد نداشت. پدرم قرآن را به او آموخت و احکام شرعی را به او یاد داد...

از شاگردان پدرم که در خاطر دارم، آقایان محی الدّین فاضل هرندی، شیخ منیرحدیدی، سید حسن کچوئی و... قابل ذکرند.»

آیةاللّه حاج شیخ علی کریمی جهرمی نقل می کند:

«مرحوم آقای شرعی متن کتاب مکاسب را با کیفیّت مطلوب و بالایی برای عدّه ای از آقایان در مدرسه رضویه تدریس می کرد، سال ها با او ارتباط داشتم و از محضر او بهره های فراوان بردم...»

حجةالاسلام آقای حاج شیخ محمد جعفر امامی شیرازی می گوید:

ص:125

«من شرح تجرید و مکاسب را نزد آقای شرعی خواندم. او به خوبی درس می گفت و در تدریس به کم یا زیاد بودن شاگردان توجّهی نمی کرد.»

ویژگی های اخلاقی

اشاره

آیةاللّه شرعی علاوه بر اینکه از علما و فضلای بنام بود و نزد مراجع وقت و اساتید برزگ حوزه از جایگاه علمی خاصّی برخوردار بود، خصوصیاتی داشت. توکل، عزّت نفس، سعی در برآوردن حاجت نیازمندان، عشق و علاقه به اهل بیت علیهم السلام و سادات، امر به معروف و نهی از منکر از صفات بارز این عالم بزرگوار بود.

تواضع و فروتنی

آیةاللّه شرعی در برخوردهایش با بزرگ و کوچک از هر قشر و صنف، در نهایت احترام و ادب عمل می کرد. در ادای سلام بر همه سبقت می گرفت. وارد هر مجلسی که می شد هر جا که خالی بود در آنجا می نشست. چنانچه با کسی بر سر مسئله دینی یا کاری تندی می کرد پس از لحظاتی با مهربانی و ملاطفت ناراحتی را از دل خود و مخاطبش بیرون می نمود. وی برای دلجویی کسانی که دچار مصیبت یا گرفتاری می شدند، به مجالس و یا منازل آنها می رفت. او تازه واردین و مهمان را بسیار دوست می داشت و رسم او این بود که سه روز برای مهمان تشریفاتی اضافه تر از معمول انجام می داد و پس از آن از مدّت می گفت:

ص:126

مهمان اهل منزل است و هرچه خودمان می خوریم او هم باید بخورد. اهل خانه نیز از ورود مهمان خوشحال می شدند.

آیةاللّه شرعی، برای مادرش احترام بسیاری قائل بود و با آنکه همسر و فرزند داشت برای رفتن به مهمانی و پاسخ به دعوت ها و سفر برای تبلیغ از مادر اجازه می گرفت.

حاج شیخ عبدالکریم شرعی از قول پدر نقل می کند:

«یکسال در نیمه ماه مبارک رمضان در مدرسه بودم. مردی از روستا آمد تا مبلّغی به همراه خود ببرد. کسی را نیافت. نزد من آمد و گفت: مردم روستای ما نسبت به امور دینی کم همّت هستند و حاضر نیستند هزینه ای در این راه صرف کنند. الان که نیمی از ماه رمضان گذشته ما روحانی و مبلّغ نداریم. آیا شما حاضرید دعوت مرا بپذیرید؟ حاج شیخ در جواب مرد روستایی گفت: اگر مادرم اجازه بدهند، حاضرم. وقتی مادر قصّه را شنید، اجازه داد. آقای شرعی به اتّفاق مرد روستایی عازم روستای اطراف قم شدند... از برکت وجود و اخلاص حاج شیخ تحوّلی در اهالی به وجود آمد و آنان به قدری به امور دینی علاقمند شدند که تا آخر عمر با آقای شرعی در ارتباط بودند. هر از چندگاه حاج شیخ و ما و بستگان برای تبلیغ و دیدار اهالی روستا به آنجا می رفتیم و آنها هم وقتی به قم می آمدند به دیدن ما می آمدند. پس از فوت پدر هنوز هم این رابطه بر قرار است و اهل آنجا و از حالات خوب و روحیه های پدر به نیکی یاد می کنند.»

ص:127

توکل و عزّت نفس

از روحیات بلند آیةاللّه شرعی توکل و اعتماد او به خدای متعال بود. او از جوانی با قرآن مأنوس بود و زیاد آن را تلاوت می نمود. ساعاتی از شب را به دعا و اذکار مختلف، نافله شب و مناجات می پرداخت. وی به هنگام خروج از منزل یا سفر دعاهای مربوطه را می خواند.

آقای شرعی برای تحصیل مال و جلب مرید تملّق نگفت و بدین منظور برای کسی هم تواضع نکرد. در خوشی ها و ناملایمات خدا را فراموش نمی کرد و او را حلاّل مشکلات خود و دیگران می دانست. و نیز می گفت: با اعتماد و توکل به خدا و صبر و تحمّل نیازها رفع و گرفتاری ها برطرف می شود و این روحیه اعتماد و عزّت و بی نیازی از غیر خدا را در همسر و فرزندان ایجاد کرده بود.

آیةاللّه شرعی برای فرزندان خود نقل می کند که:

«در دوران زعامت آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری فشارهای همه جانبه رضاخان و عوامل او بر طلاّب و حوزه ها بسیار بود و وضع معیشتی طلاّب قم به سختی اداره می شد. من گاهی آنقدر از کاسب های محلّ جنس قرض و نسیه می گرفتم که خجالت می کشیدم از جلوی مغازه آنان عبور کنم. لذا راهم را تغییر داده و از کوچه های دیگر به منزل می رفتم. روزی مقداری آذوقه تهیه کرده بودم. با آنکه عبور از سایه بازار مطلوب بود از کوچه های فرعی عرق ریزان به منزل می رفتم. بین راه با خدا درد دل می کردم و با خود می گفتم: خدایا! اگر پدری داشتم که تمکن مالی داشت و می دانست که من به خاطر بدهکاری این قدر به

ص:128

زحمت افتاده ام قرضم را می داد. امّا توکه از همه مهربان تر و ثروتمندتر و قدرتمندتری اگر مصلحت می دانی از کار ما گره بگشای... همین طور با خود زمزمه می کردم تا به مدرسه رسیّدم وارد مدرسه شدم. در آنجا شخصی به من گفت: پیشکار آقای حاج شیخ به شما کار داشت. سؤال کردم کجارفت؟ گفت: الآن از مدرسه بیرون رفت. به سراغش رفتم. بین راه او را دیدم که جلوی مغازه ای نشسته و منتظر من است. سلامش کردم جواب داد. سپس مبلغی را به من پرداخت و اظهار نمود: آقای حاج شیخ این مبلغ را داده اند. با آن پول قرض هایم را ادا کرده و از گرفتاری نجات یافتم.»

یار نیازمندان

از دیگر ویژگی های اخلاقی آیةاللّه شرعی کمک به نیازمندان بود. چه نیازمندانی که به او مراجعه می کردند، و چه مستمندانی که در خانه هایشان زمین گیر بودند.

وی سائلان و گدایان معمولی را هم دست خالی ردّ نمی کرد. برای فقرایی که به امیّد کمک در مسجدش حاضر می شدند، بین نماز رو به نمازگزاران می نمود و سفارش می کرد تا کمک شایسته ای به او بنمایند.

بعضی اوقات آیةاللّه شرعی در مسجد حسین آباد به جای آیةاللّه گلپایگانی نماز می خواند. در یکی از شب ها سائلی به مسجد آمد و بین نماز تقاضای کمک نمود. آقای شرعی سفارش کرد تا به او کمک کنند. پس از آن یکی از نمازگزاران به آیةاللّه شرعی گفت: بعضی از فقرا دروغ

ص:129

می گویند و عادت به گدایی دارند. آقای شرعی در پاسخ گفت: اگر سائل راست بگوید ما برابر خدا چه جوابی داریم؟(1)

یکی از ارادتمندان آیةاللّه شرعی نقل می کند که حاج شیخ فرمود: «... در نجف که بودم یک روز، در مسجد، موقع نماز ظهر سائلی کمک خداست و از تنگدستی خود و خانواده اش گفت. کسی به او کمک نکرد و نماز تمام شد. دیدم سائل نا امید ایستاده است. همه نمازگزاران از مسجد خارج شدند. من فقط معادل یک ریال پول عراقی در جیب داشتم که می خواستم نهار تهیه کنم. فکر کردم اگر این فقیر راست بگوید و واقعاً تنگدست باشد و زن و بچه اش بدون غذا باشند، من چه جوابی نزد خدا دارم؟! با خود گفتم: فکر می کنم امروز را روزه ام و گرسنگی را تحمّل می کنم. پولم را به فقیر داده، از مسجد خارج و به سمت مدرسه روانه شدم. جلوی نانوایی رسیّدم، شیطان وسوسه ام کرد که اگر پولت را به فقیر نداده بودی، الآن نان تازه تهیه می کردی و نهاری داشتی. پیش خود به شیطان گفتم: ای ملعون! دست از سرما بردار! من پولم را در راه خدا دادم و پشیمان نیستم. به درب مغازه میوه فروشی رسیّدم دوباره شیطان مرا وسوسه کرد. باز او را لعنت کردم تا به مدرسه رسیّدم. با گرسنگی وارد حجره شدم و مطالعه را شروع کردم. دیدم آمادگی ندارم چون گرسنه ام. خوابم نمی برد. ساعتی نگذشت که


1- آقای کاظمینان عضو مؤسسه الزهراء قم.

ص:130

کسی درِ حجره را به صدا درآورد. آقا شیخ غلامحسین! آقا شیخ غلامحسین! بلند شدم در حجره را بازکردم. دیدم شخصی یک سینی که رویش پوشیده است در دست دارد و می گوید: این هدیه است، بگیرید! سینی را گرفتم. پارچه روی آن را برداشتم. یک پیراهن بود و مقداری خرمای بی هسته و زیر بشقاب خرما 5 تومان پول! خوشحال شدم و با دل و زبانم شیطان را لعنت فرستادم! خطاب به او کرده گفتم: ای ملعون! چقدر مرا وسوسه کردی که پیشمانم کنی؛ امّا بحمداللّه موفق نشدی! من با یک ریال نمی توانستم این خوراک و پیراهنی را که به آن نیاز داشتم تهیه کنم و خداوند برابر یک قران در دنیا 50 قران داد، پس در آخرت چه خواهد کرد؟»(1)

آیةاللّه شرعی علاوه بر کمک به نیازمندان، دربرآوردن درخواست ها و رفع مشکلات طلاّب و مراجعه کنندگان اهتمام ویژه داشت. زمانی که در مدرسه رضویه حجره داشت و بعد از آن وقتی از سوی آیةاللّه بروجردی برخی از امور مدرسه را عهده دار گردید، مساعدت ها و کمک های مادّی فراوانی به طلاّب مدرسه و منطقه فارس و غیر آنان می نمود. و طلاّبی را که تازه وارد حوزه شده بودند و شهریه و در آمدی نداشتند، به دفاتر مراجع معرفی می کرد و آنان با وساطت او شهریه می گرفتند. چنانچه احساس می کرد طلبه ای نیازمند است، به وضع او می رسیّد و به روی خود نمی آورد و گاه او را میهمان خود می کرد.


1- آقای میرزا محمد غلامی از متدینین محل و دوستان آیةاللّه شرعی.

ص:131

منزل آقای شرعی محل آرامش و دلجویی و همچون خانه پدر برای طلاّب فارس و خانواده آنان بود. وقتی برای دیدار به خانه طلاّب تازه داماد می رفت، وسیل مورد نیازشان را تهیّه و به عنوان چشم روشنی به آنان هدیه می داد.

چنانچه طلاب مدرسه مریض می شدند با داروهای گیاهی که هم از خواصّ آنها اطلاع داشت و هم تجربه کرده بود، مداوا می کرد. گاهی غذای مناسب حال مریض را در خانه طبخ و برای بیمار به مدرسه می برد. اگر طلبه ای به دلیل بیماری زمین گیر می شد، قسمتی از اوقات خود را در مدرسه یا خانه اش صرف پرستاری، مراقبت، درمان و خدماتی که از دوستش بر می آمد، می نمود تا بیمار سلامت کامل را به دست می آورد.(1)

در اختلافات جزئی و یا کلّی بین طلاب و خانواده هایشان و یا با دیگران و سایر مشکلات و اختلافاتی که بین اهالی محلّ در هر امری پیش می آمد، بانفوذ کلامی که داشت با وساطت، گفت وگو، نصیحت و موعظه به حلّ آن می پرداخت و قضیه را با رضایت دو طرف پایان می بخشید.

از دیگر عنایات آقای شرعی به طلاب مدرسه این بود که برای تمرین منبر، جلسه تشکیل می داد و خود در جلسه شرکت می کرد و تذکرات لازم و مفید را برای تبلیغ بهتر گوشزد می نمود.


1- نقل از حجج اسلام آقایان: حاج شیخ محمدعلی و شیخ عبدالکریم شرعی و محمد حسن امامی.

ص:132

عشق به اهل بیت علیهم السلام، احترام به سادات

آیةاللّه شرعی ارادت خاصی به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ائمه معصومین: و سادات داشت. او می گفت:

«عقیده من درباره امامت همان اوصاف و بیاناتی است که در متن زیارت جامعه کبیره آمده است.»

با ذکر نام و یاد معصومین شوق و ذوقی در سیمایش نایان می گشت. برای دو عید بزرگ غدیرخم و نیمه شعبان احترام ویژه قائل بود. و در این دو روز بزرگ در خانه می نشست و به دید و بازدید می پرداخت. به همه کسانی که به دیدنش می آمدند به عنوان تبرّک عیدی می داد. مدّاحان و سادات را دو برابر دیگران و نیز در این دو روز - علاوه بر هر پنجشنبه که صله ارحام می نمود - همه ارحام و خویشان را به مهمانی و ناهار دعوت می کرد و به همه عیدی می داد.

وی در روزهای 9 و 17 ربیع الاوّل جشن و سرور ویژه ای بر پا می کرد و توصیه می نمود که پس از مرگش این مراسم ادامه یابد. در شب های ولادت ائمه، در منزلش به عنوان چراغانی چند چراغ نفتی روشن می کرد و روی کرسی می گذاشت. مقداری نُقل تهیه می نمود و در ظرفی کنار چراغ ها قرار می داد. پس از صحبتی کوتاه به مناسبت و لادت، برای اهل خانه نقل ها را به ترتیب از بزرگ ترها که اوّلین آنها مادرش بود توزیع می نمود...

در رابطه با شهادت ثالثه (اشهد ان علیّاً ولی اللَّه) می گفت:

ص:133

هرچند که این جمله جزء اذان نیست ولی روح اذان است.(1)

وی با بیان مصائب و ذکر شهادت امامان معصوم علیهم السلام بویژه واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش بسیار متأثّر می شد و اشکش جاری می گشت. او از نام امام حسین علیه السلام تعبیر به «آقاجان» می کرد و به اسمش که غلامحسین بود افتخار می نمود. وی هنگامی که جلد دهم بحارالانوار (چاپ قدیم) را که مطالعه می کرد، اشک می ریخت و قطرات اشکش در صفحات کتاب نقش می بست. گاهی در عالم خواب گریه می کرد و وقتی از او سؤال می شد، می گفت: در عالم رؤیا روضه می خواندم.(2)

همه ساله وی در ایّام فاطمیه (روز سوّم جمادی الثّانی) در منزلش جلسه سوگواری برقرار می کرد و بعضی اوقات خودش هم روضه می خواند.(3) آقای شرعی در ایّام دیگر و شب های شهادت و وفیات ائمه علیهم السلام در منزل منبر می رفت. و به مناسبت ها، برای اهل خانه روضه می خواند و در برخی اوقات مادرش به ذکر مصیبت می پرداخت.

او به سادات در هر سن و سالی که بودند، احترام می گذاشت و در ورود و خروج به مجالس و محافل و نشست و برخاست ها سادات را بر خود مقدّم می داشت. در مجالس درس و بحث سادات را در بالای مجلس می نشاند و خودش در کنار در یا پایین تر می نشست.


1- ناقل: حجج اسلام آقایان شرعی.
2- حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی شرعی.
3- این مجلس هنوز هم در عصر روز شهادت در مدرسه رضویه بر قرار است و آیةاللّه حاج شیخ حسین شب زنده دار نیز سخنرانی می نماید.

ص:134

وی نیم خورده آب و غذای سادات را برای تیمن و تبرّک می خورد.

توسّل

آیةاللّه شرعی اهل توسّل و ارتباط با اهل بیت علیهم السلام و حجج الهی بود و آنان را بهترین وسیله تقرّب در پیشگاه حقّ می دانست. او در نقل خاطرات خود برای فرزندان و دوستان از عنایاتی که از سوی امامان معصوم علیهم السلام به وی شده چنین اظهار می کند:

«... به هنگام تحصیل در نجف به بیماری سختی مبتلا شدم. برای معالجه هرچه پول داشتم خرج کردم. حتّی بعضی از وسایل قابل فروش را فروختم و پول آن را صرف مداوا نمودم.

رفقایم وقتی متوجّه شدند که دیگر چیزی در بساط ندارم به من کمک کردند تابهبودی یافتم. پس از آن روزی وضو گرفتم و برای عرض حاجت به حرم علوی مشرّف شدم. حال و حوصله دعا و زیارت نامه خواندن نداشتم. سلامی عرض کردم و پیش خود گفتم: آقا! می دانید من چه حالی دارم و برای چه به حرم آمده ام...؟!

وقتی به مدرسه بازگشتم، دوستان مدرسه به من خبر دادند که کسی به سراغ شما آمده بود. چون در مدرسه نبودید، بازگشت. گفتم: اگر کسی بامن کاری داشته باشد دوباره باز خواهد گشت. طولی نکشید شخصی که به سراغم آمده بود، وارد مدرسه شد. او همان واسطه بین من و مادرم بود که برایم پول می آورد. وی مبلغ همیشگی را به من داد و رفت. چند روز بعد نیز دوباره آمد و به مقدار دفعه قبل پول داد. این کار برایم تعجّب آور بود که پس از توسّل در مدّت کوتاه دو نوبت پول برایم حواله شده است. در نامه ای که برای مادر فرستادم علّت

ص:135

ارسال پول را در این فاصله کم سؤال کردم. پس از آن معلوم شد که آن پول حواله ای از سوی صاحب حرم بوده است.»

حجةالاسلام آقای محمدعلی شرعی می گوید:

«... پدرم علاقه شدیدی به مسجد جمکران و توسّل در آن مکان را داشت. گاه چهل شب چهارشنبه با برخی از دوستان و رفقایش برای نماز و دعا و توسّلات به آنجا می رفت و آرزوی افاضات و تشرف محضر حضرت ولی عصر علیه السلام را می کرد که به احتمال قوی برایش حاصل شد. شبی از شب های سرد زمستان برف می بارید و تقریباً به چهل شب رسیّده بود آقای شرعی به تنهایی از راه میان بُر که از خیابان فعلی چهارمردان می گذشت راهی مسجد گردید. به هنگام عبور از قبرستان و زیارتگاه علی بن جعفر علیه السلام (گلزاز شهدای فعلی) دچار وهم و دلهره شد. با قرائت حمد و سوره خود را دلداری می داد. ناگهان در کنار باغ کرباسی متوجه شخصی شد که مشغول آبیاری است. آقای شرعی نزد او رفت و پس از سلام با او هم صحبت شد و تا نزدیکی مسجد او را همراهی کرد. مطالبی بین آن دو ردّ و بدل شد و آن شخص نزدیک مسجد خدا حافظی کرد و رفت. آیةاللّه شرعی یک مرتبه به خود آمده که در این موقع شب و سال، آن شخص چه کسی بود که با آمدن و همراهی کردنش قوّت قلب پیدا کردم. با این رویداد احساس نمود که مورد توجّه و عنایت حضرت حجّت(عجّ) قرار گرفته است.»

ص:136

خطیب مشهور قم حجةالاسلام آقای حاج سید محمد آل طه که از دوستان و پدرش از میزبانان و رفقای خاص آیةاللّه شرعی بود از آقای سید محمد ورامینی نقل کرد که:

«شبی وارد مسجد جمکران شدم. کسی در مسجد نبود؛ ولی صدایی حزن انگیزی و با حال تضرّع و زمزمه به گوشم می خورد و مدّتی طولانی ادامه داشت. وقتی صبح شد، دیدم که آیةاللّه شرعی است.»

امر به معروف و نهی از منکر

آیةاللّه شرعی که عالمی دین شناس و مقیّد و عامل به آداب و دستورات شرعی بود، در انجام دو وظیفه مهمّ امر به معروف و نهی از منکر از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد. او هر وقت فرصت مناسبی برایش پیش می آمد، ضمن رعایت مراتب و موقعیت ها، حقایق و معارف نورانی دین و منکرات و خلاف شرع ها را با بیانی مناسب ابلاغ می کرد و مخاطبش را از هر قشر و صنفی که بود، تحت تأثیر قرار می داد.

«شبی در شیراز مهمان بود و از طبقات بالای مهمان خانه صدای ساز و آواز مبتذل رادیو بلند بود و ایجاد مزاحمت می کرد. آقای شرعی از پلّه های ساختمان بالا رفت و برای ساکنان آن طبقه با ملایمت و نرمی صحبت کرد و توضیح داد که این سر و صداها حرمت شرعی

ص:137

دارد. ابهت و اخلاص و نرمخویی ایشان سبب شد که مخاطبان عذرخواهی کرده و رادیو را خاموش کردند.»(1)

مغازه نانوایی محلّی، ملک چند یتیم بود و نانوا حقوق آنان را نمی داد. حاج شیخ در ابتدا نانوا را نصیحت کرد و از او خواست تا حقوق یتیمان را بپردازد. از آنجا که نانوا با مسؤلان دولتی ارتباط دشت، به نصحیت های آقای شرعی توجّهی نکرد. آقای شرعی وارد مرحله دیگر شد. در مسجد اعلام کرد: نان خریدن از نانوایی غاصب حرام است. پس از این اعلام یکی دو روز نان های نانوا بدون مشتری ماند و اهالی از کار نانوا با خبر شده از او اظهار تنفّر هم کردند. پس از آن نانوا به دست و پای آقای شرعی افتاد و از کار خود اظهار پیشمانی کرد و حقوق یتیمان را پرداخت سپس به کار خود ادامه داد...».

یکی از مریدان آقای شرعی که از نظر مالی وضع مطلوبی داشت و مستطیع بود از رفتن به حج کوتاهی می کرد و در جواب سفارش های ایشان می گفت: شیطان نمی گذارد دل از اموال و ثروتم بردارم و مرا از فقر می ترساند. آقای شرعی گفت: اگر به سفر حج نروی به منزل ما هم نباید بیایی! آن شخص پس از مدّتی برای دیدار آقای شرعی به شهر می آید و راهی منزل ایشان می شود. آقای شرعی او را نمی پذیرد. این طرد و نپذیرفتن آقای شرعی باعث می شود که وی مقداری از اموال و دارایی اش را بفروشد و به حج برود. پس ازبازگشت از سفر حج به منزل آقای شرعی می رود. هنگامی که در خانه را می کوبد سؤال می کنند که


1- حاج شیخ عبدالکریم شرعی.

ص:138

کیستی؟ می گوید: فلانی و از سفر حج بازگشته ام. آقای شرعی خودشان برای استقبال به در خانه می آیند حاجی را در آغوش گرفته می بوسد و به خانه می برد. از برکت این سفر وضع کسب و کار او بهتر از گذشته و در آمدش بیشتر می شود. همه این برکات را از اثر ارشاد و ترغیب به انجام فرائض از سوی آقای شرعی می داند. از این نمونه اشخاص که آیةاللّه شرعی در آنها نقش تأثیرگذاری ایفا نموده بسیار است.

نظم در امور

آیةاللّه شرعی از مصادیق بارز و نمونه های عینی کلام مولا امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که در وصایایش می فرمود:

«و نظم امر کم...؛ از نشانه های تقواپیشه گان نظم در همه امور و کارهای آنهاست.»

وی در کارهای شخصی، خانه، مدرسه، مسجد و ارتباطات، بسیار منظم بود. کارهای خانه را بین خود و همسرش تقسیم کرده بود. امور خارج از منزل از قبیل خرید را بر عهده داشت. چیزهایی را که می خرید تا منزل حمل می کرد و اجازه نمی داد کسی او را کمک یا حمل کند. کارهایی مثل تعمیر کفش و لباس، گلکاری درباغچه و نظافت حیاط منزل را انجام می داد. نیز نظارت و آموزش و تربیّت طلاّب را از سوی آیةاللّه بروجردی بر عهده داشت.

وی به طور مرتب در اوقات سه گانه برای اقامه نماز جماعت در مسجد بازار کهنه (مسجد مدرسه) حاضر و در فرصت های مناسب احکام و مسائل شرعی را برای مأمومین می گفت.

ص:139

هر پنجشنبه صله ارحام به جای می آورد و برای رسیّدگی به مراجعان از همشهری ها و غیره وقت خاصی را در طول هفته معین کرده بود.

او نسبت به تربیت فرزندان، تشویق آنان به کسب کمالات، آشنا نمودن به وظایف و تکالیف واجب شرعی، آموختن آداب و رسوم پسندیده و رسیّدگی به وضع تحصیل و درس آنان سعی بسیار می نمود.

حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمدعلی شرعی می گوید:

«پدر به من و دیگر بچه ها سفارش می کرد که اشعار «نصاب الصّبیان» ابوالفراهی، «الفیه ابن مالک» و... را حفظ کنیم تا جایزه بگیریم. وقتی نوجوان بودیم جمعه ها ما را به همراه خود به زیارت قبور امامزادگان، علما و مادرش می برد پس از قرأت حمد و سوره صاحبان قبر را معرفی می کرد و خدمات و آثار آنان را ذکر می نمود. وقتی بر سر قبر مادرش حاضر می شدیم می گفت: من دعا می کنم شما آمین بگویید؛ زیرا یکی از جاهای استجابت دعا این جا است: نیز پدرم از باب تربیت و آشنا نمودن ما به مسائل، برخی از اوقات هنگام خرید لباس یا چیزهای دیگر ما را به همراه خود می برد و در تعیین رنگ و جنس و نوع لباس از ما نظر می خواست. او انواع خوراکی های خوب و متوسط، میوه های رسیّده و نارس را با ذکر علائم آنان به ما یاد می داد.

در مصرف سهم امام بسیار محتاط و با دقّت بود و خود از آن کم مصرف می کرد. در دریافت و نگهداری سهم سادات به شدّت محتاط بود و همچون وکیلی امین از حقوق آنها و فقرا حمایت و حفاظت می کرد. گاهی اشخاص برای دادن وجوهات شرعی نزد او می آمدند و

ص:140

پس از محاسبه از او می خواستند تا مقداری از بدهی ها را ببخشد. او قبول نمی کرد و می گفت: من وکیل صاحبان حقّم و نمی توانم حقوق دیگران را ببخشم...

وی در مجالس روضه یا سخنرانی ها شرکت می کرد: به سخنان گوینده به دقّت گوش فرا می داد و چنانچه اشتباه یا سهوی در گفتار یا نقل می شنید به گوینده آن گوشزد می نمود.»

فعاّلیّت ها و اقدامات

از جمله فعالیّت های آیةاللّه شرعی این بود که قبل از ورود آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری حجرات مدرسه رضویه را که انبار کالاهای برخی بازاریان قم شده بود باز پس گرفت. آیةاللّه شرعی با ورود آیةاللّه بروجردی به سبب ارتباطی که با ایشان داشت از موقعیت و مقبولیت خود نزد ایشان استفاده کرد و اقدام به تعمیرات اساسی ساختمان مدرسه نمود. و امورات وقفی مدرسه و تولیت آن را فعّال کرد به طوری که این مدرسه از مدارس معروف و مشهور و مرکز تربیت علما و فضلای بسیاری گردید. نیز وی در قم به احیای مساجدی که در محلّ ها غریب و یا نماز جماعت در آن اقامه نمی شد همّت گماشت. افراد خیّر را برای تعمیر و تهیه امکانات مساجد تشویق کرده و برای مساجد امام جماعت تعیین و منصوب می نمود.

سالی که وی برای دیدار بستگانش به داراب سفر کرد، اقوام و اهالی داراب از او خواستند که به طور دائم در آنجا بماند. ایشان قبول نکرد. اهالی در خواستشان را نزد آیةاللّه بروجردی ارسال نمودند تا آقای شرعی را برای

ص:141

اقامت متقاعد کند. پس از آن آقای شرعی به امر آیةالله بروجردی یک سال و اندی در داراب ماند و از لحاظ فرهنگی و اجتماعی خدماتی شایسته نمود. مسجد سروی داراب را که مرکزیّت داشت، برای اقامه نماز جماعت خود در وقت مغرب و عشا انتخاب کرد و ظهرها و صبح ها در دیگر مساجد شهر نماز را اقامه می نمود. وی در مساجد به تبلیغ و ارشاد مردم می پرداخت و آنان را به حضور در مساجد و احیای آن تشویق می نمود.

وی در مدرسه علمیه آن شهر دروس سطح و اخلاق را تدریس می کرد و با راه اندازی مجالس و محافل علمی، دیگر عالمان و روحانیان شهر را گرد هم جمع می نمود و به تقویت بنیه علمی آنان می پرداخت.

وجوهات و نذوراتی را که به دستش می رسیّد، به جا مصرف می کرد مراجعات فراوانی داشت کسبه و بازاریان، مسؤلان و طبقات مختلف به ایشان احترام فوق العاده می گذاشتند و وی محور فعالیّت های دینی به شمار می رفت. از امتیازات حضور پربرکت و مردمی او در داراب این بود که مردم آن سامان نسبت به مسائل اجتماعی و دینی بی تفاوت نبودند.

از جمله فعالیّت های انقلابی وی در داراب، پیشگامی در مبارزه با تبلیغات توده ای ها و دیگر گروه ها و فرقه های منحرف در منطقه شیراز بود. آیةاللّه شرعی با سخنرانی های روشنگرانه آگاهی های لازم را به مردم می داد. و به نقد و تحلیل افکار و اندیشه های مخالفان می پرداخت. با دلیل، تبلیغاتشان را خنثی می کرد و در این راه هیچ هراس به دل راه نمی داد.

ص:142

توده ای های منطقه شیراز وجود آقای شرعی را به منزله سدّی محکم و مانعی بزرگ در پیشرفت تبلیغات سوء خود می دانستند و تا ایشان در منطقه بود، آنان کاری از پیش نبردند.

آقای امامی نقل می کند:

توده ای ها مکرّر آقای شرعی را تهدید می کردند. او نیز در جواب می گفت: اگر جرأت داند با من مواجه شوند. با همین عصایم به آنها حمله می کنم و می زنم و من مطمئنّم عصایم کار خود را می کند. در جلسه ای عمومی یکی از مسئولان فرهنگی سخنرانی کرد و در بین سخنانش مطلبی را به اشتباه گفت: پس از وی یکی از خطبای معروف شیراز منبر رفت. آقای شرعی برای آنکه سخنان اشتباه گوینده قبلی اثر منفی بر شنوندگان نگذارد تا جلسه بهم نخورده بود از جای خود برخاست و با اجازه خطیب، مطلب اشتباهی سخنران را پاسخ و توضیحات لازم را داد. سپس در جای خود نشست و این حرکت نشان دهنده روحیه شجاعت و غیرت و تعصب دینی ایشان بود.

از نمونه های فعالیت سیاسی و انقلابی آیةاللّه شرعی می توان حمایت و دفاع او از آیةاللّه کاشانی و روحانیت را در جریان ملّی شدن صنعت نفت یاد کرد. نیز از آغاز نهضت امام خمینی، وی از یاران امام بود. و در جلساتی که برای رفع گرفتاری های امام و یاران ایشان تشکیل می شد، حضور می یافت و با بیان و قلم حمایت می کرد.

هنگامی که فرزندش حجةالاسلام محمدعلی شرعی در آغاز نهضت در حوالی مشهد اردهال کاشان به خاطر سخنرانی و حمایت از امام دستگیر و بازداشت شد، اجازه نداد کسی برای آزادی او وساطت یا

ص:143

توصیه کند. او می گفت: خون فرزند من از دیگران رنگین تر نیست و نباید به ظلمه متوسل شد.

کشاورزی

ترغیب به فعالیّت های کشاورزی و تشویق به احداث قنات از دیگر فعالیت های تبلیغی آقای شرعی به شمار می آید. آیةاللّه شرعی در چند سفر تبلیغی به روستای «داغون» وی متوجه شد که مردم روستا از لحاظ آب در مضیقه اند، پیشنهاد داد: چون زمین های روستا برای حفر قنات مناسب است، همّت کنید و قنات احداث نمایید! مردم به دلائلی تعلّل ورزیدند و اعتنایی به گفته ایشان نکردند. او وقتی متوجّه این امر شد در یک سخنرانی خطاب به مردم روستا گفت: در سفر آینده باید در روستای شما قنات حفر شده را ببینم و با آب و آن وضو بسازم و نماز جماعت بخوانم. اگر کوتاهی کنید از این پس برای تبلیغ به روستای شما نخواهم آمد. اهالی روستا که شیفته پاکی و صداقت و اخلاص آقای شرعی بودند، تحت تأثیر گفته هایش، قرار گرفتند و قنات را حفر کردند، پس از رسیّدن به آب از حاج شیخ دعوت نمودند. آقای شرعی با خوشحالی دعوت آنها را پذیرفت و به روستا رفت، با آب قنات وضو گرفت و نماز جماعت اقامه کرد. پس از آن تا زنده بود با اهالی روستا ارتباط داشت و برای تبلیغ به آنجا می رفت.

شاعری شوریده

آیةاللّه شرعی از ذوق لطیف و طبعی روان بهره داشت. او از آغاز جوانی طبع خود را با سرودن اشعار گوناگون به زبان های فارسی و عربی آزمود و تخلّص «راجی» را برای خود برگزید. از میان اشعارش پندنامه فارسی زیر را که خطاب به فرزند بزرگش سروده، چنین می خوانید:

ص:144

شنو پندم ای نور چشم پدر

که بهتر برایت ز هر سیم و زر

تو گردیدی از سال نزدک هفت

مرا بین که سی سال از عمر رفت

به از علم و دانش ندیدم هنر

بدی از جهالت ندیدم بدتر

مبادا که جاهل بمانی به دهر

نگیری ز بحر هنر خطّ و بهر

به کسب فضایل تو اقبال کن

بیارای جان را و اکمال کن

به علم و عمل کوش تا زنده ای

که نبود به مثل تو دارنده ای

گرامی تری نیست نزد خدا

از آن کس که اتقی است بعد هدا

گرت علم بود و نبودت عمل

خجالت، ندامت بود ماحصل

نباشد تو را عذر روز حساب

که با او رهی از عتاب و عقاب

ندارم امید نجاتی عیان

به جز عفو و فضل خدای جهان

بگو «راجیا» چشم امید من

بود هر کجا حبّ این پنج تن

ص:145

محمد، علی، فاطمه، پس حسن

حسین آن شهید جدا سر زتن

سپس حبّ نُة نور از آن شهید

به این چارده نور دارم امید

که از مرحمت دستگیرم شوند

در اینجا و آنجا شفیعم شوند

اشعاری که او در مدح امیرمؤمنان علی علیه السلام سروده؛ چنین آغاز می شود:

کی توان مدح کسی گفتن که مدّاحش خداست

یا کسی کو در همه افلاک چون قطب رحاست

و با این بیت به پایان می رسد:

کی بود حاجت که گوید «راجی» افسرده حال

حاجت خود نزد حق مکشوف هر سرّ و خفاست

و در باره امام عصر علیه السلام سروده ای به زبان عربی دارد که مطلع و ختام آن دو بیت زیر است:

یا امام العصر یا بدر الدّجی

یا ولی الامر یا غوث الوری

لیت «راجی» کان ممّن اقدموا

بنفوس فی فداه اهتدی

وفات

آیةاللّه شرعی در اثر سانحه تصادف با دو چرخه از ناحیه سر، دچار آسیب شدید مغزی گردید. وی به سرعت به بیمارستان انتقال داده شد؛ امّا شدّت

ص:146

آسیب به حدّی بود که تلاش پزشکان بی اثر ماند. و سرانجام وی در 24 صفر سال 1391 ق، برابر با 31/1/1349 ش. در بیمارستان نکویی قم به دیار باقی شتافت. با انتشار خبر وفات وی، شهر قم به صورت نیمه تعطیل در آمد.

پیکر پاکش توسط اقشار مختلف مردم قم، طلاّب، فضلا و علمایی که با چهره نورانی این عالم ربّانی انس گرفته بودند، با شکوه، تشییع و پس از اقامه نماز توسط حضرت آیةاللّه سید محمدرضا گلپایگانی و طواف در حرم مطهرحضرت معصومه علیها السلام در ضلع جنوبی قبرستان شیخان به خاک سپرده شد مجالس و محافل که از سوی علما و بزرگان حوزه به مناسبت یاد بود او تشکیل گردید، سخنرانان از فضایل و کمالات و خدمات فرهنگی و دینی ارزنده آن عالم وارسته یاد کردند. و اهالی محل سکونت آیةاللّه شرعی و برخی از خانواده ها تا چهلمین روز درگذشت وی عزادار بودند.

آثار

از آیةاللّه شرعی آثار مکتوبی نیز به جای مانده است. دفاتر و مجموعه های اشعار فارسی و عربی در مدایح و مراثی اهل بیت علیهم السلام، مواعظ و نصایح، ادعیه مجرّب، احادیث منتخب، طبّ و بهداشت، کشکول، تقریرات دروس خارج، و حاشیه بر برخی از ابواب کتاب فقهی «عروةالوثقی» از جمله این آثار است.

فرزندان

آیةاللّه شرعی دو فرزند روحانی به نام های حاج شیخ محمدعلی و حاج شیخ عبدالکریم و 4 دختر به یادگار مانده است. دختران وی

ص:147

همسران حجج اسلام: آقا سید نجف رضوی، آقای حاج شیخ حسین منتظری و حاج شیخ نقی وحیدی و آیةاللّه شب زنده دار می باشند. اغلب نوادگان وی از طلاّب علوم دینی هستند.

وصیت ها

فرزندم!

عقاید من همان است که در متن زیارت جامعه آمده است.

شما به خدا اعتماد داشته باشید! خدای کریم نیاز شما را رفع و حاجت و خواسته شما را بر آورده می کند، نباید عجله کنید!

در سختی ها، گرفتاری ها، اضطراب و دلهره ها خود را به خدا بسپارید!

از خدا استمداد بطلبید! اذکار وارده را بسیار بگویید و بر آن مداومت داشته باشید!

برای سخنرانی و منبر از قبل خود را آماده کنید و با مطالعه حرف بزنید! کلمات را صحیح، اعراب آیات قرآن و احادیث را با دقت و درست بخوانید!

کارهایتان را به درستی و خوب انجام دهید، خدا کارش را انجام می دهد.

طلاّب و اهل علم باید در رفتار، گفتار، کردار خود به احکام و آداب اسلامی مقیّد باشند و این تقیّد به احکام در روحانی باید به صورت ملکه و عادت در آمده باشد.

ص:148

ص:149

میرزا علی محدّث زاده (حدیث اخلاق) / محمدتقی ادهم نژاد

اشاره

ص:150

ص:151

تولّد

حجةالاسلام حاج میرزا علی محدّث زاده فرزند ارشد محدّث نامدار حاج شیخ عباس قمی - از عالمان وارسته و جلیل القدر ساکن تهران بود که در سال 1338 ق. در شهر مذهبی قم پا به عرصه گیتی نهاد. پدرش حاج شیخ عباس قمی(1) از محقّقان و محدّثان نامدار شیعه و مادرش بی بی سکینه دختر عالم جلیل القدر آیةاللّه حاج سید احمد طباطبایی قمی که به گفته محدّث زاده عمده توفیقات پدرش مرهون صبر و بردباری و زحمات این بانوی پارسا بوده است.

جالب اینکه حاج شیخ قبل از ازدواج اوّل که بعدها به عللی منجر به طلاق گردید، خواهان این خانم بوده است و از آنجا که پدرش حاج آقا احمد که استاد وی بوده به منزلش رفت و آمد داشته رسماً هم از


1- شرح حال مرحوم محدّث قمی در ستارگان حرم دفتر 4، ص 183 - 159 و گلشن ابرار، ج 2، ص 571 آمده است.

ص:152

دخترش خواستگاری می کند؛ ولی دختر رضایت نمی دهد. بعدها این خانم با وساطت عموی بزرگوارش حاج آقا حسین طباطبایی قمی از مراجع تقلید وقت به همسری وی در می آید که ثمره این وصلت میمون و مبارک دو پسر و سه دختر است که فرزند ارشد این خانواده مرحوم میرزا علی محدّث زاده است و هم اینک شمّه ای از حالات و زندگانی آن روحانی جلیل القدر تقدیم خوانندگان عزیز می شود:

دوران کودکی

میرزا علی محدثّ زاده یک سال بعد از تولد به همراه والدین به مشهد مقدّس مهاجرت کرده و در جوار حریم اقدس رضوی توطن اختیار نمود و در آن شهر دوران کودکی را پشت سرگذاشت. منزل حاج شیخ عباس در جوار منزل آیةاللّه سید صدرالدّین صدر - از مراجع تقلید شیعه، قرار داشت و از آنجایی که همسران محدّث قمی و آیةالله صدر دختر عموی همدیگر بودند مایه خوشحالی و مسرّت حاج شیخ گردید. حاج شیخ عباس برای تحقیقات و تبلیغات اغلب اوقات سال در مسافرت بود. همجواری و سکونت در کنار بیت آیةاللّه صدر مایه آرامش حاج شیخ و خوشحالی و مسرّت خانواده اش را در پی داشت.

آقای محدّث زاده می گوید:

«خانه ما در مشهد با خانه آیةاللّه صدر به هم راه داشت. چون پدر ما مرحوم حاج شیخ عباس در دوره سال تقریباً شش ماه در مسافرت بود. در واقع مرحوم آیةاللّه صدر ما را بزرگ کرد. آن مرحوم ما را مثل فرزندان

ص:153

خود می دانست. موقع تقسیم میوه اوّل به ما لطف می کرد و بعد به بچه های خودش می داد.»(1)

میرزاعلی محدّث زاده دوره مقدّمات و مقداری از سطح را در حوزه علمیه مشهد مقدّس نزد اساتید نامدار و مشهور آنجا فراگرفت که عبارتند از:

1. آیةاللّه میرزا علی اکبر نوقانی؛

2. آیةاللّه شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری ادیب نامدار خراسان؛

3. آیةاللّه میرزا هاشم قزوینی؛

4. آیةاللّه میرزا مهدی اصفهانی.

وی بعد از واقعه خونین مسجد گوهرشاد و تبعید حاج آقا حسین قمی، به ناچار در سال 1354 ق. به نجف اشرف مهاجرت کرد و تا پایان عمر گرانقدر پدر بزرگوارش در نجف اشرف مشغول تحصیل و تکمیل معلومات گردید اسامی اساتید فرزانه و مشهور وی در حوزه نجف اشرف عبارتند از آیات عظام آقایان:

1. میرزا باقر زنجانی؛

2. شیخ عبدالحسین رشتی؛

3. میرزا ابوالحسن مشکینی؛

4. شیخ علی محمد بروجردی؛


1- مفاخر اسلام، ج 11، ص 61، ضمناً شرح حال و سخنان مرحوم محدث زاده به صورت پراکنده و نا منظم در این کتاب آمده است و این مقاله برگرفته از آن کتاب است. به عنوان مثال درباره مرحوم محدث زاده به صفحات 22، 23، 39، 44، 54، 70، 74، 102، 108، 110، 167، 176، 242، 282، 325، 327، 332، 391، 400، 473، 600 و... که در صورت جمع آوری اوراق خود کتاب مستقلی می شود.

ص:154

5. سید ابوالحسن اصفهانی؛

6. آقا ضیاءالدین عراقی.

محدثّ زاده بعد از رحلت والد ارجمندش عتبات عالیات را ترک کرده و به ایران مراجعت نمود و در شهر مذهبی قم اقامت گزید. او چند سالی را در حوزه مبارکه قم ماند و دروس خارج فقه و اصول را از محضر اساتید فرزانه آن حوزه بهره های فراوان کسب کرد. اساتید ایشان در حوزه قم عبارتند از آیات عظام آقایان:

1. سید رضا بهاءالدینی (خارج کفایه)؛

2. سید حسین طباطبایی بروجردی (فقه)؛

3. سید صدر الدین صدر؛

4. سید محمدرضا گلپایگانی؛

5. امام خمینی.

وی بعد از مدّتی اقامت در قم و کسب معارف و نیل به مقامات والای علمی و معنوی، به تهران رفت و تا پایان عمر گرانقدرش در آن شهر ساکن گردید. او علاوه بر کارهای علمی و فرهنگی از محضر علمی و درسی اساتید بزرگوار تهران بهره مند گردید. استادان وی در تهران عبارتند از آیات عظام آقایان:

1. سید ابوالحسن رفیعی قزوینی؛

2. میرزا ابوالحسن شعرانی؛

3. شیخ محمدرضا تنکابنی؛

4. سید احمد خوانساری(1).


1- شرح حال بسیاری از این شخصیت ها در دو مجموعه «ستارگان حرم» و «گلشن ابرار» آمده است.

ص:155

محدّث زاده به طور کلی از چهار حوزه بزرگ در طول عمر پربرکتش بهره مند گردیده است که عبارتند از حوزه های علمیه: مشهد مقدس، نجف اشرف، قم، تهران، که به نام اساتید وی نیز اشاره شد.

خدمات علمی و فرهنگی

میرزا علی محدّث زاده همواره از انفاس قدسیّه پدر دانشمند و محقّق عالی مقامش بهره مند بوده است به گونه ای که در همان اوان جوانی در کار تحقیق، مقابله، تصحیح و مقدمات چاپ و نشر تألیفات سودمند پدر بزرگوارش با وی مساعدت و همکاری داشته است و از آن جمله بعد از رحلت پدر اغلب کتب و آثار ارزشمند وی را به زیور طبع آراسته گردانید. وقتی نقش آفرینی و همّت والا و جدّیت فوق العاده اش در آن زمان به حدّی بود که تلاش علمی وی سخت مورد توجه محقق عالی مقدار علامه آقا بزرگ تهرانی قرار می گیرد. به گونه ای که برای تشویق، کتاب «المشیخه» خود را به وی اهداء نموده و نیز به پاس قدردانی از تلاش این جوان پژوهشگر اجازه روایتی برای وی صادر می کند. این در حالی بود که وی 19 سال بیشتر نداشت. و او را با القابی ارزشمند «فاضل بارع میرزا علی بن مولانا المحدّث الحاج شیخ عباس قمی دامت برکاتهما...» یاد نموده است.(1)

صدور چنین اجازه ارزشمندی از سوی یک شخصیّت برجسته علمی مانند علاّمه تهرانی، افتخاری بس بزرگ در حیات این فاضل جوان به شمار می آمد و در تقویت روحیه علمی او تأثیر بسزایی داشت. همین عامل باعث گردید تا در کنار تحصیل، مابقی اوقات خود را صرف


1- نقل از مفاخر اسلام، ج 11، ص 445.

ص:156

همکاری با والد ارجمندش در امور علمی نماید. او در بازنویسی و مقابله کتاب نفیس سفینةالبحار از خود نبوغ و خلاقیّت نشان داد به گونه ای زحمات خالصانه وی باعث شد تا دوّمین اجازه روایی از سوی پدرش صادر گردد. افراد و شخصیت های خاص و معدودی موفق به اخذ اجازه روایی از محدّث قمی شده اند. صدور اجازه روایی محدّث قمی برای جوان 20 ساله اش حاکی از رضایت وی از جنبه علمی، نشانگر شناخت عمیق به استعداد ذاتی و نیز تجلیل و قدردانی از زحمات وی به شمار می آید. چنانچه این شیوه عملی محدّث قمی همانند سایر بزرگان دینی از طلاب پژوهشگر موجب تکامل و ترقّی سریع در پیمودن قله های رفیع علم و کمال آنان بوده است.

خاطرات واپسین دیدار پدر

شخصیت های بسیاری از قول میرزا علی محدّث زاده پیرامون اوصاف و کمالات پدرش محدّث قمی مطالب نقل نموده اند امّا ذکر و نقل دو خاطره از آخرین لحظات حیات پدر از زبان وی بسیار آموزنده و عبرت آموز است.

1. پدرم به حدیث اشتیاق عجیبی داشت. در سال 1359 ق. به واسطه تیرگی روابط عراق و سوریه، پدرم نتوانست طبق معمول سنواتی در تابستان به شهر بعلبک لبنان برود. ناگزیر، در هوای گرم نجف ماندگار شد و بسیار به ایشان سخت گذشت و بر اثر شدّت گرما مبتلا به بیماری گردید رفته رفته حالش رو به وخامت گذاشت. روزی در اواخر عمرش یکی از علماء تهران مرحوم حاج آقا احمد روحانی قمی به عیادت ایشان آمد و جویای حالش گردید. حاج شیخ فرمود: چند روزی

ص:157

است که نتوانسته ام حدیث بخوانم و بنویسم و آنگاه به شدّت گریست. مرحوم روحانی به من فرمود: کتابی بیاورید. من جلد 17 بحارالانوار علاّمه مجلسی را آوردم. و او هم چند حدیث از آن کتاب برایش خواند و ایشان انبساطی پیدا کردند.(1)

2. سبکبار شدن: ایشان نیز فرمود: روزهای آخر زندگی پدرم کنار بسترش بودم تا هر دستوری بدهد اجرا کنم. اتفاقاً با انگشت اشاره به طاقچه کرد و گفت: آن کتاب را بردار و به اطاق دیگر ببر و بیا. من کتاب را برداشتم و به اطاق دیگر می بردم، باز کردم دیدم کتاب تتمةالمنتهی است. پس از مراجعت گفتم: پدر چرا کتاب را از این اتاق به اتاق دیگر انتقال دادی؟

فرمود: برای آنکه من درباره کتاب تتمةالمنتهی خیلی زحمت کشیدم تا نوشتن آن تمام شود. بعد آن را صحّافی کردم و اکنون آماده چاپ است و خیلی دوستش دارم. می ترسم هنگام مردن، دوستی و علاقه به این کتاب باعث شود که من دیرتر در مقابل خدا تسلیم گردم. لذا گفتم: کتاب را بردار که من کاملاً سبکبار و آماده باشم.(2)

ناگفته هایی از حیات پدر

استاد علی دوانی درباره عظمت علمی محدّث قمی و نقش فرزند ارشد معظم له در تدوین کتاب «حاج شیخ عباس قمی مرد تقوی و فضیلت» می نویسد:


1- مفاخر اسلام، ج 11، ص 86.
2- دین ما، علمای ما، محمد مهدی تاج لنگرودی، ص 58.

ص:158

قسمت عمده نکات مربوط به زندگی خصوصی محدّث قمی از فرزند ارشد آن روحانی جلیل القدر، حجةالاسلام والمسلمین حاج میرزا علی محدّث زاده اخذ شده است که در این خصوص منبع مطلع و موثق بود. با کمال تأسّف اندکی پس از تهیه و تنظیم مطالب آن کتاب، آن مرد خدا نا به هنگام ندای حق را لبیک گفت و به رحمت ایزدی پیوست. گوئی منتظر بود آنچه از پدر بزرگوارش می دانست برای ثبت در تاریخ به ما بگوید و رهسپار عالم بقا شود و واقعاً باید این موضوع را از تصادفات عجیب، بلکه از کرامات حاج شیخ عباس قمی دانست. زیرا سال ها از رحلت آن مرحوم می گذشت و کسی به این تفصیل شرحی از زندگانی او را ننوشته بود. من نیز نمی دانستم چرا با همه گرفتاری و نداشتن فرصت کافی، کارهای دیگر را رها کرده ام و به جمع آوری شرح حال حاج شیخ عباس قمی، آن هم با تماس پی در پی با فرزند ارشدش مرحوم محدث زاده پرداخته ام؟! اگر آن نوشته تدوین نمی گردید و حاج میرزا علی محدث زاده وفات می یافت. شرح حال جامع و کامل محدّث قمی بدین گونه که ملاحظه می فرمایید برای همیشه مکتوم می ماند!(1)

خدمات فرهنگی و دینی

اشاره

خدمات فرهنگی و دینی مرحوم محدّث زاده را می توان به دوبخش کلّی تقسیم کرد:

1. منابر و سخنرانی ها؛

2. تحقیقات و تألیفات؛


1- مفاخر اسلام، ج 11، ص 444.

ص:159

الف) منابر و خطابه ها

اشاره

میرزا علی آقای محدّث زاده از روحانیان محترم و از وعّاظ سرشناس تهران بود. لحنی گرم و سخنانی نافذ و بیانی دلنشین داشت. شیوه خطابه و سخنان او به همان سبک و روش والدش بود. وی با تکیه به روایات و احادیث موضوعات اخلاقی، اجتماعی را توضیح و تشریح می کرد. آنانی که منابر سودمند و پرفایده محدّث قمی را دیده بودند اذعان و اعتراف می کردند که بیانات این فرزند برومند به همان روش و سبک و سیاق و شیوه پدر بزرگوارش است. منابر روایی، نکات دقیق و عمیق برگرفته از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام و موشکافی عالمانه موضوعات از سوی وی، همواره مشتاقان فراوانی داشت به گونه ای که در مجالس و محافلی که او سخنرانی می کرد از پرجمعیت ترین محافل تهران به شمار می رفت. معلومات گسترده، آشنایی کامل با احادیث اهل بیت علیهم السلام درستی عمل، صدق گفتار، نیت خالص وی را در میان مردم محبوب ساخته بود. وی خاطرات زیادی از منابر خویش نقل نموده است که به برخی از آنها اشاره می شود:

واعظ ضامن عمر مردم است

وی می گوید: روزی بدون مطالعه به منبر رفتم. شب در عالم خواب، مرحوم پدرم به من فرمود: اگر انسان ضامن مالی مردم مثلاً بقّال و عطّار باشد، می تواند از عهده بر آید و دین خود را اداء نماید. ولی افرادی که پای منبر می نشینند و عمر خود را در اختیار گوینده می گذارند. او ضامن عمر آنها است اگر بی مطالعه منبر برود چگونه می تواند از عهده بر آید؟(1)


1- مفاخر اسلام، ج 11، ص 395.

ص:160

انتقاد از علاّمه مجلسی

نیز از او نقل شده که گفت: در منبر مطلبی را از علاّمه مجلسی نقل کردم و نسبت به فرمایش ایشان انتقاد کردم. در عالم رؤیا مرحوم پدرم به من فرمود: پسرک! به تو نیامده که در منبر از فرمایشات علاّمه مجلسی انتقاد کنی. گفتم: شما در بعضی از نوشته هایتان به گفتار ایشان ایراد نموده اید. فرمودند: اولاً نوشتن غیر از گفتن روی منبر است. ثانیاً بحث علمی غیر از انتقاد می باشد. بدان که مجلسی بار انداز اهل بیت علیهم السلام است. هرکس می خواهد به امام صادق علیه السلام جسارت نماید و جرأت نمی کند، به مرحوم مجلسی جسارت می کند.

احترام فوق العاده به منبر

آیةاللّه بهاءالدّینی فرمود: «مرحوم آقای حاج میرزا علی محدّث زاده یک روز در تهران منبر رفت و در آن منبر حدیثی را بیان نمود. وقتی پایین آمد شخصی از ایشان پرسیّد: این حدیث شریف در کجاست؟ او هرچه فکر می کند مدرک و آدرس را به یاد نمی آورد و چون قبل از منبر منبع حدیث را ندیده بود. لذا حضور ذهنی راجع به سندش نداشت و در جواب سائل ماند. همان شب مرحوم حاج شیخ عباس را در خواب دید که به وی فرمود: این حدیث در فلان کتاب و فلان صفحه است. امّا چرا بی مطالعه منبر می روی؟ همیشه اول مطالعه کن و بعد منبر برو! ملاحظه می کنید که شیخ حتّی بعد از وفات هم تا فرزندش خطا می کند در خواب به دادش می رسد و سند حدیث را به وی نشان می دهد و یادآوری می کند که منبر احترام دارد.

ص:161

آنچه عرض کردم از قطعیّات است و تا چیزی قطعی نباشد، عرض نمی کنم.»(1)

واعظی با اخلاص

آیةاللّه حاج شیخ حسن سعید تهرانی امامت جماعت مسجد جامع تهران و مسئول مدرسه و کتابخانه آن سید جامع می نویسد:

«من راجع به خود حاج میرزا علی محدّث زاده مطالبی دارم که چگونه بر وجوهی که از بابت منبر می گرفت مواظبت داشت و حساب شرعی خود را نگه می داشت و با چه ادبی به منبر می رفت و چگونه حدود منبر را حفظ می نمود و به خویشاوندان دور و نزدیک و ارحام فقیر خود رسیّدگی می کرد و چه تلاش ها می نمود؟»(2)

سخنان متین و وزین او از آن جایی که خالصانه بیان می شد و از دل پاک وی بر می خاست لاجرم بر دل ها می نشست و در میان مردم خصوصاً در میان علماء و بزرگان مشتاق فراوان داشت و در منزل و بیوت بسیاری از عالمان بزرگ و مراجع عظام تقلید همانند آقایان: بروجردی، مرعشی نجفی، گلپایگانی، بهاءالدّینی، شیخ مرتضی حائری، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم کاشانی و... منبر می رفت و چون سبک منبرش به همان سبک پدرش بود از حریم اخبار و روایات اهل بیت علیهم السلام خارج نمی شد، با بیانی ملیح نشر معارف اسلامی می نمود و همگان را به سوی اهل بیت رسالت هدایت می کرد.(3)


1- مفاخر اسلام، ج 11، ص 370.
2- مفاخر اسلام، ج 11، ص 455.
3- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 397.

ص:162

منابر محدّث زاده مورد عنایت و توجه حضرات ائمه علیهم السلام نیز قرار داشت. به گونه ای که درباره توسّل وی به امام حسین علیه السلام و عنایت آن بزرگوار چنین فرموده است:

«مدّتی به گرفتگی حنجره مبتلا شدم. بعد از معالجه زیاد، بالاخره از حنجره ام عکس برداری کردند و گفتند: باید برای همیشه از منبر دست بکشی، مدّتی گذشت نزدیک محرّم شد. دلم شکست گریه کردم و گفتم: یا اباعبداللّه! من یک عمری نوکری شما را داشتم. راضی نشوید از نوکری در خانه شما محروم شوم. صدای مرا به من برگردانید. همان شب در عالم رؤیا دیدم در محضر مولایم امام حسین علیه السلام هستم و یک سید روضه خوان هم خدمت امام بود. آقا به من فرمود: شیخ علی! به این سید بگو روضه دخترم رقیه را بخواند. روضه حضرت را خواند گریه کردم. وقتی از خواب بیدار شدم دیدم به راحتی حرف می زنم. همان روز به دکتر مراجعه کردم. معاینه کرد و با کمال تعجب گفت: هیچ مشکلی در حنجره ات وجود ندارد.(1)

اوصاف اخلاقی

آری، آقای محدّث زاده مانند پدر بزرگوارش رشته وعظ و خطابه را برگزید و مدت 25 سال در تهران و دیگر نقاط مملکت از این راه خدمات ارزنده ای به عالم تشیع نمود. او هرگز در منبر از حریم احادیث و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت: تجاوز نکرد. با قلبی رؤف و بیانی ساده و گرم و نرم و دور از تکلّف و تصنع و خودنمایی موعظه می نمود. سخنش از دل بر


1- کتاب «آوای مجمع»، ج 2، ص 135، انتشارات جمهوری تهران.

ص:163

می خاست و بردل می نشست. به طوری که عموم شنوندگان را تحت تأثیر قرار می داد. مانند پدر از معاشرت با خلق پرهیز داشت و به کار خود مشغول بود. از تظاهر و شهرت طلبی بر کنار بود. وقتی وارد مجلسی می شد، به گوشه ای می رفت و در جائی خالی می نشست. نه مزاحم کسی بود و نه انتظار داشت برایش از جابر خیزند و ادای احترام کنند.

ب) تحقیقات و تألیفات

خدمات علمی
اشاره

بسیاری از کتاب های ارزشمند محدّث قمی با بازبینی، اصلاح، نظارت و رنج و تلاش فراوان این بزرگوار به همراه مقدّمه ای ارزشمند به چاپ رسیّده است که به عنوان نمونه به مقدّمه چند کتاب که با قلم توانای آنان محدث زاده به چاپ رسیّده است، ذیلاً می آوریم:

الف) کتاب تحفة الاحباب

آقای محدّث زاده ابتدا می خواسته این کتاب ارزشمند را به ضمیمه جلد دوم فوائد الرضویه بیاورد ولی بعدها این رساله را مجزا چاپ و در خاتمه آن چنین می نویسد:

در خاتمه خدای را شکر می کنیم که به ما توفیق عنایت این کتاب شریف را که از مؤلّفات مرحوم والد است و نسخه اصلش نیز به خط آن مرحوم می باشد، بعد از رنج فراوان که در استنساخ آن به عمل آمد برای چاپ مهیّا ساختیم و در دسترس خوانندگان قرار دادیم امید آنکه این مختصر خدمت مشمول توجّهات خاصّه حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) بگردد. علی محدّث زاده 17 ربیع الاول 1369.

ص:164

ب) کتاب کحل البصر

وی مقدمه ای بسیار شیوا و به زبان عربی بر کتاب کحل البصر پدرش که شرح حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است نگاشته، به جهت شیوا بودن و مستدّل بودن ترجمه اش را ذیلاً می آوریم:

جالب ترین، پاک ترین، ارجمندترین دفتر در تاریخ اسلام، بلکه در همه تاریخ بشر دفتری است که تاریخ زندگی انسان کامل، پیغمبر ما، رسول بزرگ که تکمیل کننده ارزش های اخلاقی انسانی است در آن نوشته شده باشد. تاریخی که تبلور درخشان شرافت و شکوه در پیشانی همه تاریخ بشر است. و گوهرهای تابان در محور فضایل و نظام ارزشی بوده و جبهه های نور و روشنی در شئون نفسانی و ارزش های عالی انسانی می باشد. تاریخی که مشحون از مواعظ و نکات عبرت انگیز و آموزنده برای جستجوگران و طالبان حقایق است محتوی درسهای بسیار سودمند در طریق کمالات و ویژگی های بلند انسانی است... تاریخی که زیباترین ارمغان ها برای هوشمندان روشندل بوده و درخشان ترین گوهر گرانبها برای کاوشگران است. دانشمندان و سیره نویسان، کتاب های قطور و مشروحی پیرامون زندگی پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم نوشته اند و در این راستا خدمت های شایانی به فرهنگ اسلام و جامعه اسلامی نموده اند. و با این کار نیک خود پایه های انسانیت را استوار ساخته اند. که از جمله بهترین آنها که به آن دست یافته ایم کتابی است که به قلم علاّمه بحاثه، شیخ الحدیث، امین معتمد مرحوم حاج شیخ عباس قمی(طاب ثراه) نگاشته شده است. پدر بزرگوار ما دارای تألیفات نفیس و سودمند و پرارزشی است...

ص:165

به راستی این کتاب با این که به اختصار نگارش یافته همچون سرمه چشم روشنی بخش دیدگان می باشد. این کتاب در حقیقت، فهرستی جامع از زندگانی پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که حاوی کاوش های عمیق و مطالب زیبا و جالب و سودمند است.

طهران. علی محدث زاده قمی

ج) کتاب بیت الاحزان

یکی از آثار ارزشمند والد ارجمندش کتاب «بیت الاحزان فی مصائبسیدة النسوان» است که در مقدمه وی به خط مرحوم محدث زاده این گونه آمده است:

بسمه تعالی، این نسخه شریفه را حقیر: علی بن عباس قمی با بیان و قلم ساده ای ترجمه نموده ام. امیدوارم خدا توفیق عنایت فرماید و به طبع برسد اسئل اللّه ان یجعل عاقبتی خیراً. 7 جمادی الاولی 1364 هجری. علی محدث زاده.(1)

ختام مسک

به گفته مؤلف «مفاخر اسلام» اغلب تألیفات که تعداد آنان بیش از 80 جلد می رسد از مجموع آثار حاج شیخ عباس قمی اعم از کتاب و رساله با همّت بلند و قلم توانای این روحانی جلیل القدر به اتمام و به چاپ رسیّده است. در پایان این بخش جهت ارج گذاری به خدمات علمی


1- چندین نمونه از دست خط مرحوم محدث زاده در مفاخر اسلام آمده است. جهت اطلاع بیشتر به آنجا رجوع شود.

ص:166

آن بزرگوار سخنی را از یکی از اساتید و محققان دانشگاه به عنوان ختام مسک می آوریم:

«این فرزند برومند بالحقیقه ثمری است از آن شجره و بحمداللّه از جهات عمل و فضل و تقوی بر همان خط پدر ثابت و مستمر است. امید است که به خواست خدا چنان کند که امروز همّت گماشته و آثار چاپ نشده پدر بزرگوار خود را تصحیح می کند و به چاپ می رساند و به خصوص در چاپ این کتاب «فوائد الرّضویه» زحمت فراوان و رنج برده، روزی هم برسد که آثار شخصی این جوان دانشمند مورد استفاده اهل علم واقع گردد.

آثار علمی

مرحوم محدث زاده علاوه بر احیای آثار علمی، و تألیفی پدرش، خود نیز سال ها سرگرم تحقیق و تتبّع در پیرامون موضوعات دینی و تاریخی بوده است که ثمره این تحقیقات ارزشمند عبارتند از:

زندگانی امام صادق علیه السلام (4 جلد) شامل مباحث ارزنده ای از زندگانی امام صادق علیه السلام، خلفای معاصر، فقها و معاصران علمی معاصر حضرت، جریان های فکری و نحوه برخورد حضرت با آنان، علوم و فنون اسلامی که از حضرت سرچشمه گرفته است، امام صادق علیه السلام از دیدگاه فقهای عامه و شاگردان نامدار، یاران و خویشاوندان آن حضرت و... عمده ترین مباحث این کتاب را تشکیل می دهد. این کار ارزشمند در نوع خود اثری بسیار نفیس است که یک جلد آن تحت عنوان «اصحاب امام صادق علیه السلام» به حسب حروف تهجی به چاپ رسید

ص:167

و در سال 1375 ش. در سیزدهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی برنده جایزه و به عنوان کتاب برگزیده سال معرفی شد.

استاد علی دوانی درباره این کتاب می نویسد:

«در سال 1352 روزی که برای مصاحبه با آقای محدّث زاده پیرامون شخصیت عالی قدر پدر بزرگوارش به خانه او رفته بودم. اوراق زیادی را که شامل چند جلد کتاب می شد آورد و نشان داد و گفت: مدّت هاست که مشغول بوده ام و هم اکنون مشغول و قصد دارم درباره حضرت امام صادق علیه السلام کاری در خور شأن حضرت ولو اندک و ناچیز انجام دهم سپس افزود: در زبان فارسی ندیده ام که شرح احوال آن حضرت و اصحاب و معاصرین و خویشان ایشان را به تفصیل در چند جلد نوشته باشند. اگر خدا بخواهد و توفیق دهد من این کار پر زحمت را انجام داده ام و شاید آن را در چهار جلد در آورم و به طبع برسانم. من نگاهی به بعضی از اوراق کردم و دیدم که زحمت زیادی متحمّل شده و اگر آنچه او نوشته به صورت کتاب در آید کتابی گران قدر و ارزنده خواهد بود.»(1)

2. کلام الملوک (سخنان ائمّه اطهار علیهم السلام)؛

3. تتمة المنتهی (با مقدمه، تصحیح و تحشیه معظم له)؛

4. فوائد الرّضویه(2) (با مقدمه، تصحیح و تحشیه و تجدید نظر در چاپ های متعدد)؛


1- مفاخر اسلام، ص 454.
2- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 398 و مفاخر اسلام، ج 11، ص 455.

ص:168

محدّث زاده از دیدگاه دانشوران

فرزند برومندش (حسین محدث زاده) می گوید: «بزرگواران زیادی با پدرم رفت و آمد داشتند که از جمله آنان شهید مطهری و شهید هاشمی نژاد بودند. شهید مطهری با پدرم روابط دوستانه ای داشت بسیار به خانه ما می آمد و چندین ساعت در اتاق با هم گفتگو می کردند. آن بزرگوار در تشیّع جنازه پدرم به من فرمود:

«من الان داشتم به آقای مولایی می گفتم که این جمعیت فقط از علاقمندان و آشنایان مرحوم پدر شما نیستند اینها همچون من از ارادتمندان به او هستند.»(1)

او می گوید: «شهید هاشمی نژاد پس از وفات مرحوم پدرم گفت: من قبل از رفتن به زندان با پدرت آشنا شدم و او را می شناختم. روابط ما در حدّ آشنایی بود، امّا بعد از زندان از ارادتمندان به او شده بودم و به او تا آخر عمرش ارادت می ورزیدم. از وقتی در زندان با او هم نشین شدم و از نزدیک معاشرت داشتم شیفته سجایای اخلاقی او شدم.»(2)

علاّمه شعرانی در پایان ترجمه نفس المهموم پس از مقدمه ای می نویسد:

«بهر حال از فرزند برومند آن مرحوم (محدث قمی) حضرت ثقةالاسلام عماد الاعلام آقای حاجی میرزا علی محدّث زاده نفع اللّه المسلمین بوجوده، خواستم به قلم شریف خود مختصر شرح حالی به


1- مفاخر اسلام، ص 9 و 448.
2- مفاخر اسلام، ص 9 و 448.

ص:169

طریقت اهل رجال از والد خویش مرقوم دارد که اهل البیت ادری بما فیه. از غایت لطفی که با حقیر داشتند، این تمنا را پذیرفتند.(1)

استاد دوانی می گوید: نویسنده این سطور از دیرزمان با مرحوم محدث زاده دوستی و آشنایی داشتم. فراموش نمی کنم اولین سالی که منبر می رفتم در کرمانشاه با آن مرحوم آشنا شدم و در همان برخورد اول ارادتی خاص به وی پیدا کردم. در آن ایام او مشغول چاپ کتاب «تحفةالاحباب» پدرش بود. قسمتی را ایشان از رونویس خود می خواند و من با نوشته نسخه اصلی به خط محدث قمی نگاه می کردم و مقابله می نمودیم. از آن تاریخ به بعد اخلاص من به او و محبت او نسبت به من فزونی یافت. بارها اظهار می داشت: وقتی مجله مکتب اسلام می رسد. من قبل از هرچیز مقاله شما را در شرح حال علمای شیعه و مفاخر اسلام می خوانم. ولی با کمال تأسف دیگر من نمی دانستم که روزی باید از خود وی هم به عنوان خادمان در گذشته شیعه نام ببرم و از ایام حیات وی یاد کنم.»(2)

فعالیت سیاسی

آقای محدّث زاده در جریان نهضت مقدّس اسلامی حضور فعّالی داشت. بعد از تصویب قوانین ضدّ اسلامی رژیم شاه و قیام علما و روحانیان به ویژه حضرت امام خمینی، وی نیز به همراه جامعه وعاظ و خطباء تهران علیه دولت وقت موضعگیری نموده که فهرست اسامی در کتاب نهضت روحانیون ایران آمده است. در قسمتی از اعلامیه جامعه


1- مفاخر اسلام، ص 9 و 448.
2- مفاخر اسلام، ص 9 و 448.

ص:170

وعاظ تهران که وی به همراه بیست نفر آن را امضاء نموده اند آمده است: «جامعه وعاظ تهران تصمیم دارند که در این مبارزه دوشادوش تمام طبقات علیه تجاوزات هر حکومتی که مخالف قوانین اسلامی و قانون اساسی باشد قیام و اقدام کنند. در خاتمه اعلامیه باید متذکر شویم که عموم ملت ایران و مقامات عالیه مملکتی اطلاع کامل دارند و در مواقع حساس که خطرات مصالح دینی و ملّی و استقلال کشور ما را تهدید می نمود. جامعه وعاظ در پرتو تعلیمات اسلام با کمال شهامت و شجاعت نهایت فداکاری را نموده اند.»(1)

سلاح دعا

یکی از سلاح های برنده علیه رژیم شاه، دعای دسته جمعی در مساجد بود که مبارزه منفی با طاغوت محسوب می شد. با طرح تصویب انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی از ناحیه اسداللّه علم (نخست وزیر وقت شاه) و موضعگیری علماء و روحانیون به ویژه مراجع بزرگ تهران آیات عظام شیخ محمدتقی آملی، شیخ محمدرضا تکابنی، سید احمد خوانساری، سید محمد بهبهانی با این طرح و صدور اعلامیه مبنی بر اجتماع مردم در مسجد سید عزیزاللّه و اجرای مراسم دعا در ماه رجب سال 1341 شمسی است.(2)


1- نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 4، ص 58.
2- تفصیل مجلس دعا و اقدامات جدی آیات بزرگ تهران محمدتقی آملی، سید محمد بهبهانی، سید احمد خوانساری و محمد رضا تنکابنی در نهضت روحانیون ایران، ج 4، از ص 145 - 130 آمده است.

ص:171

ولی قبل از برگزاری این مجلس، مجلس با عظمتی در مسجد ارگ تهران با حضور گسترده مردم برگزار گردید و حضرات حجج اسلام میرزاعلی محدّث زاده و آقای فلسفی به تفصیل سخن گفتند و مردم را برای شرکت در این مراسم دعوت نمودند. عظمت مجلس و سخنان انقلابی این دو سخنران انقلابی توسط خبرنگاران خارجی که در محل حضور داشتند به جهان مخابره گردید.(1)

دستگیری و زندانی شدن

آقای محدّث زاده بعد از واقعه 15 خرداد سال 1342 ش. و دستگیری حضرت امام خمینی از ایام سوگواری محرّم نهایت استفاده را نمود و مردم را با ایراد سخنان روشن گرانه و گرم خویش نسبت به جنایات رژیم آگاهی می بخشید. وعاظ دست جمعی در منابر، دولت را به باد انتقاد گرفتند و عمل رژیم را در سرکوبی طلاّب علوم دینی در مدرسه فیضیه، و اعمال ضدّ بشری آنها را تقبیح نموده و قشرهای مردم را در جریان امر گذاردند از حضرت امام خمینی پشتیبانی نمودند. این معنی موجب شد که شب و روز یازدهم محرّم از طرف شهربانی بیش از پنجاه تن از وعاظ معروف و گویندگان شهیر تهران من جمله آقایان محدّث زاده و فلسفی دستگیر و


1- اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 52.

ص:172

زندانی شدند که البته با دخالت علمای بزرگ مخصوصاً آیةاللّه حاج سید احمد خوانساری برخی از آنها بعد از چند روزی آزاد شدند.(1)

ازدواج

مرحوم محدّث زاده بعد از مراجعت از نجف اشرف و هنگام اقامت در قم با دختر حضرت آیةاللّه حاج شیخ ابوالقاسم تنکابنی (عموی آقای فلسفی واعظ) وصلت نمود. ثمره این ازدواج فرزندان شایسته و برومندی است که هیچ کدام از آنان در کسوت روحانیت نیستند. فرزند ارشد وی آقای حسین محدث زاده همانند والد بزرگوارش در احیای آثار جدّش محدّث قمی نقش بسزایی دارند.

رحلت

آقای محدّث زاده بعد از عمری تلاش خالصانه علمی و فرهنگی سرانجام در شب 12 محرّم سال 1396 ق. مطابق با 24 دی ماه 1354 ش. پس از آن که از مجالس سخنرانی به خانه باز می گردد و مشغول تنظیم فهرست کتاب زندگانی امام صادق علیه السلام می شود و فهرست را هم تمام می کند همان جا، جان به جان آفرین تسلیم می کند. وقتی خانواده اش می آیند می بینند وفات کرده و اوراق فهرست کتاب در اطرافش پراکنده است. جنازه وی از حسینیه فاطمیون تهران بعد از نماز مرحوم آیةاللّه حاج سید احمد خوانساری تا سه راه امین حضور با تجلیل تشییع گردید. پس


1- نام میرزا علی محدث زاده در پای اعلامیه های نهضت اسلامی در منابع ذیل آمده است. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 51، 55، 113، نهضت روحانیون ایران، ج 4، ص 59، 138 و 354 آمده است.

ص:173

از آن به قم انتقال یافت با ورود جنازه به قم بازار شهر قم تعطیل شد و تشییع بسیار مفصّل و باشکوهی به عمل آمد پس از آن جنازه در قبرستان شیخان در مقبره جدّه اش، مادر مرحوم محدّث قمی به خاک سپرده شد. مرگ پسر بزرگ مرحوم محدّث قمی که خود عالمی وارسته و با فضیلت و مورد احترام عموم بود انعکاس وسیعی داشت. وعاظ در منبر گفته بودند که بعد از تشییع جنازه آیةاللّه بروجردی، چنان تشییعی سابقه نداشته است. مجلس ختم او که از طرف وعاظ تهران در مسجد ارگ با حضور بسیاری از علمای اعلام و وعاظ برگزار گردید. از مهمّ ترین مجالس مشابه خود بود. در آن مجلس مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی از علمای اعلام تهران که علاقه زیادی به آقای محدّث زاده داشت منبر رفت و پیرامون حدیث و محدّث قمی و مرحوم محدّث زاده به تفصیل سخن گفت. خود این معنی که عالمی معتبر و سالخورده در ختم فرزند ارشد حاج شیخ عباس قمی منبر برود بسیار مهمّ و قابل ملاحظه بود رحمةاللّه علیه و علی ابیه رحمةً و اسعة و جزاهمااللّه عن الاسلام خیراً.

ص:174

ص:175

سید احمد حسینی طالقانی (فروغ شجاعت) / غلامرضا گلی زواره

اشاره

ص:176

ص:177

خاندان

نسبت سید احمد با 30 واسطه به حضرت امام محمد باقر علیه السلام می رسد.(1)

امامزادهسیدناصرالدّین یا نصرالدّین که در این نامه آمده است مرقدش در تهران، در ضلع غربی خیابان خیّام، بین خیابان امام خمینی و میدان بزرگ محله محمدیه واقع است و کتیبه ای به خط ثلث، وی را


1- احمد فرزند محمدتقی فرزند احمد فرزند محمد فرزند احمد، فرزند یوسف فرزند احمد فرزند مقصود علی فرزند علاءالدّین فرزند جلال الدّین فرزند معزالدّین فرزند محمد فرزند علی فرزند محمدتقی فرزند نظام فرزند حسین فرزند علی فرزند محمد فرزند احمد فرزند جعفر فرزند فضل الحق فرزند علاءالدّین فرزند زین الدّین فرزند بهاء الدین فرزندشمس الدّین فرزند حسین فرزند قاسم فرزند یوسف فرزند عزّالدین فرزند ناصرالدین فرزند علی فرزند امام همام حضرت محمدباقرعلیه السلام فرزند امام زین العابدین علیه السلام. (این شجره نامه به خط سید احمد طالقانی نوشته شده و متن آن در صفحه 18 کتاب اورزان به قلم جلال آل احمد آمده است.)

ص:178

فرزند امام سجّاد علیه السلام معرفی می کند؛ اما برخی از مورّخان معاصر به نقل از کتاب بدایع الانساب نسبش را این گونه نوشته اند: ناصر فرزند عبدالمطلب فرزند مرتضی فرزند حسین فرزند حسن فرزند محمد فرزند عبیداللّه فرزند محمد فرزند حسن فرزند حسین اصغر فرزند امام زین العابدین علیه السلام.(1)

طبق روایت محلّی، در مقبره معصوم زاده روستای اورازان، امامزاده سید علاءالدّین و سید شرف الدّین آرمیده اند که نسبت آنان به امامزاده ناصرالدّین می رسد و سادات آین آبادی از نسل اویند.(2)

اورازان دهکده ای است در منتهای شرقی ارتفاعات طالقان و در شمال شرقی تهران؛ روستایی سنگلاخی که آب شیرین آن از کوه پایه ها تغذیه می شود و به همین دلیل به اورازان موسوم گردیده است.(3) این آبادی محل ولادت و نشو و نمای نیاکان سید احمد طالقانی است که به نیکی، خوش خویی و اصالت نسب شهرت داشته اند.

پدر

پدر سید احمد یعنی سید محمدتقی در سال 1250 ق. و در ایّام روی کارآمدن محمد شاه قاجار در اورازان به دنیا آمد. وی پس از سپری کردن دوران کودکی و هنگامی که چهارده بهار از عمرش را سپری کرده بود، از روستا مهاجرت نمود و در تهران اقامت گزید. در آن زمان محلاّت


1- تاریخ تهران، سید عبدالحجة بلاغی، ج 1، ص 13 - 14 و دائرةالمعارف تشیع، ج 2، ص 442.
2- اورازان، جلال آل احمد، ص 17.
3- فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1، ص 26؛ لغت نامه دهخدا، ج 3، ص 3625.

ص:179

چهارگانه تهران ارک حکومتی را از سه سمت شرق، غرب و جنوب پوشش داده بودند. عودلاجان (در شمال شرق)، چاله میدان (جنوب غربی)، سنگلج در سراسر غرب ارک و محله بازار در جنوب. سید محمدتقی در پاچنار ساکن شد که بخشی از محله بازار تهران است. این ناحیه از فعّال ترین محلاّت شهر تهران به شمار می رفته و دو امامزاده به نام های سید ناصرالدّین و امامزاده زید به آن هویت معنوی داده است. علّت مسافرت این نوجوان به تهران، این بود که اهالی روستا دوست داشتند فردی در آبادی شان به تبلیغ و رسیّدگی به امور شرعی بپردازد.

سید محمدتقی از تهران عازم قم می شود و پس از تحصیل مقدمات و سطح در حوزه این شهر، برای تحصیلات عالی حوزوی به عتبات عراق می رود و در نجف اشرف از محضر استادان برجسته ای چون: شیخ انصاری، سید حسین کوه کمری، فاضل ایروانی، شیخ زین العابدین مازندرانی استفاده می نماید. و در سال 1256 ق. از فضل و دانش سید علی مؤلف برهان و برادرش سید حسین طباطبایی بهره مند می شود.

وی از استادان معاصر و فاضل یعنی: ایروانی و سید محمد قزوینی اجازه اجتهاد گرفت و برای انجام وظایف و تکالیف شرعی و مسئولیت های اجتماعی به تهران بازگشت.

شیخ آقا بزرگ تهرانی نقل کرده است، این اجازه ها را که فرزندش سید احمد طالقانی نگهداری می نموده مشاهده کرده است. سید محمدتقی آثاری چون «المظاهر العقلیه» را که شامل یک مقدمه و سه مقصد در اصول دین بوده و نیز رساله ای در اجتهاد و تقلید در فروع فقهی، مجلّدی

ص:180

در طهارت و کتابی در نماز و اثری در قضا تألیف کرده است.(1) این نوشته های ارزشمند خطی را فرزند وی به علاّمه حاج شیخ عبدالحسین امینی تقدیم کرده است.(2)

سید محمدتقی به دلیل برخی مشکلات و نیز احساس نیاز به خدمت در تهران، دیگر به زادگاه خود یعنی اورازان باز نگشت و نزدیک به سی سال در تهران به تبلیغ پرداخت. تا آنکه در 13 محرم 1325 ق. مطابق 25 بهمن 1285 ش. در هشتاد سالگی (یک سال پس از صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدّین شاه) دار فانی را وداع گفت و در جوار مرقد امامزاده ماشاءاللّه، در حوالی مزار شیخ صدوق (ابن بابویه) به خاک سپرده شد.(3)

تحصیلات

در شب یک شنبه چهارم شعبان ماه سال 1303 ق. سید محمد تقی صاحب فرزندی گردید که به منظور حفظ نام و یاد پدرش او را سید احمد نامید.

سید احمد ایام کودکی را با پرورش های اخلاقی پدری پارسا، گذرانید و به گونه ای استعدادهایش شکوفا گردید که به تحصیل علوم اهل بیت علیهم السلام راغب گشت. او مقدّمات و سطح را نزد پدر آموخت و پس از آن در برخی مراکز علوم حوزوی تهران مانند: مدرسه مروی به پیگیری و


1- تارخی فراغت وی از این آثار سال 1293 ق. در نجف اشرف بوده است.
2- الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 21، ص 154.
3- نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 243.

ص:181

تکمیل معارف دینی روی آورد. یکی از شخصیّت هایی که به وی کمک کرد تا مدارج علمی را به خوبی طی کند، مرحوم علاّمه سید هادی، فرزند سید فرج اللّه طالقانی است که از پسرعموهای سید احمد است. این دانشمند وارسته و گمنام در مدرسه مروی حجره ای داشت و در نهایت قناعت، ساده زیستی و پارسایی می زیست.(1) وی تا اواخر اشغال ایران توسط متّفقین در جنگ جهانی دوم، در این مکان اقامت داشت. سید احمد تا زمانی که استادش در قید حیات بود، خود را موظّف به پرستاری از وی می دید و بخشی از امکانات شخصی را در راستای حفظ سلامتی وی صرف نمود.(2)

سید احمد که مشغول تحصیلات بود، زمینه های هجرت به سوی نجف را فراهم ساخت تا به تکمیل معلوماتش بپردازد؛ ولی ضایعه فوت پدر، در مسیر زندگی علمی او تحوّلاتی پدید آورد. سید محمدتقی، دیر تشکیل خانواده داد و به همین علّت، هنگام مرگ چندین فرزند دختر و پسر را که 13 - 15 ساله بودند به یادگار گذاشت. این نوباوگان و نوجوانان نیاز به سرپرستی دلسوز داشتند. از این روی سید احمد تصمیم گرفت سرپرستی آنان را به عهده گیرد. وی در 22 سالگی مسئولیت سنگین حضانت آنان را پذیرفت و طبیعی است که چنین وضعیتی او را از ادامه تحصیل باز می داشت. به علاوه او می بایست


1- نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 92.
2- از چشم برادر، ص 159.

ص:182

مسئولیت های شرعی پدر را هم به دوش می کشید و از آنجا که فرزند ارشد خانواده بود در این امور جانشین پدر گرامی اش بود.(1)

تبلیغ

محلّ اقامت سید احمد در پاچنار در مجاورت مرقد جدّ پاکش، امامزاده سید نصرالدّین بود، تا آنکه از سال 1312 ش. در اثر احداث خیابان خیّام، این محله قدیمی که هویت فرهنگی و مذهبی تهران را به نمایش می گذاشت، تخریب گردید. با بهم ریختن این منطقه، سید احمد به گذر قلی انتقال یافت که بین گذر مستوفی و سید نصرالدّین، بازارچه معیر و پاچنار محصور بود. این خانه هنوز باقی است و در اختیار نواده دختری سید احمد طالقانی یعنی مهدی آل احمد است.(2)

اداره دو مسجد پاچنار و مسجد لباسچی پس از فوت پدر به سید احمد محول گردید و نیز محضر شرعی پدرش به وی منتقل شد. سید احمد از سال 1285 ش. (1325 ق.) تا سال 1310 ش. - که سال سلطه ثبت اسناد حکومتی رضا شاه است.) به مدت 25 سال مورد وثوق اهل محل بود. انواع عقود، معاملات و مرافعات در این محضر حلّ و فصل می شد.

دو دفتر در ثبت دقایق امور انواع عقود از وی باقی است که کمالات علمی وی و تسلّط او بر منابع شرعی، دقّت در موازین مذهبی و هنر خوشنویسی و ذوق ادبی همراه با نثر استوار و پخته وی را نشان می دهد.


1- کیهان فرهنگی، گفت و گو با شمس آل احمد، فروردین 1384، ش 222، ص 7.
2- از چشم برادر، ص 145.

ص:183

در اواخر سال 1310 ش. سید احمد دیگر حاضر نشد زورگویی های حکومت رضاخان را بپذیرد و دستورات ظالمانه حکومت وی را در محکمه خود اعمال نماید. بنابراین محضر را به دایی اش، سید محمد آل محمد سپرد و به اقامه نماز جماعت در دو مسجد پاچنار و لباسچی اکتفا کرد. تعطیل محضر شرعی و خانه نشینی، عکس العمل سید احمد در مقابل جفاهای رضاخان به جامعه روحانیت و ارزش های شیعه است.(1)

البته این انزوا و عزلت او به معنای خاموشی او در برابر مسایل سیاسی و اجتماعی نبود؛ بلکه نسبت به کارگزاران ستم، رفتاری تحکم آمیز در پیش می گیرد. او از فراز منبر مسجدی که در آنجا نماز جماعت اقامه می کرد، ضمن بیان مباحث دینی در خطابه هایی آتشین، با استفاده از آیات قرآن، حدیث، تفسیر و معارف علوی جهت گیری های سیاسی خویش را بروز داد و حقایقی را مطرح کرد و به جنبه های ارشادی صبغه ای سیاسی بخشید. خانه سید احمد به سبک منازل سنتی قدیم، دو بخش اندرونی و بیرونی داشت که وی در بخش بیرونی به امور مردم رسیّدگی می نمود واز مراجعه کنندگان به بهترین نحو پذیرایی می کرد. وی در ضمن گشودن گره های شرعی، حقوقی و اجتماعی آنان چهره استبداد حاکمیت ستم را افشا می ساخت.

از سال 1310 ش. که رضاخان اداره ثبت احوال را تأسیس کرد و دادگستری را بنیان نهاد، به تمام محاکم شرع فشار آورد که پرسشنامه ای را تکمیل و نام و نشانی محل کار و جای سکونت خود را مشخص نمایند و به


1- گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 4، ص 505 و نقباءالبشر، ج 1، ص 92.

ص:184

گونه ای تشکیلات جابرانه را بپذیرند. سید احمد زیربار این زورگویی نرفت و چنین کاری را حقّ حکومت ستم ندانست. چون وی امکان مبارزه علنی سیاسی با نظام رانداشت، ناگزیر گردید به طور کامل ارتباطش را با چنین تشکیلاتی قطع کند و محضرداری را ترک گوید. حکومت پهلوی چنان فشاری به قصد انهدام روحانیت شیعه وارد نمود که چندین سال متوالی خانواده سید احمد موفق نشدند از خانه خارج شوند و در واقع منزل این روحانی مقاوم به منزله زندانی برای اهل آن گردید. کار به جایی کشید که نه تنها چادر از سر زنان بلکه عمامه را از سر روحانیان بر می داشتند. سید احمد از این که عده ای تغییر لباس داده و همراه همسرشان با وضع دلخواه حکومت در مراسم هفدهم دی ماه در مراسم آزادی زنان شرکت کرده بودند، بیشتر دلگیر شد و بیش از پیش منزوی گردید. حتّی جلسات هفتگی وی با دوستانش نیز به تعطیلی کشید. چرا که برخی از لباس روحانیّت ها در آمده در ادارات دادگستری و ثبت، به قضا و امور اداری سرگرم بودند و سید احمد با این خودباختگان ترک دوستی گفته بود. برخی از آنان که کسوت خود را حفظ کرده بودند از بیم آبروریزی های آژان های حکومتی از خانه خویش بیرون نمی آمدند. سال هایی بر علما گذشت که فقط کسانی می توانستند با عبا و عمامه در جامعه ظاهر شوند که از حکومت جواز عمامه داشته باشند. سید احمد در برابر بی طاقتی های همسرش جز با سکوت، خویشتنداری و لعنت فرستادن بر شیطان عکس العملی نشان نمی داد و تمام سنگینی این مشقّات را در سکوت و تنهایی اش تحمّل می کرد.

ص:185

سفرهای بسیارش به عتبات عالیات و تشرّف مکررش به مکه و نیز مسافرت به هند و شامات، گریزهایی بود از سر اضطرار و حتی همسر دومی که اختیار کرد نیز از همین مقوله بود.(1)

نفرت و مقاومت

در یادداشت هایی که از سید احمد طالقانی به یادگار مانده و در اختیار جلال آل احمد بود، اوراقی وجود دارد که نشان می دهد این روحانی، در تهران، در مرکز یکی از هسته های مقاومت به فعّالیت می پرداخته است. متن میثاق نامه ای به خط اوست که سوگندنامه ای با چهار چوب محکم یک اساسنامه تشکیلاتی را دارد که در شب 21 رجب سال 1346 ق. مطابق 27 دی ماه 1306 ش. یعنی یک سال پس از تاجگذاری رضاخان نوشته شده و از طرف دوستان مورد وثوق سید احمد در جمع، به خط و مهر خودشان تأیید و مُهر گردیده است. در این میثاق نامه هرکدام از اعضاء، متعّهد شده اند ماهانه مبلغی به عنوان حقّ عضویت برای تأمین مخارج ضروری هیأت بپردازند. قسمتی از متن میثاق نامه چنین است: ما امضاءکنندگان ذیل ملتزم و متعهد گردیده ایم که در حفظ دین مبین اسلام و ادای حقوق برادران ایمانی معاهدین به قدر طاقت و قوّت ساعی و جاهد باشیم و عملاً مخالفت، ننماییم، این میثاق نامه را هشت تن از عالمان تهران در یک نشست شبانه نوشته و امضا کرده اند. چهارتن دیگر دو هفته بعد، آن را تأیید نمودند.


1- از چشم برادر، ص 177 - 174.

ص:186

امضا کنندگان علاوه بر سید احمد عبارتند از: آیةاللّه میرزامحمدعلی شاه آبادی (استاد عرفان امام خمینی)، سید محمد بحرالعلوم قزوینی، حاج شیخ روح اللّه قزوینی، سید احمد آقایزدی، میرزا ابوطالب قزوینی، میرزا موسی تهرانی، میرزا احمد تهرانی، شیخ علی آقای کنی و حاج احمد آقا کرمانشاهی.

سید احمد هفته ای یک شب (جمعه شب ها) جلسات دوره ای دوستانه داشت که معمولاً پس از اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء آغاز می گردید و تا نیمه های شب ادامه می یافت. اعضای دوره، حدود دوازده نفر بودند که به مباحث و مسایل تشکیلاتی می رسیّدند.(1) در این محافل و مجالس دوره ای، حاضران در خصوص صیانت از ارزش های دینی، مقاومت در برابر تهاجم فرهنگی رضاخان و فعالیّت های ارشادی - تبلیغی تبادل نظر می نمودند، آنان غرق در مسایل اجتماعی بودند و می کوشیدند جامعه را از صدمات فرهنگی و توفان استبداد، محافظت نمایند.

سید احمد طالقانی با امام خمینی در ارتباط بود. شمس آل احمد در دیدار روز 26 اردی بهشت 1359 ش. با امام به ایشان فرموده بود: من با خانواده شما... با مرحوم پدر شما آقای حاج سید احمد آقا... با مرحوم آقا سید محمدتقی (فرزند سید احمد) خدا رحمتش کند که در خدمت اسلام فوت شد سوابق دارم.(2)


1- از چشم برادر، ص 187 - 186.
2- روزنامه اطلاعات، 27 اردی بهشت 1359؛ کیهان فرهنگی، فروردین 1384، شماره 222، ص 16.

ص:187

سید احمد یک عصای آبنوسی داشت که وقتی آن را به دست می گرفت، هیبتش مضاعف می گردید. وی با این عصا برخی کارگزاران رژیم ستم شاهی را تنبیه می نمود. برای نمونه در ایام اشغال ایران توسط قوای متّفقین او می خواست همراه خانواده با قطار جایی برود. وقتی آنان می خواستند سوار شوند یک سرهنگ شهربانی راهشان را سدّ نمود و نوبت این خانواده را به چند نظامی انگلیسی که قصد سوار شدن داشتند، داد. سید احمد به شدّت برافروخته شد و به این حرکت اعتراض نمود؛ ولی آن سرهنگ اعتنایی نکرد و همچنان مشغول خوش خدمتی و تعارف با انگلیسی ها بود. سید احمد که می دید این نظامی نمی خواهد با زبان و تذکر متوجه خطایش شود، عصای آبنوسی را بلند کرد و محکم بر آن سرهنگ حقیر بیگانه دوست کوبید، نظامی مزبور بر اثر آن ضربه بر زمین خورد، در این حال نظامیان انگلیسی با هراس و دلهره کنار رفتند و با حالتی از احترام ایستادند تا سید احمد و خانواده اش سوار قطار شوند.(1)

کریم بوذر جمهری که از سینه چاکان رضاخانی بود، در سال 1312 ش. شهردار تهران گردید، امّا آنقدر معرور بود که نمی توانست به این مقام اکتفا کند و در امور دیگر هم دخالت می کرد. از جمله این دخالت ها این بود که جواز عمامه صادر می کرد و مسایل اجتماعی و فرهنگی را هم زیر نظر داشت و می کوشید از این راه حقارت و کمبود روحی اش را جبران نماید و نیز خوش خدمتی خود را نسبت به رژیم پهلوی به اثبات برساند. از برنامه های ضدّ فرهنگی وی این بود که محلاّت با هویت مذهبی را خراب می کرد و


1- گفتگو با شمس آل احمد، جواد محقق، مجله رشد معلم، سال 12، مهر 1372، ص 6.

ص:188

بدون اینکه به ساختمان های وابستگان شاه و عدّه ای از خواص حکومتی خللی وارد آید، خیابان احداث می نمود. او در ماجرای احداث این خیابان، خانه سید احمد را تخریب نمود و محلّه ای را که این خانواده در آن احساس هویت می کردند، از بین برد. سید احمد این بار نیز با عصای آبنوسی خود این مرد طغیانگر را مجازات کرد.

حاج سید احمد لاجوردی می گوید: یک روز تازه از بازار آمده بودم خانه که رئیس کلانتری آشفته حال به منزل ما آمد و مرا به بیرون کشانید و گفت: حاج آقا! بیا کمک! رفتم جلوی خانه سید احمد. جماعتی آنجا جمع شده بودند و حاج سید احمد آقا در میان آنها می غرّید و می خروشید. متوجه شدم کریم بوذر جمهری که به قصّاب آذربایجان معروف بود و وزارت رضاخان را عهده دار بود از دست او عصا نوش جان کرده و سرافکنده بین گروهی از نظامیان حکومتی کناری ایستاده، نمی داند چه کند، من رفتم جلو و به ایشان اصرار کردم بروند داخل منزل و اجازه دهند. من شخصاً ماجرا را خاتمه دهم. می دانستم موضوع چیست. می خواستند برای تهران مثل کشورهای فرهنگی مانند صلیب خیابان بکشند. از طرف دولت آمده بودند روی خانه ها پرچم قرمز کوبیده بودند. آقا سید احمد مقاومت می کرد؛ چون اوّلاً روی خوشی با رژیم پهلوی نداشت، ثانیاً این برنامه را تخریب میراث های ماندگار می دانست. ثالثاً خانه اش دیوار به دیدار حیاط بارگاه امامزاده سید ناصرالدین (جدش) بود و نمی خواست این عُلقه را قطع کند، از کریم بوذر جمهری خواستند چند هفته فرصت دهد. و در این مدّت سید احمد را به نجف اشرف فرستادند و در غیابش خانه ای در گذر قلی برایش خریدند و اسباب لوازم منزلش را به مکان جدید

ص:189

انتقال دادند و چون سید احمد از مسافرت آمد و این وضع را دید خشم خود را با تنبیه کریم بوذر جمهری بروز داد و بدین وسیله موفق شد بخشی از نفرت های خویش را نسبت حاکمان جور و ستم نشان دهد.(1)

ویژگی ها

سید احمد حسینی طالقانی قامت رشید و اندام استواری داشت. وی همچون اجداد پاکش با مردم مأنوس بود. چهره ای مصمّم داشت و نگاهش نافذ و کلامش پرطنین می نمود.

آیةاللّه سید محمود طالقانی در یادداشتی سید احمد را پسر عموی خویش معرفی می کند و می افزاید: وی از پیشنمازان خوش بیان و متعبّد بود و با دعا انسی ویژه داشت.(2)

عبادت و ذکر، سید احمد را به صورت انسانی خود ساخته درآورده بود که به دلیل توجّه به ساحت قدس پروردگار از دنیا و امور فناپذیر اعراض نموده و در برابر دشمنان ترسی به دل نداشت. قلب و زبانش به ذکر الهی مشغول بود؛ وی کوشید در عمل نیز این توجه و حضور در اعضا و جوارحش تبلور یابد و برای رسیّدن به این مقام به نوافل، ادعیه، عبادات ویژه، مناجات و تصرّع به جانب پروردگار روی آورد.

او با آرامشی که داشت از قدرت دستگاه ستم، هراسی به دل راه نداد. مصممّ و استوار در مقابل اختناق رژیم پهلوی مقاومت کرد. وی نسبت به اهل خانه، دوستان و استادان، انسان وظیفه شناسی بود و


1- از چشم برادر، ص 170 - 169.
2- روزنامه کیهان.

ص:190

می کوشید زحمات افراد را به بهترین وجه پاسخ گوید. اگرچه سید احمد مردی خوش اخلاق، رئوف و مردم دار بود و از میهمانان به نحو جالبی پذیرایی می کرد؛ ولی خانه نشینی او در اثر جور حکومت رضاخانی قدری بر رفتارش اثر گذاشته بود. وی اطرافیانش را نسبت به رعایت مسایل شرعی آگاه می ساخت و آنان نیز خود را موظف می دیدند. شئونات مذهبی را رعایت کنند.(1)

فرزندانش با تأکیدهای مکرّر پدر چند سالی به تحصیلات حوزوی پرداختند؛ ولی مجاز نبودند به دبیرستان های آشفته آن روز که ابتذال و فساد در آنها موج می زد بروند. البته جلال و شمس پنهان از چشم پدر و برای ارضای حس کنجکاوی، در مؤسسات جدید نیز تحصیل نمودند. در آن ایّام اطرافیان و برخی بستگان با شرایطی که رضاخان پدید آورده بود لباس های سنتی را از تن بدر آورده کنار گذاشته بودند و کت و شلوار می پوشیدند ولی فرزندان سید احمد برای ایستادگی در مقابل دستگاه ستم و اثبات خویش از برنامه های ضدّ ارزشی رضاخان، لبّاده بر تن می کردند.(2) خانواده سید احمد (همسر و دختران) نیز ناگزیر بودند خانه نشین باشند، زیرا از کشف حجاب رضاخانی منزجر بودند و تحت تربیت های سید احمد، باورهای دینی را صیانت می نمودند.(3)


1- کیهان فرهنگی، شماره 222، ص 7.
2- یاد ماندگار، به کوشش جواد محقق، ص 21 و 20.
3- کیهان فرهنگی، شماره 222، ص 7.

ص:191

تشکیل خانواده

سید احمد اندکی پس از رحلت پدرش با آمینه بیگم اسلامبولچی (خواهر زاده شیخ آقا بزرگ تهرانی) ازدواج کرد. اگرچه این بانو سواد رسمی نداشت؛ امّا معلّم قرآن بود و خانواده ها دخترانشان را - یک سال تا شش ماه - به دست او می سپردند تا ضمن فراگیری قرآن برخی مسایل شرعی و ضروری را از وی را یاد بگیرند.(1)

حاصل این ازدواج 12 فرزند به شرح زیر است.

1. سید محمدتقی، ملّقب به کمال الدّین.

2. آمنه بیگم

وی متولد سال 1288 ش. است و به عقد شیخ حسن دانایی فرزند ارشد حاج شیخ روح اللّه قزوینی درآمد، شیخ روح اللّه از دوستان سید احمد و در زمره مدرّسان حوزه علمیه قم و مورد اعتماد آیةاللّه مرعشی بود. او در سال 1343 ش. در اثر بیماری قلبی در بیمارستان مهر تهران درگذشت.

3. مرضیه بیگم؛

وی متولد 1290 ش. و همسر حاج سید جواد آل احمد (پسر عموی پدرش) است. وی صاحب سه فرزند پسر و دو فرزند دختر گردید.

4. خانم خانم ها؛


1- یاد ماندگار، ص 15.

ص:192

وی متولد 1296 ش. است و به عقد مدیرزاده که کارمند اداره دارایی بود در آمد. این بانو که به رعایت مسایل شرعی و حفظ عفاف بسیار مصّر بود، در سال 1330 ش. به علت ابتلا به سرطان فوت کرد.

5. زهرا بیگم؛

او متولد 1300 ش. و دو سال از جلال آل احمد بزرگ تر بود. وی همسر مرحوم جلال الدّین محدّث ارموی شد و صاحب شش فرزند (چهار پسر دو دو دختر) گردید. دو پسر و یک دخترش را در جریان انقلاب اسلامی از دست داد. ایمان، اعتقادات محکم و شجاعت این زن زبانزد اطرافیان بود.

6. جلال آل احمد؛

7. راضیه؛

وی متولد 1306 ش. و همسر احمد راسخ بود.

8. شمس آل احمد؛

چهار فرزند دیگر سید احمد در سنین کودکی از دنیا رفتند.(1)

مهاجر مظلوم

یکی از فرزندان سید احمد طالقانی سید محمدتقی است که در سال 1280 ش. دیده به جهان گشود. او چون چند ماه پس از مرگ پدر بزرگ سید محمدتقی به دنیا آمد و به نام او نامیده شد. وی مقدّمات علوم حوزوی را نزد پدر و دیگر استادان حوزه علمیه تهران آموخت و در اوایل


1- از چشم برادر، ص 194 - 197.

ص:193

بلوغ به کسوت روحانیت ملبّس گردید. وی به قصد تکمیل تحصیلات، عازم حوزه نجف اشرف گشت و به زودی در آن حوزه شهرتی بسزا به دست آورد. علاّمه محمد تقی جعفری گفته است: با سید محمدتقی هم درس و هم مباحثه بوده؛ و از آن مرحوم و استاد مشترکشان خاطراتی بس دلنشین و آموزنده به یاد دارد.

سید محمدتقی در دوران بیست ساله خفقان رضاخانی دور از وطن، به تحصیل می پرداخت و سید احمد دلش به این خوش بود که فقط به هنگام اقامت در شهرهای مقدّس عراق در جوار فرزندش بسر خواهد برد و با او دیداری تازه خواهد کرد. از همان روزها سید احمد با یک بصیرت درونی احساس می کرد برای جانشینی وی در مسجد و محراب تهران، نباید چشم به پسر بزرگ بدوزد. تصورّ پدر زمانی در این باره قوّت یافت که سید محمدتقی از سوی مراجع وقت مانند آیات: سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی در حجاز مسئوولیت ارشاد و هدایت شیعیان (نخاله) مدینه را که - اقلیّتی در فشار اکثریت وهّابی ها بودند - به عهده گرفت.

سرانجام سید محمدتقی به طرز مشکوکی توسط فرقه منحرف وهابیّت به شهادت رسیّد. همسرش دختر آیةاللّه عاملی، امام جماعت مسجد مجد تهران و فرزندش سید محمدعلی نقل کرده اند. سید محمدتقی در ساعت سه بعد از ظهر روز هفتم اردی بهشت 1332 ش. به کاخ بیضا دعوت شد تا با ملک ابن سعود دیدار کند. در آن مجلس استکانی حاوی قهوه مسموم به وی داده شد که پس از بازگشت به خانه دچار سرگیجه، تهوع و استفراغ خون شده و درگذشت و در راهی مقدّس به شهادت رسیّد.

ص:194

سید محمد آرزو داشت قبرستان بقیع بازسازی شود و در صدد بود بقعه ای در خور ائمه هدی در این مکان بسازد. از سوی دیگر وی می کوشید شیعیان نجف را به سوی حقایق مکتب اهل بیت هدایت کند و این اقدام از نظر وهّابی ها بدعت بود و به همین دلیل وجودش را تحمّل نکردند.

وی به سبب برخورداری از صفات حمیده ای چون: حُسن خلق، علوّ طبع، متانت، و... در مدت کوتاهی توانست توجه شیعیان مدینه را به سوی خود جلب کند و جنب و جوش قابل توجّهی در آنها به وجود آورد. همین رفتار و گفتار و صفات برگزیده وی و نیز مقام والا و محبوبیت فوق العاده اش موجب گردید که حادثه شهادت او چون صاعقه ای برسر دوستان و علاقه مندانش فرود آید و شگفتی و تأثرّ برهمگی مستولی گردید.

پس از شهادت به درخواست خانواده آن مرحوم، مراسم غسل و تکفین وی انجام شد و با شکوه بسیار مراسم تشییع صورت گرفت و این روحانی مظلوم و مسموم، در قبرستان بقیع و در مقابل قبور مطهر و مقدّس چهار امام: تقریباً به فاصله سی متری دفن گردید.

پس از این فاجعه از سوی شیعیان مدینه تلگراف های تسلیّت متعددی به محضر آیةاللّه سید ابوالحسن اصفهانی و عالمان اعلام و حجج اسلام در ایران و عراق مخابره گردید. مردان و زنان شیعه مدینه برای عرض تسلیت و همدردی به دیدن خانواده آن مرحوم می شتافتند و شش شب پی در پی از طرف شیعیان این شهر برای شادی روح آن مرحوم مراسم اطعام، برپا کردند. هنوز هم نام نیک سید محمدتقی در میان مجالس و خانواده های شیعه مدینه جاری است.

ص:195

وقتی خبر وفات، شهادت گونه سید محمدتقی وقتی به ایران رسیّد، سید احمد با صدای بلند ذکر لا اله الاّ اللّه را بر زبان جاری ساخت و دیگر هیچ نگفت و حتی نگریست؛ اما مدام این ذکر را تکرار می کرد. هر تازه واردی که برای عرض تسلیت خدمتش می رسیّد یا اهل خانه وقتی چای برایش می بردند به جای هر سخن و جواب دیگر فقط همین ذکر را می شنیدند.

تنها فرزند پسر سید محمدتقی، حجةالاسلام سید محمدعلی آل احمد است که دو تن از فرزندانش در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیّدند.

جمال جلال

جلال آل احمد در سال 1302 ش. در محلّه پاچنار تهران دیده به جهان گشود. او در خانواده ای روحانی به رشد و شکوفایی رسیّد. خودش در این باره می نویسد: در خانواده ای روحانی، مسلمان و شیعه، بر آمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت (بوده اند) و حالا یک برادرزاده و یک شوهر خواهر دیگرم روحانی اند و این تازه اول عشق است که الباقی خانواده همه مذهبی اند.(1)

سید احمد سال ها قبل از شهادت سید محمدتقی احساس تنهایی می نمود و به همین دلیل عزم خود را جزم کرد تا از جلال جانشینی برای خود بسازد. او به همین دلیل رضایت نمی داد که وی پس از پایان دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کند و پیش بینی می کرد که


1- یک چاه و دو چاله، جلال آل احمد، ص 46.

ص:196

آموزش و پرورش این مدارس به بی دینی می انجامد. او به همین علت تمام امکانات مادّی و معنوی خویش را به کار گرفت تا جلال آل احمد پس از گذرانیدن دوران مقدّماتی دروس حوزوی، رهسپار نجف اشرف گردد. جلال می گوید: دبستان را که تمام کردم (پدرم) نگذاشت درس بخوانم که برو بازار کار کن تا بعد از من جانشینی بسازد و من بازار رفتم امّا دارالفنون هم کلاس های شبانه باز کرده بود که پنهان از (چشم) پدر اسم نوشتم.(1)

او در جای دیگر می نویسد: «از راه خرمشهر به بصره و نجف رفتم... امّا در نجف ماندگار شدم، میهمان سفره برادرم.»(2)

وی پس از مدّتی کوتاه به ایران بازگشت و تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشسرای عالی پی گرفت. رشته اش ادبیات فارسی بود و پایان نامه اش درباره سوره یوسف، به نام «احسن القصص». او دوران دانشسرای عالی را سه ساله تمام کرد (1322 - 1325) و در سال 1326 ش. به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنونی) درآمد و در واقع به معلّمی روی آورد و تا پایان عمر در این کسوت باقی ماند. در ضمن، وی مدّتی مشاور کتاب های درسی هم بود و همکاری با مطبوعات را به طور جدّی پی می گرفت. او نویسندگی را از هفده سالگی آغاز کرد و آثار آموزنده ای در ادبیات، مباحث اجتماعی و سیاسی از خود به یادگار نهاد.(3)


1- همان، مثلاً شرح احوالات.
2- کارنامه سه ساله، ص 67.
3- سالشمار جلال آل احمد، علی دهباشی، مندرج در یادنامه جلال آل احمد، ص 17 - 18.

ص:197

جلال در آرزوی به دست آوردن صداقت جمعی، از گروهی به گروه دیگر سفر کرد و از جمعی به جمع دیگر پیوست. دانشگاه هاروارد جلال را دعوت کرد در حالی که دوستان نگران بودند که او هم مثل برخی روشنفکران وابسته، پس از بازگشت به ایران، در خدمت طاغوت زمان در آید؛ اما جلال در این مدت شش ماه مدارک لازم را جمع آوری کرد تا کارنامه ای بسازد و از این طریق جامعه منحط امریکایی را به مردم ایران معرفی نماید. جلال مسافری نبود که سر در آخور داشته و از حرکت باز ایستد. روس ها هم از جلال دعوت کردند به این امید که ضربه انشعاب از حزب توده را جبران کند و سوسیالیسم شوروی او را جذب نماید؛ ولی جلال در بازگشت از روسیه، آنان را نیز ناامید کرد و آندره ژید دیگری شد که سوسیالیسم استالینی را به تازیانه کلام نواخت. او از هر مکتب غیر خودی جز فریب، استثمار و استعمار ندید و بازگشت به خویشتن اصیل و ارزشی را تنها راه نجات یافت. جلال کسی بود که وقتی خود واقعی را کشف نمود و به فطرت ملکوتی خویش بازگشت، دیگر استبداد نتوانست او را تحمّل کند.(1)

مأموران ساواک به جلال گفته بودند: فکر نکن تو را خواهیم کشت تا شهید شوی و یا زندانی ات کنیم تا مشهور شوی! می بینی در حالی که مشغول قدم زدن در پیاده رو هستی کامیونی که ترمزش بریده وارد


1- جلال این سید غریب، دکتر حکمت اللّه ملا صالحی، روزنامه کیهان، 19 شهریور، 1359، شماره 11087.

ص:198

پیاده رو می گردد و تو را زیر می گیرد و اولین کسی که با خبر می شود هویداست و جنازه ات را هم در آرامگاه رضاشاه دفن می کنیم.(1) جلال در 18 شهریور 1348 ش. با توطئه ساواک در اسالم گیلان به قتل رسیّد و چنین وانمود کردند که او به مرگ طبیعی مرده است و اجازه ندادند که برایش مراسم ختم و تجلیل برگزار شود.(2) و این بدان خاطر بود که جلال در دوران دیکتاتوری رژیم پهلوی، مردانه به میدان آمد و در کنار مبارزات سیاسی و تلاش های اجتماعی، قلم به دست گرفت و با خلق آثاری ارزنده به بیداری و رشد فکری و گسترش آگاهی و افزایش ظلم ستیزی نسل جوان همت گماشت.

او با تلاش بسیار، فکر و عقیده اش را تعالی بخشید و در هنر و ادب مقامی والا به دست آورد. او رسالت نویسندگی را در قبال دین و مردم مسلمان و نسل جوان به خوبی انجام داد. او در هیچ شرایطی از نوشتن باز نایستاد و حتی پس از کودتای 28 مرداد 1332 ش. پرشورتر و پر صلابت تر و مردانه تر در میدان سیاست و ادبیات مقاومت استوار ماند.(3)

او در مقدّمه یکی از آثارش می نویسد: طرح اوّل این دفتر در دیماه 1342 ریخته شد. به انگیزه خونی که در 15 خرداد 1342 ش. از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دست های خود را به بی اعتنایی شستند.(4)


1- مصاحبه شمس آل احمد با مجله جوانان، تیر ماه 1358 ش.
2- یادنامه جلال آل احمد، ص 113.
3- یادنامه جلال آل احمد، ص 113؛ مرغ حق، ص 35.
4- در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، ص 15.

ص:199

جلال آل احمد هنگامی که به تو خالی بودن حزب ها و گروه هایی که داعیه دلسوزی خلق را دارند، پی می برد و در مقابل آنها میرزای شیرازی و به تعبیر خودش امام خمینی ها و شهید نوری را دید، انتخاب برایش آسان شد و چنان مرید روحانیت گردید. در زمانی که هرکس را دور و برآیةاللّه طالقانی می دیدند چه بلاها که برسرش نمی آوردند، جلال شخصاً به خانه اش می رفت و از محضرش استفاده می نمود. کم نیست مواردی که وی به اصالت های روحانیت در آثار خود اشاره می کند:

وقتی میرزای شیرازی بایک فتوا به تحریم تنباکو امر می دهد به اتفاق رأی همه نویسندگان کمر یک کمپانی خارجی را می شکند و در عین حال آبروی روشنفکران زمان خود را می برد. وقتی با چنین فتوا دهنده ای طرفیم نمی توانیم گمان کنیم که آخوندی است و قدمی از سر تعصّب برداشته... یا در مورد بهبهانی و طباطبایی و... یا کاشانی... یا این مورد اخیر که 1342 ش. و تبعید روحانی وقت (امام) در تمام این موارد پیشوایی است روحانی که گردن از اطاعت حکومت... باز زده و قدمی برداشته به سوی عدالت و استقرار حقوق اجتماعی پا به سوی ایجاد مزاحمت برای حکومت های وقت.(1)

جلال آل احمد پس از ملاقات با امام خمینی می گوید:


1- مرغ حق (زندگی و اندیشه جلال آل احمد)، به کوشش قاسم میرآخوری و حیدر شجاعی، ص 122 و 123.

ص:200

باید این سید را کمک کرد، خیلی مرد است، شاخ در بار (شاه) را این سید خواهد شکست.(1)

امام درباره جلال می گوید:

آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده ام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشسته اند و کتاب ایشان، غربزدگی در جلو من بود، به من گفتند: چطور این چرت و پرت ها پیش شما آمده است؟ یک همچو تعبیری و فهمیدم که ایشان هستند. مع الوصف دیگر او را ندیدم، خداوند ایشان را رحمت کند!(2)

مقام معظم رهبری:

با تشکر از انتشارات رواق به خاطر احیاء نام جلال آل احمد و از غربت درآوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد و ثانیاً به خاطر نظر خواهی از من که بهترین سال های جوانی ام با محبّت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است.(3)

آیةاللّه سید محمود طالقانی او را چنین معرفی می کند:

«جلال به برداشت های عمیق و تعابیر جالبی درباره مسایل اسلامی رسیّده بود. بخصوص، این اواخر، هرچه می گذشت درباره


1- با معارف اسلامی آشنا شویم، سال 18، شماره 43، ص 118 و به نقل از کتاب از ظهور تا عروج، ص 31.
2- صحیفه نور، ج 1، ص 83.
3- از چشم برادر.

ص:201

اسلام و تشیّع به بصیرت و بینش بهتری می رسیّد. در بعضی جلسات تفسیری که داشتم شرکت می کرد و گاه اظهاراتی هم داشت.(1)

فرهنگی فرزانه

استاد شمس الدّین آل احمد، آخرین فرزند سید احمد طالقانی و برادر کوچکتر جلال آل احمد در سال 1308 ش. در تهران دیده به جهان گشود. وی دروس دبستان را در مدرسه ثریا و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی و دارالفنون به پایان برد. وی به تبعیت از جلال، مدّتی به مسائل سیاسی و حزبی پرداخت و سپس به تحصیل، امور فرهنگی و آموزشی روی آورد. وی در پی فعالیت های مبارزاتی در دوران خفقان رژیم پهلوی چهار بار دستگیر و زندانی شد. وی کارشناس ادبیات و فوق لیسانس فلسفه و علوم تربیتی است. او مدّتی نیز به قصد ادامه تحصیل در مقطع دکترای فلسفه به آلمان رفت؛ امّا به دلایلی ادامه نداد و از سال 1336 ش. به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به تدریس ادبیات، فلسفه و علوم تربیتی در دبیرستان ها و دانشکده های مختلف پرداخت. وی از سال 1329 ش. به نوشتن روی آورد و علاوه بر تصحیح «طوطی نامه» که اثری از قرن هشتم هجری است، دو داستان به نام های «عقیقه» و «گاهواره» منتشر کرد. او پس از پیروزی انقلاب دو کتاب حدیث انقلاب و استقلال را تألیف کرد. «کتاب سیر و


1- روزنامه کیهان، 20 شهریور، 1359.

ص:202

سلوک» سفرنامه او به آلمان و اسپانیاست و در کتاب از «چشم برادر» به شرح زندگی جلال آل احمد پرداخت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره مسایل گوناگون فرهنگی، سخنرانی ها و مصاحبه های متعددی در مجامع گوناگون داشته است. شمس آل احمد علاوه بر عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدّتی نیز مسئولیت روزنامه اطلاعات را بر عهده داشت.(1)

امام خمینی قبل از ظهر روز 26 اردی بهشت سال 1359 ش. شمس آل احمد را به عنوان سردبیر روزنامه اطلاعات به حضور پذیرفت و خطاب به ایشان از روابط خانوادگی با پدرش و نیز سابقه با جلال آل احمد سخن گفت. امام در فرازی از بیانات خود فرمود:

«بحمداللّه شما این طور که من تا حالا دیده ام و حرف های شما را شنیده ام از روی میزان حرف می زنید... شما قدرتش را دارید و به شما کسی نمی تواند بگوید مرتجع هستید... با قدرت عمل کنید و این عناصری که بر ضد نهضت و انقلاب و مصالح کشورند (از روزنامه اطلاعات) تصفیه و پاکسازی کنید.»(2)

رحلت سید احمد طالقانی

سید احمد حسینی در ساعت شش بعد از ظهر روز 18 رجب سال 1381 ق. مطابق 5 دیماه 1340 ش. به سرای باقی شتافت و پیکرش در تهران و قم با حضور عالمان، طلاّب و دیگر اقشار مردم تشییع


1- کیهان فرهنگی، شماره 222، ص 6.
2- کیهان فرهنگی، شماره 222، ص 16.

ص:203

گردید و در قبرستان نو، در مقبره ای خانوادگی و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام دفن شد.

با وجود اینکه فقط چند ماه از رحلت آیةاللّه بروجردی گذشته بود و مراجع و آیات عظام قم در سوگ و ماتم به سر می بردند، چهار تن از آنان برای سید احمد طالقانی مجلس ترحیم و بزرگداشت برگزار کردند که پرشکوه ترین آن مجالس، مجلس ختم امام خمینی بود که روز جمعه هشتم دی ماه 1340 ش. در قم منعقد گردید. جلال آل احمد، شمس آل احمد و شیخ حسن دانایی (داماد سید احمد طالقانی) چند ساعت دوشادوش صاحب مجلس، یعنی امام خمینی ایستادند. پس از مراسم ختم، بازماندگان آل آحمد با امام دیدار نمودند و امام از جلال آل احمد به دلیل نگارش کتاب غرب زدگی تشکر کرد و افزود: این حرف ها را ما باید می زدیم، ولی حالا که شما زده اید، کار خوبی کرده اید و بعد پاکتی به جلال تحویل دادند و فرمودند: این هم جایزه اش، که مبلغی قابل توجه بود.(1)


1- از چشم برادر، ص 198 - 197؛ پایه پای آفتاب، امیر رضا ستوده، ج 3، ص 200؛ مجله حضور، شماره 5 و 6، گفتگو با شمس آل احمد، آشنایی با مشاهیر طالقان، ص 62 و کیهان فرهنگی، شماره 222،ص 7و15.

ص:204

ص:205

حاج میرزا مهدی بروجردی (کارگزار زاهد) / علی رضا پناهی تلخستانی

اشاره

ص:206

ص:207

تولّد و تحصیلات

میرزا مهدی بروجردی، در سال 1300 ق. (1259 ش.) در بروجرد و در خانواده مذهبی حاج میرزا محمود به دنیا آمد.(1)

پدر میرزا مهدی بروجردی، حاج میرزا محمود از اشراف ناحیه بروجرد بود(2)؛ که به تجارت و بازرگانی اشتغال داشت.(3)


1- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 86؛ تربت پاکان قم، عبدالحسین جواهر کلام، ج 4، ص 141، انصاریان، قم، چ اول، 1383؛ معجم المؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، خانبابا مُشار، ج 6، ص 435؛ آیینه دانشوران، ص 20، چ 54 و ص 51، چاپ کتابخانه آقای نجفی و دائرةالمعارف الشّیعیّة العامّة، ج 17، ص 565.
2- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 2، ص 86 - تاریخ بروجرد، شیخ غلامرضا مولانا، ج 2، ص 571؛ آئینه دانشوران، سید علی رضا ریحان یزدی، ص 20، چ 1354، ص 52 - 51 (تنها مأخذی که عکس میرزا مهدی را چاپ کرده است)، چاپ کتابخانه آیةاللّه نجفی، قم و دائرةالمعارف الشیعیة العامة، علامه محمد حسین اعلمی حائری، ج 17، ص 565.
3- به نقل شفاهی از حاج آقا باقر گلپایگانی. تذکر: در این مقاله، آنچه که از حاج آقا باقر و حاج آقا جواد گلپایگانی نقل می شود، نقل شفاهی است که در خلال تماس حضوری با آنها به دست آمده است. بنابراین، از این به بعد، اختصار می شود به «به نقل از حاج آقا باقر یا حاج آقا جواد گلپایگانی».

ص:208

وی تحصیلات ابتدایی حوزوی را در بروجرد گذراند و در دروس سطح و خارج استادان آن حوزه شرکت کرد.(1)

استادان

اشاره

نام استادان دروس مقدّماتی میرزا مهدی بروجردی در بروجرد معلوم نیست؛ امّا وی مدتی دروس سطح و خارج حوزوی را نزد دو استاد(2) بزرگوار، یعنی: شیخ محمدحسین مجتهد غروی بروجردی و ملاّ عبدالعظیم بروجردی تحصیل نموده است.

1. حاج شیخ محمد حسین مجتهد غروی بروجردی

این فقیه وارسته در سال 1275 ق. در بروجرد(3) به دنیا آمد و پس از تحصیل دروس مقدماتی، رهسپار عراق شد. و در محضر آیات:

سید محمد فشارکی اصفهانی، میرزا محمد حسن شیرازی، میرزا محمدتقی شیرازی، سید محمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی به کسب دانش پرداخت؛ امّا پس از مدتی به علت بیماری، به تهران و سپس به مشهد سفر کرد و سرانجام در بروجرد اقامت گزید.


1- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 86؛ آیینه دانشوران، ص 20، چ 54، ص 51، چ آقای نجفی؛ معجم المولّفین، همان؛ تربت پاکان، همان و گلشن ابرار، ج 3، ص 308، ش. ر. 7 (ضمن شرح حال آقا نورالدین اراکی (عراقی).)
2- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 86؛ معجم المؤلفین، ج 6، ص 435؛ تربت پاکان قم، ج 4، ص 141 و آیینه دانشوران، ص 20، چ 54، ص 51، چ کتابخانه آقای نجفی.
3- سیمای بروجرد، یداللّه گودرزی، ص 125 و 126، با تصرّف. برای شرح حال مفصل وی ر.ک: تاریخ بروجرد، ج 2، ص 561 - 576.

ص:209

نتیجه 28 سال زعامت وی در بروجرد، علاوه بر ارشاد مردم، پرورش شاگردانی برجسته است. او در سال 1354 ق. وفات یافت.

2. ملاّ عبدالعظیم بروجردی

در منابع، شرح حال وی به دست نیامد؛ فقط در جلد دوم تاریخ بروجرد(1) به شرح حال مختصر دانشمندی به نام سید عبدالعظیم بروجردی اشاره شده است که ممکن است او باشد:

سید عبدالعظیم بروجردی، از فضلاء و ادباء قرن سیزدهم هجری است. وی در انواع علوم ادبیّه مخصوصاً فصاحت و بلاغت، اطلاّعات عمیقه داشته و از آثار علمیّه او، رساله ای است در علم معانی و بیان. نسخه ای از این رساله، مورّخ بیست و یکم ربیع الثّانی سال 1234 که به قلم شیخ اسماعیل بن علی بن عبداللّه ماحوزی نوشته شده، اکنون در کتابخانه مدرسه آیةاللّه بروجردی در نجف اشرف موجود است.(2)

ملاّ عبدالعظیم به خاطر تهاجم گروهی از اراذل و اوباش منطقه لرستان(3) به بروجرد و اطراف آن، به اراک مهاجرت کرده و در آنجا


1- همان، ص 256، ش. مسلسل 69.
2- آثارالحجّه، شیخ محمد شریف رازی، ج 1، ص 88، ش.ر 70 و ج 2، پایان بخش یکم، ص 77 و 78.
3- گروهی از اراذیل و اوباش منطقه کردستان، پس از ترور ناصر الدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه و آغاز نهضت مشروطه و بعد از آن، شروع به حمله و قتل و غارت در منطقه لرستان، بویژه بروجرد و ناحیه سر بند اراک کردند. این کار تا زمان رضاشاه ادامه داشت. و او با لشکر کشی توانست آنها را سرکوب نماید. (نقل شفاهی از استاد محمدکریم مروّجی، نماینده سابق بروجرد در مجلس شورای اسلامی، ر.ک: خاطرات زندگانی آیةاللّه بروجردی، تألیف سید محمدحسین علوی طباطبایی، ص 50 - 41.

ص:210

علاوه بر اشتغال به تجارت و بازرگانی، در درس آیةاللّه آقانورالدّین(1) عراقی شرکت می کرده است.(2)

3. حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی

وی فرزند مرحوم آقا محمد جعفر مهرجردی یزدی است. استاد که در 1276 ق. در قصبه مهرجرد از روستاهای بخش میبد یزد به دنیا آمد. و در سال 1355 ق. در شهر قم وفات یافت و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه علیها السلام مدفون گردید.(3)

شاگردان

یکی از شاگردان میرزا مهدی بروجردی، حاج شیخ هادی نیّری میانجی است. وی در سال 1282 ش.(4) در خانواده ای روحانی در شهرستان میانه به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را نزد پدرش مرحوم حاج میرزا محمد معروف به «افتخارالعلماء» فراگرفت. در ایّام نوجوانی و پس از مرگ پدر و استاد گرانقدرش، بخش مهمّی از علوم مقدّماتی را در محضر فقیه مجاهد، حاج میرزا محمد حجّتی و بخش دیگر آن را نزد ملا قنبر واعظ، معروف به «عماد العلماء» آموخت. وی در 20 سالگی هم زمان با دوران سلطنت رضاخان قلدر، برای تکمیل آموخته هایش به قم رفت و دوره سطح را در محضر حضرات آیات: سید محمدتقی خوانساری، سید


1- آیات سرمد، داود نعیمی، ص 220 - 219.
2- آیینه دانشوران سید علی رضا ریحان یزدی، چ 54، ص 9، 20 و 79، چ کتابخانه آیةاللّه نجفی، ص 51، 52 و 479.
3- گلشن ابرار، ج ، ص ؟
4- ستارگان حرم، ج 13، ص 96 - 97، مقاله شرح حال حاج شیخ هادی نیّری میانجی، به قلم آقای عبدالرحیم اباذری، با تصرف.

ص:211

صدرالدین صدر و میرزا مهدی بروجردی سپری نمود. پس از اتمام دروس خارج فقه و اصول آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را درک نمود. مرحوم نیّری دروس سطح حوزوی را نزد میرزا مهدی بروجردی تحصیل کرده است.(1)

در مآخذ و منابع نامی از شاگردان دیگر وی ذکر نشده است.

تألیفات

از این دانشور پر تلاش، آثار ارزشمندی به یادگار مانده است که برخی از آنها عبارتند از:

1. بیان حقیقت (در ردّ کتاب سنجش حقیقت)؛

2. درد بی درمان(2)؛یا بدبختی های اجتماع (2 جلد)

3. اسلام و مستمندان؛

4. برهان روشن (در عدم تحریف قرآن)؛

5. تیره بخت؛

6. اسرار مقبره سبز؛

7. اسرار نامه زرد؛

8. پایان سرنوشت در دریا؛

9. دوشیزه قهرمان؛

10. عشق های سلطان عبدالحمید؛


1- ستارگان حرم، ج 13، ص 97.
2- مرحوم آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه، ج 8، ص 61، ش 201، این کتاب را ذکر کرده و می گوید: دو جلد از آن چاپ شده و به قلم حاج میرزا محمود بروجردی نزیل قم است...؛ اما این عبارت ناقص است و صحیحش حاج میرزا مهدی بروجردی فزند حاج میرزا محمود است. (پاورقی ص 70 کتاب خورشید آسمان فقاهت و مرجعیّت) با تصرّف.

ص:212

11. غم های زندگی؛

12. قصرهای زیرزمینی؛

13. کاپیتان راشِل؛

14. ماجرای دلیر(1)

15. محشر خریا خرتوخر(2) (ردّ و نقد بر کتاب صحرای محشر محمدعلی جمال زاده).

خدمات و ویژگی ها

خدمات و ویژگی های میرزا مهدی بروجردی را چنین می توان برشمرد:

1. حسن عمل، کاردانی، کارگزاری، کارگردانی و رتق و فتق امور حوزه و نظارت بر شئون طلاّب علوم دینی و ایجاد نظم و انضباط و برنامه ریزی در امور، به ویژه در امر تحصیلی طلاّب.

حاج شیخ علی رضا پیریایی بروجردی که محضر میرزا مهدی بروجردی را درک کرده است، می گوید:


1- فهرست چهارده گانه فوق به نقل از کتاب تربت پاکان قم، ج 4، ص 141 و 142 است. ظاهراً همه این کتاب ها چاپ شده اند؛ اما اینجانب فقط به کتاب های ردیف 1 تا 4 و ردیف 15 دسترسی پیدا کرده ام. در منابع دیگر، فقط نام چهارکتاب ردیف 1 تا 4 ذکر شده است. این کتاب ها در ردیف 1 تا 4 در کتابخانه مسجد اعظم قم موجودند.
2- در هیچ مأخذی نام این کتاب، جزء آثار میرزا مهدی بروجردی ذکر نشده است. انتساب این کتاب به وی، از طریق آقای دکتر مصطفی بروجردی (نوه دختری حاج شیخ محمد حسین بروجردی) در نیمه دوم سال 56 و حاج آقا باقرگلپایگانی در اواخر سال 83 برای اینجانب نقل شده است. این کتاب بانام مستعار (م. ح. د.ی) به وسیله کتابفروشی اسلامیه، تهران، بدون ذکر تاریخ نشر چاپ شده است،(ع.پ) کتاب محشر خر، در کتابخانه های مسجداعظم و فیضیّه و آیةاللّه نجفی قم موجود است.

ص:213

زمانی که مرحوم آیةاللّه حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی به مشهد مشرّف شد و در آنجا قصد اقامت داشت، میرزا مهدی بروجردی پدر بزرگ عروسش یعنی همسر حاج آقا مجتبی بروجردی را به عنوان سرپرست حوزه علمیه بروجرد انتخاب و منتصب کرد، میرزا مهدی مدتی با فراست و کاردانی بی نظیر، امور حوزه علمیه بروجرد را به خوبی اداره نمود. وی به خاطر آشنایی و دوستی با بازرگانان و تاجرهای بروجرد، از نظر مادّی حوزه آنجا را تأمین کرد؛ امّا عدّه ای از دوستان نادان و دشمنان دانا، با کارشکنی و ایجاد اخلال در کارهای وی، مانع ادامه کار او در بروجرد شدند!

2. وی ملازم، مشاور مخصوص، و همه کاره مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی بود. او منشی زبردست و نویسنده پاسخ استفتائات و نامه های مؤسّس حوزه بود و با بهره مندی از کیاست و فراست خارق العاده، علاوه بر داشتن اطلاّعات وسیع از معارف و مسائل فقهی و...؛ تحقیقات و تألیفات بسیاری نیز داشت.

3. زهد و پارسایی، انزوا و گوشه گیری پی از رحلت مرحوم حائری و پرداختن به تحقیق و تألیف.

حاج آقا باقر گلپایگانی در جواب سؤال و اشکال بنده نسبت به انزوا و گوشه گیری میرزا مهدی پس از رحلت مرحوم حائری و شرکت نداشتن وی در امور سیاسی و حوزوی اواسط دهه 1310 و در طول دهه های 1320 تا 1340 (یعنی در دوران سیاه و شوم رضاخانی و محمدرضاخانی)، به طوری که در کتاب ها و اسناد مربوط به این دوران ظلمانی، نامی از میرزا مهدی بروجردی در هیچ حادثه و در پای هیچ اعلامیه و طومار و تلگراف دستجمعی و... صادره از طرف فقها و علما دیده نمی شود، فرمود: «نباید فکر شود که علّت انزوای میرزا مهدی بروجردی بعد از رحلت مرحوم

ص:214

آقای حائری، بی اعتنایی مسئولان حوزه نسبت به وی و دعوت نکردن از او برای همکاری بوده است؛ بلکه با وجود دعوت مراجع سه گانه (آیةاللّه سید صدرالدّین صدر، آیةاللّه سید محمد حجّت کوهکمری و مرحوم آیةاللّه سید محمدتقی خوانساری) و سپس دعوت مرحوم آیةاللّه بروجردی از وی برای مشارکت در امور حوزه، او از پذیرش این دعوت خودداری کرد. و علتش این بود که او می دانست آن برنامه و انضباطی را که موردنظر وی است، آقایان مذکور قبول ندارند و یا در مقام عمل، اجرا نخواهند کرد.

با وجود این دورادور به آیةاللّه بروجردی خیلی علاقه و ارادت(1) داشت و پس از رحلت او، وقتی که به منزل آیةاللّه بروجردی رفت و دید که هنوز بدنش را غسل نداده اند و متنظر غَسّال هستند، با اعتراض به اطرافیان آن مرحوم، گفت:

عمری از وجوهات وی ارتزاق کرده اید، حالا منتظر آمدن غسّال هستید؟

و بعد آستین هایش را بالا زد و مشغول تغسیل و تکفین آن مرحوم گردید!

4. تهجّد مستمر و شرکت پیوسته در نماز جماعت سه گانه به امامت مرحوم آیةاللّه گلپایگانی(2) و آیةاللّه نجفی مرعشی(3) تا پایان زندگی.

حاج آقا باقر گلپایگانی آورده است:


1- میرزا مهدی بروجردی با آیةالله بروجردی نسبت سببی هم پیدا کرد؛ زیرا نوه دختری وی (شهید حاج آقا مهدی گلپایگانی) بانوه دختری آیةالله بروجردی، یعنی دختر سید جعفر احمدی طباطبایی (داماد و خواهرزاده آیةالله بروجردی) ازدواج کرد،(ع.پ).
2- به نقل از حاج آقا جواد و حاج آقا باقر گلپایگانی.
3- گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 86.

ص:215

میرزا مهدی بروجردی هر نیمه شب پس از تهجّد و ادای نماز شب، برای انجام زیارت و شرکت در نماز جماعت صبح در حرم مطهر، از منزلش در کوی سعادت آباد (کوچه جنب میدان نو، منتهی به بیمارستان آیةاللّه گلپایگانی) حرکت می کرد. از منزل تا حرم و برعکس، چندین سگ که در آن زمان ها زیاد بودند، وی را همراهی می کردند و بعد از بازگشت، او ته مانده غذاهای موجود در خانه اش را جلوی آنها می ریخت. یک شب که این کار را کرد، آنها از خوردن آنها امتناع کردند. وی ابتدا فکر کرد که آن ته مانده ها و غذاها مسموم هستند که سگ ها از خوردشان خودداری می کنند، امّا با اندکی فکر کردن، فهمید که آن شب، شب عاشوراست و سگ ها به یاد گرسنه و تشنه بودن امام حسین علیه السلام و یاران و خاندان با وفایش، غذا نمی خورند!

(توجه: نیازی به ذکر چنین مطالبی برای علما نیست، این مطلب چه مطلبی را برای این عالم ثابت می کند؟!!!)

5. بینانگزاری(1) مراسم اعتکاف در ایام البیض ماه رجب المرجّب در قم، با همکاری(2) آیة اللّه گلپایگانی.

6. اهتمام کامل به اقامه عزاداری برای ائمّه اطهار علیهم السلام؛ بویژه سالار شهیدان، اباعبداللّه علیه السلام و مقیّد بودن به سفر و حضور همه ساله در ایام محرم در بین عزاداران دل سوخته شهرستان(3) بروجرد.


1- الف) به نقل از شبکه اینترنت، در ضمن شرح حال میرزا مهدی بروجردی، زمستان 83. ب) تربت پاکان قم، ج 4، ص 141 و 142.
2- به نقل از حاج آقا باقر گلپایگانی. وی می گوید: میرزا مهدی بروجردی و آیةاللّه گلپایگانی بنیانگزار مراسم اعتکاف در قم بودند، ولی میرزا مهدی به خاطر عدم اشتغال به کارهای اجرایی پس از مرحوم حائری، فرصت بیشتری در انجام این امور داشت.
3- نقل شفاهی از حاج شیخ علی رضا پیریایی.

ص:216

از منظر بزرگان

1. مرحوم خان بابا مُشار در معجم المؤلفین آورده است:

میرزا مهدی بروجردی در سال 1340 ق. همراه حاج شیخ عبدالکریم حائری از اراک به قم مهاجرت کرد و به سِمَت نویسندگی (منشی) آن مرحوم اشتغال داشت...(1)

2. در کتاب آیات سرمد می خوانیم(2):

... میرزا مهدی بروجردی رسماً یار صدیق و معاون شفیق مؤسّس حوزه علمیه قم گردید.

آیةاللّه حائری چون حسن عمل، دیانت و کاردانی وی را مشاهده کرد، اداره امور حوزه را به وی واگذار کرد و بدون مشورت او کاری انجام نمی داد...

3. شیخ محمد شریف رازی در گنجینه دانشمندان(3) می گوید:

مرحوم مبرور، حجةالاسلام و عماد الاعلام، آقای میرزا مهدی بروجردی، از عالمان حوزه علمیه قم بود و حقّ عظیمی بر این دارالعلم دارد. وی دارای کیاست و فراست عجیبی بود و با عقل و فطانت مخصوص به خود، آیةاللّه حائری را اداره می کرد... او پس از مرحوم حائری از اجتماع کناره گرفته و فقط برای نماز و زیارت به حرم مشرف می شد و غالباً نمازش را به امامت آیةاللّه نجفی مرعشی می خواند و درمنزل به تألیف اشتغال داشت...

4. آقای عبدالحسین جواهرالکلام می گوید:


1- معجم المؤلفین، ج 6، ص 43، با تصرف.
2- داود نعیمی، ص 220 - 219.
3- ج 2، ص 86.

ص:217

... میرزا مهدی بروجردی بنیانگزار مراسم اعتکاف در قم در ایّام البیض رجب المرجّب است...(1)

5. دکتر مصطفی بروجردی(2) در وصف میرزا مهدی می گوید:

میرزا مهدی بروجردی... از بنیانگزاران حوزه علمیه قم... نقش بزرگی در شکل گیری حوزه ایفا نموده است. وی در کنار امور اجرایی حوزه، به نگارش کتاب هایی چند در زمینه های گوناگون دینی، اجتماعی و اخلاقی اقدام نموده است.(3)

6. مهدی لطفی آورده است:

... عالم بزرگوار، حجةالاسلام والمسلمین حاج میرزا مهدی بروجردی... از افرادی بود که نسبت به اداره حوزه علمیه سهم وافری داشت...(4)

او همواره مورد احترام همه زعمای حوزه علمیه، به ویژه حضرت آیةاللّه گلپایگانی بودند. وی نیز نسبت به دامادش (آیةاللّه گلپایگانی) کمال اعتقاد و علاقه را نشان می داد. و بارها مشاهده شده بود که راه دوری را از منزلش طی می کرد تا در نماز جماعت مرجع بزرگ (آیةاللّه گلپایگانی) در مسجد حسین آباد بازار قم شرکت کند...(5)

7. آقای محمد واعظزاده خراسانی در ضمن مقاله ای می نویسد:


1- تربت پاکان قم، ج 4، ص 142 - 141.
2- نوه دختری شیخ محمدحسین بروجردی و فرزند حاج آقا مجتبی بروجردی.
3- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج 1، ص 372، با تصرّف.
4- نوری از ملکوت (زندگانی آیةاللّه گلپایگانی) مهدی لطفی، ص 79 - 78، دفتر نشر برگزیده، قم و تهران، چ اول، 1380 ش.
5- همان، به نقل از خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 67 و 69، دارالقرآن الکریم، چ اول، قم، 1373 ش.

ص:218

مرحوم حاج میرزا مهدی بروجردی سال ها در اداره حوزه از جانب مرحوم حائری نقش داشت و آرای اصلاحی خود را در جزواتی به نام «درد بی درمان» نشر داده است.(1)

خواب ها و خاطره ها

1. میرزا مهدی بروجردی در کتاب درد بی درمان یا بدبختی های مسلمین نوشته است:

در زمان رضاشاه وقتی به آیةاللّه حائری عرض کردم: عدم اقدام از طرف حضرت عالی، موجب هتک شما در انظار می شود، وی فرمود: واللّه می دانم که مهتوک می شوم؛ ولی تکلیفاً غیر از این چاره ندارم. لذا به همین اقدام ها و صبر در امور و از خود گذشتن، به غرض خود نایل شده و جامعه روحانی را حفظ نمود و مصداق آیه مبارکه (لا یخافُ لومة لائم...) گردید.(2)

2. علی اکبر ذاکری در مقاله رفتارشناسی(3) سیاسی آیةاللّه حائری می نویسد:

در 15 اسفند 1307 ش. در زمان حکومت رضاخان، از طرف دولت تصویب شد تنها روحانیان و طلاّبی که در امتحان وزارت معارف شرکت کنند، پس از قبولی و گرفتن جواز طلبگی، اجازه دارند لباس روحانیت


1- یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ص 341، به نقل از خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 69.
2- درد بی درمان، ج 1، ص 19؛ و ر.ک: مجموعه دیدار با ابرار، شرح حال حاج شیخ عبدالکریم حائری، ش 46، پاورقی، ص 67 (مجلّد 10، موجود در کتابخانه فیضیه).
3- مجله حوزه، ش 126، ویژه نامه آیةاللّه حائری، مقاله رفتارشناسی، ص 239 - 241.

ص:219

بپوشند.(1) افزون بر این گروه، کسانی که اجازه اجتهاد یا محدّثی داشتند نیز می توانستند از این لباس استفاده کنند.(2)

بر اساس این مصوّبه، بسیاری از روحانیان را به شهربانی بردند و لباس های آنان را کوتاه کردند و عمّامه را از سرشان برداشتند. با تبلیغات بسیار، هدف رژیم را از این کار، بازشناسی روحانیان واقعی، از غیر واقعی وانمود می کردند.

آقای حائری، از آنجا که می دانست طلاّب قم، به خوبی از عهده امتحان بر می آیند، پذیرفت که طلاّب در امتحانی که زیر نظر دولت برگزار می شود، شرکت کنند. هماهنگی لازم انجام گرفت و از طلاب امتحان گرفته شد و به پذیرفته شدگان، اجازه طلبگی و استفاده از لباس داده شد.

تیمورتاش، وقتی موفّقیّت روز افزون طلاّب قم را دید، در نامه ای به تاریخ 18 آذر 1308 ش. به جواز دادن آقای حائری به طلاب اعتراض کرد.

رژیم وقتی در این مرحله شکست خورد و دید نمی تواند با حوزه علمیه قم، از این راه به رویارویی برخیزد، طرحی دیگر ریخت و طلاّب موفّق در امتحان را که به طور معمول، طلاّب برجسته و با استعداد بودند، جذب دستگاه های قضایی، معارف (آموزش و پرورش) و... می کرد. بدین ترتیب کسانی که جذب کارهای دولتی می شدند، برای رسیدن به پست های بالاتر، لباس روحانیت را از تن برون می آوردند و این رویه


1- بررسی و عملکرد سیاسی آیةاللّه حائری، فرزانه نیک برش، چ نشر بین الملل، وابسته به انتشارات امیراکبیر، ص 236.
2- بررسی و عملکرد سیاسی آیةاللّه حائری، فرزانه نیک برش، چ نشر بین الملل، وابسته به انتشارات امیراکبیر، ص 236.

ص:220

آقای حائری را بسیار نگران کرده بود. او از امتحان نگران نبود، نگرانیش از جذب طلاب خوش استعداد به کارهای دولتی بود. میرزا مهدی بروجردی که از نزدیک شاهد این ماجرا بوده، می نویسد:

آقای حائری در پاسخ نوشت: هر آن کس که زیر نظر من اجازه دریافت کرده، با نظارت کامل بوده است.

«در زمان حیات مرحوم آیةاللّه حائری اشخاصی از طلاّب بودند و خوب هم تحصیل می نمودند؛ ولی همان که امتحان نهایی را دادند، رفتند، از لباس روحانیت خارج شدند و شغل دیگر گرفتند و این امر، خیلی موجب نگرانی و افسردگی آن مرد بزرگ بود.»

البته این رویکرد به کارهای دولتی، با همه کششی که برای شماری از طلاّب داشت، فراگیر نشد و طلاّب با همه سختی ها ساختند و به فراگیری دانش و کسب معنویت پرداختند.

وی در جای دیگر نویسد:

«ولی باز بحمداللّه تعالی، همان اشخاص که پافشاری نمودند و با کمال ذلّت و فقر، به همان وجه کم طلبگی گذران زندگی کردند، به مقامات عالیه نایل آمدند و هر کدام سرپرست و رئیس روحانی در نوع بلاد ایران شدند.»

3. توجّه امام زمان به حوزه علمیه

از آیةاللّه گلپایگانی نقل شده است:

در زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری (علیه الرّحمه)، چند ماهی شهریه نرسیّد؛ به گونه ای که طلاّب مأیوس بودند و پراکنده می شدند. هنگام ظهر هفدهم ماه رمضان در مدرسه فیضیه خوابیده بودم. در خواب دیدم منادی ندا می کند؛ آقا سید محمد رضا به میرزا مهدی بروجردی بگویید که به آقا شیخ عبدالکریم بگویند از گریه امام زمان

ص:221

وجوه متوجه قم شد. وقتی قضیه را به حاج میرزا مهدی بروجردی گفتم، فردایش حاج شیخ را ملاقات کردم. فرمود: خواب شما رؤیای صادقه بوده است و یک نفر مشهدی تقبّل کرده که هر ماهه تمام شهریه را بدهد...(1)

4. دشمن می رود

آیةاللّه شیخ عبدالحسین غروی می گوید:

... در روزهایی که ما تحت فشار حکومت رضاخان پهلوی بودیم، روزی رئیس شهربانی وقت به مدرسه فیضیه آمد. طلبه ها دورش جمع شدند و گفتند: از تهران دستور آمده که فقط هفت نفر باید معمّم باشند؛ لذا هم خودتان را راحت کنید و هم مرا.

از شدّت ناراحتی پیام این خبیث، به کنار رودخانه رفتیم. صبح روز بعد که هنوز صبحانه نخورده بودیم، یکی از رفقا تشریف آورده و فرمود: ما شب قبل جلسه ای داشتیم و بنا شد که این جریان را به اطلاع حاج شیخ عبدالکریم برسانیم. وی در آن زمان مریض بود و در باغی در سالاریه سکونت داشت. بنده و آقای سید محمود طالقانی و آقای دانش آشتیانی یکی دیگر از رفقا را انتخاب کردند که جریان را به اطلاع حاج شیخ عبدالکریم برسانیم؛ زیرا او رئیس حوزه بود.

قبل از طلوع آفتاب به خیابان ارم آمدیم، چون پس از طلوع آفتاب، امکان خروج از مدرسه نبود. در بین راه، با مرحوم حاج میرزا مهدی بروجردی که در بیت حاج شیخ عبدالکریم بود، برخورد کردیم. آقای طالقانی کمی عصبانی بود؛ به طوری که تا وی را دید، به او حمله کرد و


1- مردان علم در میدان عمل، سید نعمت اللّه حسینی، ج 6، ص 43؛ خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 19 - 20، با تفاوت هایی در نقل خواب و خاطره.

ص:222

گفت: شما اینجا کیف می کنید و از هوای خوب استفاده می کنید و سورتان براه است و ما را درگیر با مأموران حکومت کرده اید!

حاج میرزا مهدی آهسته به من گفت: اگر وی با این حال با حاج شیخ صحبت کند، او سکته می کند. شما او را اصلاح کنید! من به آقای طالقانی گفتم: آقا! اینجا که حمّام زنانه نیست! باید یک نفر آرام صحبت کند.. قرعه انداختیم که به نام بنده در آمد.

وقتی خدمت مرحوم حاج شیخ رسیّدیم، وی که خیلی زیرک بود پس از صرف صبحانه فرمود: چه عجب که شما از پدر پیرتان یاد کردید! تعجب از این است که به عیادت من آمده اید!...

ما همگی از خجالت، سرمان را پایین انداختیم؛ چون محکوم بودیم. بعد از چند لحظه عرض کردم: تابستان است و هوا کم کم گرم می شود. آیا اجازه می فرمایید که بعضی از رفقا به وطنشان بروند؟ فرمود: نه، من اجازه نمی دهم! الآن یگانه حوزه اسلامی اینجاست. می خواهید از اینجا هم پراکنده شوید؟

عرض کردم: پس لااقل بفرمایید شهریه را بدهند!

وی به آقای میرزامهدی فرمود: چون هنوز اول تابستان است، فعلاً یک فوق العاده ای به آقایان بدهید.

سپس خطاب به ما فرمود: من از اوضاع شما و اوضاع ایران کاملاً مطّلعم؛ اما خدا می داند که کاری از دستم بر نمی آید؛ ولی اگر برای نماز شب بیدار شوم، همه شما را دعا می کنم. الآن سرپرست شما، حضرت ولی عصر علیه السلام است. شما ارتباطتان را با آن حضرت محکم تر کنید؛ و بدانید که دشمن شما می رود و شما می مانید!

ما این سخن تحفه و نغز را به قم آورده و گفتیم: آقا این طور فرمود: واللّه این کلمه معجز آسا بود و سبب شد که ما با همه فشارهای پهلوی

ص:223

در قم ماندیم و روزی را هم دیدیم که پهلوی با کمال ذلّت از قم به سوی جزیره موریس (تبعید گاهش) روانه شد. چند شبی اوضاع شلوغ شده بود. جلوی مغازه نانوایی ایستاده بودیم که این خبیث در حالی که با دستمال جلوی دهانش را گرفته بود، از کنار ما تنها عبور کرد و رفت.(1)

تبلیغات خارج از کشور

سید علی رضا ریحان یزدی در آیینه دانشوران آورده است:

فراموش نمی کنم که در سال 1314 ش. اینجانب به وسیله آقای میرزا مهدی بروجردی دعوت شدم تا با فضلایی که به امر آیةاللّه حاج شیخ عبدالکریم، برای تبلیغ در کشورهای بیگانه آماده می شدند، همکاری کنم. ما دوازده نفر بودیم که با فراگرفتن علوم مربوطه، زیر نظر مدرّسان متخصص، برای این امر خطیر مهیّا می شویم؛ که متأسفانه پس از مدت کوتاهی، با اصرار و تقاضای بیشتر محصلان حوزه علمیه برای شرکت در این مؤسسه، حاج شیخ عبدالکریم ناچار شد به کلی این برنامه را تعطیل کند. البته ممکن است که علل دیگری هم در کار بوده که باریک بینان بر آن آگاهند...(2)

کربلایی کاظم

محمد شریف رازی از قول آیةاللّه مکارم شیرازی آورده است(3):


1- مردان علم در میدان عمل، ج 6، ص 53 - 55 با تصرف، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، 16 / 8 / 1373، خاطراتی از آیةاللّه شیخ عبدالحسین غروی.
2- آئینه دانشوران، ص 479، چ کتابخانه آیةاللّه نجفی؛ مجله حوزه، ش 126، ویژه نامه حاج شیخ عبدالکریم حائری، ص 189 و 190.
3- کرامات الصالحین، شریف رازی، ص 367، با تصرّف.

ص:224

«... جالب اینکه عالم بزرگوار مرحوم حاج میرزا مهدی بروجردی، منشی مخصوص و مشاور معروف مرحوم آیةاللّه العظمی حائری یزدی، مؤسّس حوزه علمیه قم که ما مدتی در همسایگی وی زندگی می کردیم، مشغول تألیف کتابی به نام «برهان روشن» در عدم تحریف قرآن بود و با علاقه عجیبی این مسأله را تعقیب می کرد. سرانجام، این کتاب را که در موضوع خودش کتاب خوبی است، منتشر ساخت. یک روز اطّلاع یافتم که او در صدد تماس نزدیک به کربلایی کاظم است؛ و بعد از یافتن وی، سؤال و جواب زیادی از او می کند. بعد از تحقیق، معلوم شد که میرزا مهدی می خواهد یکی از دلایل عدم تحریف قرآن را - علاوه بر دلایل زیاد دیگر، این موضوع معرفی کند؛ که مسلّماً با قراینی که در دست است، قرآنی را که کربلایی کاظم در حفظ دارد، با امداد غیبی، بلکه افاضه و اشراف و اشراق و اعجاز ولایت، حافظ شده است. و آنچه در حفظ او است، قاعدتاً باید قرآن اصلی باشد؛ چون کمترین تفاوتی در میان آنچه کربلایی کاظم می خواند، با قرآن موجود وجود ندارد و اصالت قرآن روشن تر می شود. و حدّ اقل، این ماجرا تأییدی است بر این مسأله «عدم تحریف قرآن».»

فرزندان

اشاره

میرزا مهدی بروجردی دارای 4 پسر و یک دختر بود. پسران وی عبارتند از:

1. آقای شیخ محمد حسین بروجردی

وی تنها پسر روحانی میرزا مهدی بوده است. در منابع، فقط در دو مورد اطلاّعات کوتاهی نسبت به وی ذکر شده است.

الف) در آیینه دانشوران می خوانیم:

ص:225

آقای شیخ محمد حسین بروجردی فرزند آقای حاج میرزا مهدی بروجردی از طلاّب قم هستند و نزد اساتید معروف درس می خوانند.(1)

ب) در دائرةالمعارف الشّیعیة العامّة آمده است:

... و ابنُه المیرزا محمد حسین(2) (البروجردی).

شیخ محمد حسین پس از انقلاب اسلامی و قبل از رحلت امام راحل، خمینی بزرگ وفات یافته است.(3)

یکی از پسران(4) شیخ محمدحسین دکتر محمود بروجردی، داماد حضرت امام خمینی و پدر حجةالاسلام مسیح بروجردی است.

یکی از دختران(5) وی نیز همسر حاج آقا مجتبی بروجردی و مادر دکتر مصطفی بروجردی است.

2. میرزا محمود کسرایی بروجردی

میرزا محمود کسرایی بروجردی(6)

وی همنام پدر میرزا مهدی است. او خیّاط بود و از بین فرزندان میرزا مهدی، فقط وی ملقّب به کسرایی است. خود میرزا مهدی هم ملقّب به این لقب نبوده است. از نام و شغل دو پسر دیگر میرزا مهدی اطلاعی به دست نیامد.(7)


1- آیینه دانشوران، ص 401، چ کتابخانه آیةاللّه نجفی.
2- دائرةالمعارف الشّیعیة العامّة، ج 17، ص 565.
3- به نقل از حاج آقا باقر گلپایگانی. تذکر: در منابع، فقط به نام شیخ محمد حسین بروجردی ازمیان پسران میرزا مهدی اشاره شده است.
4- به نقل از حاج آقا باقر گلپایگانی.
5- همان.
6- به نقل از حاج آقا جواد گلپایگانی.
7- همان طور که گذشت، در منابع غیر از نام شیخ محمد حسین، نام و شغل پسران دیگر میرزا مهدی بروجردی ذکر نشده است. پرسش از نام و شغل و فرزندان آنها، جزء سؤال هایی بوده که دوبار خدمت حاج آقا جواد و حاج آقا باقر گلپایگانی ارائه نمودم و سرنوشت آنها در مقدمه ذکر گردید.(ع. پ)

ص:226

تنها دختر میرزا مهدی هم همسر(1) مرحوم آیةاللّه سید رضا گلپایگانی(2)است. قابل ذکر است که آیةاللّه گلپایگانی پسر منحصربه فرد و یگانه پدر بود. یعنی پدر محترمش، مرحوم آقا سید محمدباقر گلپایگانی با وجود داشتن دختران متعدد، همین یک فرزند پسر را داشت. همسر وی نیز یگانه دختر پدرش بود؛ بنابر این، پسر یگانه خانواده محترمی با دختر یگانه خانواده محترمی، با هم ازدواج کرده اند.(3)

غروب

سرانجام، میرزامهدی بروجردی پس از 88 سال تلاش در راه تحصیل، تألیف و زهد و کارگزاری حوزه علمیه قم در جمادی الثانی سال 1388 ق. (شهریور 1347 ش.) درگذشت.

در تشییع پیکرش، دسته های بزرگ روحانی و مردم اهل قم و زوّار دل سوخته حضرت معصومه 6 شرکت کردند.

داماد معظم وی، مرحوم آیةاللّه گلپایگانی بر پیکر مطهرش نماز اقامه کرد و مجالس ترحیم متعددی از طرف وی و وابستگان، و سایر مراجع و روحانیون در شهر قم بر پا گردید.


1- دائرةالمعارف الشّیعیة العّامّة، ج 17، ص 565؛ نوری از ملکوت، ص 78 - 80؛ خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 69- 67 و منابع دیگر.
2- اطلاع از برای شرح حال آیةاللّه گلپایگانی، ر.ک: مجموعه دیدار با ابرار، ج 46، ص 89 - 90؛ گلشن ابرار، ج 2 و خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت و...
3- خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 69، نوری از ملکوت، ص 8.

ص:227

مدفن

میرزامهدی بروجردی، در مسجد بالاسر حضرت معصومه علیها السلام در شهر قم، در ناحیه پیش روی قبر مرحوم حائری، به فاصله سه چهار متر در جنب قبر مرحوم آیةاللّه سید محمدتقی خوانساری و مرحوم آیةاللّه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، کنار دیوار جنوبی مدفون گردید.(1)

در مورد خاک سپاری میرزا مهدی بروجردی در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام از طرف دستگاه و مأموران طاغوت سخت گیری می شد؛ زیرا که کف مسجد بالاسر و حجره های اطراف حرم را بتون ریزی و سیمان کاری کرده بودند تا اینکه کسی را در آنجادفن نکنند. از طرفی، میرزا مهدی بروجردی از قبل، محل دفن و قبر را برای خود پیش بینی و انتخاب کرده بود.

آیةاللّه گلپایگانی می گوید:

به حضرت فاطمه معصومه علیها السلام عرض کردم: وی (میرزا مهدی) یک عمر به شما پناهنده بود و به این مکان و نقطه رفت و آمد داشت؛ اکنون او را محروم نسازید! و الحمدللّه خداوند اصلاح کرد و پیکرش در آن مرکز مقدس دفن شد.(2)

برای دفن وی، ناچار شدند زمین پشت دیوار قبرش را بکنند و از آنجا جنازه را وارد قبر کنند.(3)


1- وی دارای سنگ مزار بزرگی است که روی دیوار، در کنار سنگ مزار مرحوم رفیعی قرار دارد. ر.ک: دائرةالمعارف الشیعیة المامه، ج 17، ج 565؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 86؛ تربت پاکان قم، ج 4، ص 142 - 141 و 142؛ گلشن ابرار، ج 3، ص 308 و 309؛ و منابع دیگر.
2- به نقل از حاج آقا باقر گلپایگانی؛ خورشید آسمان فقاهت و مرجعیت، ص 70.
3- به نقل از حاج آقا باقر گلپایگانی.

ص:228

ص:229

سید ریحان اللّه کشفی بروجردی (عطر شهود) / علی احمدی خواه

اشاره

ص:230

ص:231

پدر ریحان اللّه

خانواده کشفی، از خانواده های بزرگ سادات و دانشمندان ایران است. در این خانواده، رجال دینی و فرهنگی بسیاری پرورش یافته و در فارس، بروجرد، قم، یزد، تهران و اصفهان به ایفای نقش در تبلیغ رسالت پرداختند. پدر سید ریحان اللّه، آیةاللّه سید جعفر موسوی دارابی بروجردی، معروف به کشفی (1189 - 1267 ق.) از اجلّه علما، اهل عرفان

ص:232

و کشف و شهود بود و به همین جهت به «سیّد کشفی» معروف شد. البته فرزندان ایشان را نیز به همین شهرت «کشفی» نیز می شناسند.(1)

به سید جعفر، «دارابی» می گفتند؛ چون ایشان دارابی(2) الاصل بود. وی به بروجردی هم، مشهور بود؛ زیرا وطن خویش را بروجرد قرار داد و ساکن این شهر شد. مزار آن سید صاحب کرامات، در بروجرد، مطاف عاشقان پاک و دل سوختگان سینه چاک است. محققان، وصف پدر ریحان اللّه را در اسناد تاریخی، برای آیندگان به ثبت رسانده اند. اعتماد السّلطنه (وزیر انطباعات دوره ناصری) درباره سید جعفر چنین نوشته است:

«آقا سید جعفر دارابی مشهور به کشفی از اجلّه علماء جامعین ما بین علم ایقان و ذوق عرفان بود. در فن تفسیر نظیر نداشت. تحفةالملوک از تألیفات آن زبده در باب سیر و سلوک به طبع رسیّده و کرامات بسیار از وی مشهور است.»(3)

وی سپس از قول آقا مرتضی، برادرزاده مرحوم کشفی نقل می کند که:


1- معلم میرزا محمد علی حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 5، ص 1855 - 1857 م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص 253 و 254؛ محمد حسن خان اعتماد السلطنه، المآثر و الآثار، ب 10، ص 156 - 257؛ آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، (القسم الثانی من جزء الاول)، ص 790، رقم 1285؛ محمد شریف رازی، اختران فروزان ری و طهران یا تذکرةالمقابر فی الاحوال المفاخر، ص 269.
2- داراب، شهری در استان فارس است.
3- المآثر و الآثار، محمد حسن خان اعتماد السلطنه، ب 10، ص 156 - 257 و آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 790، رقم 1285.

ص:233

«در اواخر عمر خداوند پسری به مرحوم کشفی عطا فرمودند. طبق عادت همیشگی، برای نام گذاری فرزند قرآن را می گشود؛ این بار، آیه نورانی (فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جنَّةُ نَعیم) آمد. سید جعفر فرمود: نام این پسر «روح اللّه» است و حقّ تعالی مرا پسر دیگری نیز عطا خواهد فرمود، نام او «ریحان اللّه» است. و از پی آن پسر [بعد از تولد او] عمر من به سر خواهد شد. و همین طور هم شد.»(1)

نویسنده کتاب علمای بزرگ از کلینی تا خمینی می نویسد:

«سیّد جعفر فرزند یعقوب (ابواسحاق) معروف به آیةاللّه کشفی دارابی از اعلام بزرگ مکتب در قرن سیزدهم هجری بود. آن جناب فقیهی باهر و کامل، نویسنده ای ماهر وسیدی جامع بود. در داراب فارس 1189 متولد... و یکی از بزرگ ترین اعلام و مراجع استان فارس بود. و مراتب علمی او از مجلدات «کفایةالایتام» مشهود... و در حکمت و عرفان، تفسیر و اخلاق، خوف و اشفاق استاد بود. و با معرفت و سیر عرفانی پس از تزکیه به کمالات و کرامات نایل آمد که مورد توجه اولیاء و مردم عصر خویش قرار گرفت. سید حسین بروجردی صاحب «نخبةالمقال» - که از شاگردان اوست - نوشته است: آن مرحوم کثیرالاولاد بود و اکثر فرزندان وی مانند سید ریحان اللّه و سید یحیی از اعلام بزرگ عصر خویش شدند که متأسفانه سید یحیی در فتنه باب و بها، به دست عمّال آنها (آنان) به


1- همان.

ص:234

شهادت رسیّد(1266). وفات مرحوم کشفی را در بروجرد و در سال 1267 نوشته اند.»(1)

برخی از تألیفات

آیةاللّه کشفی تألیف های فراوانی دارد؛ از جمله:

1. اجابةالمضطرّین؛ که به زبان فارسی و در اصول دین است.

2. البلد الامین؛ در اصول دین و منظوم (بیش از هزار بیت) است.

3. تحفة الملوک؛ به زبان فارسی و در موضوعات: سیر و سلوک، عقل و جهل، تعدیل قوای عقلانی و جهلانی، به نگارش در آمده است.

4. میزان الملوک؛ به عدالت سلطان در بین زیردستان پرداخته است.

5. کفایةالایتام، کتاب فقهی است در سه جلد.

6. برق و شرق؛ در شرح برخی از احادیث است.

7. سنابرق؛ شرح دعای ماه رجب است که از ناحیه مقدّسه وارد شده و وی در آن، نسبت خود را نیز ذکر کرده است.

8. منظومه ای در علم کلام.(2)


1- جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص 252 و 253. برای اطلاع بیشتر ر.ک: ثقةالاسلام تبریزی، مرآة الکتب، ص 418، رقم 118؛ محمد علی مدرّس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 60 و 61؛ رضا قلی خان، هدایت، روضةالصفای ناصری، ج 10، مج 15، ص 8515؛ میرزا محمد علی، معلّم حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 5، ص 1857 و محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 100.
2- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 99 - 100.

ص:235

فرزندان کشفی

برخی برای مرحوم کشفی دوازده فرزند بدین شرح ذکر کرده اند:

1. سید اسحاق؛

2. سید صبغةاللّه؛

3. سید یعقوب (مادرش اصطهباناتی است)؛

4 و 5. سید سینا و سید عیسی (مادر این دو، اصفهانی است)؛

7، 8 و 9. سید حسن، سید علی و سید یحیی (که مادرشان یزدی است)؛

10، 11 و 12. سید موسی، سید روح اللّه و سید ریحان اللّه (مادر ایشان لرستانی بود و اهل بروجرد).(1)

برخی دیگر برای آن بزرگوار، چهار فرزند پسر ذکر نموده اند، که به هر حال، مورّخان در ذکر نام این چهار نفر از فرزندان مرحوم کشفی اتفاق نظر دارند و آنان عبارتند از: سید روح اللّه، سید ریحان اللّه، سید یحیی و سید مصطفی.(2)

شهادت سید یحیی

عدّه ای از مورّخان، درباره سید یحیی مطالبی را نقل کرده اند که افراد شاهد و ناظر در صحنه، آن مطالب را قبول ندارند. نویسندگانی مانند: بامداد در شرح حال رجالش، معلّم حبیب آبادی، در مکارم الآثار، مدرّس تبریزی در


1- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 100؛ میرزا محمدعلی معلّم حبیب آبادی، مکارم الآثار، ج 5، ص 1857؛ مؤلف مکارم الآثار، در ج 5، ص 1858، دختری را - به نام «عذرا بیگم» - برای مرحوم کشفی نوشته که همسر سید محمد اصطهباناتی بوده است.
2- محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 60 و 61.

ص:236

ریحانة الادب و رضا قلی خان در روضةالصفا، این گونه سید یحیی را معرفی می کنند: فردی که طریقی بر خلاف پدر، داشت. از سران باب بود. و...؛ امّا سید حسین بروجردی صاحب تخبةالمقال، که از بزرگان و شاگردان مرحوم کشفی است و خود در آن زمان حاضر بوده می نویسد: «سیّد یحیی از اعلام بزرگ عصر خویش بود که متأسفانه در فتنه باب به دست عمّال آنها به شهادت رسیّد».(1)

شاید همین که سید یحیی به دست عمّال باب شهید شده باعث اشتباه مورّخان گشته است. آقای سید اباصالح موسوی کشفی از نوادگان مرحوم سید ریحان اللّه به نگارنده فرمود: سندی در دست دارد که نشان می دهد آن تهمت بابی گری به سید یحیی، نقشه و کار انگلیسی ها بوده است.

روشن است که، این مطالب به معنای آن نخواهد بود که صالح بودن پدر، پسر را صالح خواهد نمود: ای بسا پدران صالحی که اخلاقی طالح داشتند.

سیمای سید ریحان اللّه

برای ترسیم سیمای سید ریحان اللّه، به چهار مسئله اشاره می کنیم.

تولّد، تحصیل و تدریس

سید ریحان اللّه، در سال 1266 یا 1267 ق.(2) در بروجرد لرستان، به دنیا آمد و در حالی که کوچکترین فرزند پدر بود (در حدود یک سالگی) یتیم


1- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 100. و م جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص 252 و 253.
2- آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، القسم الثانی من جزء الاول، ص 790، رقم 1285؛ محمد علی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 61 و م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص 252 و 253.

ص:237

شد. وی تحصیلات دینی را در شهر خویش آغاز کرد و مقدّمات و سطح حوزه را در همین شهر گذراند و برای ادامه تحصیل در مقاطع عالی، روانه اصفهان گشت. او در آن دیار، از محضر برخی بزرگان، بهره برد و پس از آن به نجف اشرف مشرّف شد و در محضر عالمان بزرگ به تحصیل پرداخت، تا به درجه عالی اجتهاد نایل آمد و از آن پس به ایران بازگشت. او بر فقه، اصول، رجال، حدیث و تفسیر احاطه کامل و از ادبیات و شعر نیز بهره داشت.(1)

از میان همه استادانی که سید ریحان اللّه از آنها کسب فیض نموده، فقط به ذکر نام مقدّس شیخ اعظم مرتضی انصاری اکتفا شده است.(2)

شاگردان

مورّخان نوشته اند که درس و بحث آیةاللّه ریحان اللّه در حوزه نجف اشرف و تهران به طور مستمر بر قرار و وی مرجع خاص و عام بوده است. از بزرگترین شاگردانی که در مجلس درس آن مرجع عالی مقام شرکت می کردند، می توان چنین نام برد:

1. سید ابوالقاسم گلپایگانی؛ فرزند مرحوم سید علی اصغر گلپایگانی. ایشان عالمی فاضل و دارای تألیفات متعدد بود.(3)


1- آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 1، القسم الثانی من جزء الاول، ص 790، رقم 1285.
2- سید احمد حسینی، تراجم الرجال، ج 1، ص 218 و 219؛ نویسنده: تراجم الرجال می نویسد که: آیةاللّه سید ریحان اللّه بروجردی، هم عصر علمای بزرگی چون: مرحوم میرزای شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو)، میرزا حبیب اللّه رشتی و سید حسین کوهکمری بود.
3- سید احمد حسینی، تراجم الرجال، ج 2، ص 49، رقم 77.

ص:238

2. میرزا محمدتقی بروجردی؛ فرزند مرحوم آقا صالح، که او نیز از علما بود.(1)

تألیفات

آیةاللّه سید ریحان اللّه موسوی بروجردی برای توده خلق مسلمان، ادبا، فقها، عرفا و رجال شناسان، تألیفی مناسب حال آنان نوشته است. از میان آثار آن بزرگوار به اسامی این تألیفات دست یافتیم:

1. رساله توضیح المسائل؛(2)

2. فواکه الفقهاء؛ این کتاب یک دوره کامل فقه و عنوان آن نیز، فاکهةالفاکهه است.(3)

3. ریحانةالقلوب که این تألیف، درباره اخلاق و در قالب سه هزار بیت شعر و به صورت الفبایی، مرتب شده است.(4)

4. الشّموس الطّالعه، که شرح زیارت جامعه کبیره است و به نظم نوشته شده و حدود پنج هزار بیت شعر است.(5)

5. ترجمه خلاصةالاذکار مرحوم فیض کاشانی؛(6)


1- سید احمد حسینی، تراجم الرجال، ج 2، ص 626، رقم 1160.
2- آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، (القسم الثانی من جزء الاول، ص 791 و ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 476.
3- آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 791؛ عبارت الذریعه این است: «فی تمام الفقه مجلد کبیر، عنوانه (فاکهة الفاکهة) لسید ریحان اللّه بن السید جعفر دارابی البروجردی «آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 16، ص 365، رقم 1704.
4- نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 791 و نیز الذریعه الی تصانیف الشیعه،ج 11، ص 341، رقم 2029.
5- آقابزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 791 و الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 14، ص 234، رقم 2326. (به فرموده مؤلف الذریعه، نسخه اصلی آن کتاب در نزد سید محمد فرزند مرحوم ریحان اللّه موجود بوده است.)
6- نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 791.

ص:239

6. البصائر؛

7. تشخیص المصادیق؛

8. حسن المآب.(1)

خدمات اجتماعی - فرهنگی

آیةاللّه سید ریحان اللّه بروجردی پس از بازگشت از نجف اشرف، مدّتی در بروجرد و زمانی در همدان به ترویج دین پرداخت. وی در اواسط عمر به تهران آمد و ساکن آن دیار گشت. و جامع فضایل و سجایای نیک بود و بسیار عبادت می کرد. او در اواخر عمر از بزرگان رهبران دینی در تهران بود و مرجع تقلید و صاحب رساله. ایشان در پایتخت، در تدریس، فتوا، امامت و خطابه، مرجع خاص و عام بود و در خطابه، یدِ طولایی داشت؛ به گونه ای که مردم و بسیاری از دانشمندان، مشتاق منبرش بودند. کتابخانه سید ریحان اللّه در عصر خود، از بزرگترین کتابخانه های تهران بود که علاوه بر فراوانی کتاب، آثار گران بهایی، در علوم مختلف، در آن کتابخانه وجود داشت. قیمت این کتاب ها را در آن زمان، هشتاد هزار دینار عراقی نوشته اند.(2)

از برخی نوشته های دست اوّل، چنین بر می آید که مرحوم سید ریحان اللّه، مرجع حلّ و فصل اختلافات مردم نیز بوده است.

سید محمد کمره ای در این باره، در روزنامه خاطرات خود می نویسد:


1- سه کتاب اخیر در این منبع ذکر شده است. سید احمد حسینی، تراجم الرجال، ج 1، ص 218 و 219.
2- نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 790، رقم 1285؛ مرحوم آقا بزرگ فرموده است که: «من تعدادی از آن نسخه های نفیس را در نزد آقا محمد - فرزند آن مرحوم - دیده ام».

ص:240

«سه نسخه مصالحه نامه «به مهر علمای طهران از قبیل آقا سید ریحان اللّه و حاج میرزا ابواطالب و... رسیّده».(1)

علاوه بر محراب و منبر(2) و مجلس افادت و افاضت(3)، خانه سید ریحان اللّه در ایّام سوگواری عاشورای حسینی شاهد برپایی مراسم عزاداری بود و وی حسینیه داشت.(4) او در این ایّام نیز تبلیغ دین خالق می کرد و ارشاد مخلوق.

مقام علمی

مؤلّف ریحانةالادب درباره مقام علمی مرحوم ریحان اللّه بروجردی نوشته است:

«سیّد ریحان اللّه... از مشاهیر علمای آنجا [تهران] معدود [به شمار می رفت] و صاحب محراب و منبر تدریس شد. در فقه و اصول و ادبیات و رجال و شرح حال علما خبرتی [تخصصی] بسزا داشت.»(5)

اعتماد السّلطنة نیز در المآثر و الآثار می نویسد:

«آقا سید ریحان اللّه خلف الصدق آقا سید جعفر کشفی دارابی، فقیهی جامع و متتبّعی کامل بود. با احاطه به احوال رجال و تراجم علماء فریقین [شیعه و سنی ]و اتساع دایره حدیث و تفسیر، عزیز


1- سید محمد کمره ای، روزنامه خاطرات، ج 1، ص 483.
2- محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 61 و مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 2، ص 24.
3- محمد حسین خان اعتماد السلطنه، المآثر و الآثار، باب دهم، ص 156 - 157.
4- جعفر شهیدی، تهران قدیم، ص 353 و 374.
5- محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 61.

ص:241

النظیر می باشد. بر موعظه منبری نیز تسلّطی یافته و به زهد و ورع و تقوی و مواظبت بر تلاوت و مناجات اشتهار دارد.»(1)

وصف ریحان اللّه را در نقباءالبشر این گونه می خوانیم:

سید ریحان اللّه بعد از تحصیلات عالی در بروجرد، اصفهان و نجف اشرف، ساکن تهران شد. در تدریس، فتوا، امامت و خطابه، مرجع خاص و عام بود. فقیهی متبحّر بود و یک اصولی متضلّع (جامع الشرایط). او یک رجالی فوق العاده، محدّثی باتقوا و مفسّری فاضل بود. در تمام این علوم (فقه، اصول، رجال، حدیث و تفسیر) اطلاع وسیعی داشت و تخصصی فوق العاده؛ بخصوص در فقه و رجال و فنون علم حدیث. در خطابه، محشر به پا می کرد؛ به گونه ای که عموم مردم، عاشق منبرش بودند و نخبگان آنان نیز هم. در حقیقت، او جامع فضایل بود و زیبایی ها. مردم ازا و تقلید می کردند و رساله اش را چاپ می نمودند. وی در اواخر عمرش، از بزرگان مراجع دینی و رهبران عظیم الشأن در تهران بود.(2)

مهدی بامداد هم نتوانسته است به پایگاه اجتماعی ریحان اللّه اعتراف نکند؛ بنابراین می نویسد:

«سیّد ریحان اللّه... از بروجرد به تهران آمد و صاحب محراب و منبر و مجلس ودرس و وعظ و تذکیر گردید و متدرجاً یکی از علمای طراز اول تهران به شمار آمد.»(3)


1- محمد حسن خان اعتماد السلطنه، المآثر والآثار، باب دهم، ص 156 - 157.
2- آقابزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 790 و 791.
3- مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 2، ص 42.

ص:242

در گنجینه دانشمندان آمده است:

«آیةاللّه سید ریحان پدر مرحوم حجةالاسلام سید مهدی... در عصر خود، یکی از رؤسای روحانی و علمی طهران بوده است.»(1)

نویسنده کتاب علمای بزرگ شیعه از قول صاحب نخبةالمقال یکی از شاگردان مرحوم کشفی می نویسد:

«اکثر فرزندان سید جعفر کشفی مانند سید ریحان اللّه و سید یحیی، از اعلام بزرگ عصر خویش بودند که متأسفانه در فتنه باب، سید یحیی به دست عمال آنها به شهادت رسیّد.»(2)

خطای خصم

محسن صدرالاشراف در خاطراتش، بر خلاف انصاف دیگر مورّخان رفته و نیش مرموزی به سید ریحان اللّه و پدر بزرگ و بزرگوار او زده است. او می نویسد: «سیّد ریحان اللّه بروجردی در طبقه عوام النّاس مرید زیاد داشت. چه صورت ظاهر رویه و زندگی او مطلوب عوام بود... او پسر سید جعفر کشفی است که مرتاض بود...»(3)

شاید آن مذمّت، نسبت به سید جعفر و این اتهام، به ریحان اللّه و پدرش، به دلیل ارادت صدرالاشراف به برخی افراد است که از جهاتی متّهم به انحراف فکری اند. صدرالاشراف در ذیل جسارت به این دو مرجع بزرگوار، از دو فرد به بزرگی یاد می کند و می نویسد:


1- محمد شریف رازی، ج 5، ص 100.
2- م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص 252 - 254.
3- محسن صدر (صدرالاشراف)، خاطرات صدر الاشراف، ص 66.

ص:243

«یکی دو نفر از علمای درجه اوّل ذکرشان فراموش شد. حاج شیخ هادی نجم آبادی و حاج آقا محمد نجم آبادی است. سبک ویژه حاج شیخ هادی بر خلاف سایر علماء بود.»(1) آری! «گرخصم خطا گفت، نگیریم بر او». این مؤلف، عِرض خود برده و خیال دارد تا به ما نیز زحمت بدهد؛ غافل از اینکه آفتاب را چه گناه که شب پره کور است؟ چه کسی، به غیر از مؤلفِ گفته شده چنین جسارتی را در حقّ این دو بزرگوار مرتکب شده است؟ اگر چنان بود که این نویسنده ناصالح گفت، تاکنون مرقد نورانی مرحوم کشفی مزار و مطاف دل سوختگان عارف و عالمان عاشق و ملجأ و مأوای حاجتمندان - از عام گرفته تا خاص - نبود. اتهام مرتاضی به مرجع روشن تر از آفتاب در وسط آسمان، کلمه ای است که تنها صدرالاشراف گوینده آن است: (هِی کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).

نهضت مشروطه

اشاره

بخش دوّم این نوشتار را بر اساس ترتیب وقایع نهضت مشروطه، پی می گیریم؛ البته حوادثی که مرحوم ریحان اللّه در آن حضور داشته است یا از آن روی گردانیده است.

1. نهضت عدالتخانه

اوّلین حضور آیةاللّه سید ریحان اللّه را در جمع در خواست کنندگانِ «عدالتخانه»، عالی و موافق نوشته اند. ناظم الاسلام کرمانی در وقایع جمادی الاوّل 1324 - که علما و مردم در مسجد جامع جمع شده


1- محسن صدر (صدرالاشراف)، خاطرات صدر الاشراف، ص 66.

ص:244

و درخواست تأسیس «عدالتخانه» و عزل عین الدوله را داشتند،(1) - نوشته است:

«وقتی که مردم در مسجد جامع جمع شده بودند و شیخ و یارانش وسیدین و اطرافیانشان برای درخواست عدالتخانه و عزل عین الدوله. جمعی از مردم رفتند برای آوردن آقا سید ریحان اللّه مجتهد بروجردی. چون آقا ضعیف البنیه و علیل المزاج بود... مردم اصرار نموده آقا را سواره به مسجد رسانیدند. لدی الورود به حالت غشوه افتاد. آقایان گفتند: حال که شما مریض و علیل می باشید، اگر مایل به ماندن نمی باشید، مراجعت فرمائید به خانه. آقا فرمود: بلی می روم ولکن در مقاصد شما حاضرم و مخالفت نمی کنم. پس از یک ساعت توقف به خانه خویش عودت نمود.»(2)

مطابق برخی گزارش ها، پس از چند روز از مهاجرت علما به قم - که عده ای به سفارت انگلیس متحصن شده بودند - سید ریحان اللّه، سخت به این تحصن اعتراض داشت. عین السلطنه در خاطراتش، در این باره می نویسد:

«درّ زعفرانی جناب سید ریحان اللّه - که از اجله مجتهدین و سادات جلیل القدر مقدس با اخلاص طهران است - تشریف داشتند.


1- تنها گزارشی که درباره فعالیت سید ریحان اللّه قبل از این زمان بدان دست یافتیم، نقلی است که مهدی مجتهدی در رجال آذربایجان ذکر کرده است: «هنگامی که بین علما و عین الدوله در طهران کشاکش شروع شد (مهاجرت صغری) وی (حسین قلی خان نظام الدوله) در طهران بود. توسط آقا سید ریحان اللّه مجتهد با علمای متحصن در حرم حضرت عبدالعظیم ارتباط داشت. (مهدی مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 266.
2- محمد (ناظم الاسلام) کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 3، ص 481.

ص:245

نزدیک چاپارخانه پیاده شدیم. سرورخان را احضار فرموده احوال پرسی کرده بودند. قدری نان و پنیر برای ما فرستادند. من هم [اظهار] ادب کرده آنجا رفتم. خیلی مهربانی و احترام کرده و معلوم شد که آقا از این ترتیبات علما و کسبه طهران رنجش پیدا کرده. چندین روز در شریف آباد طهران ماند و ناچار به سمت مشهد مقدّس راهی شدند. آقا مذمت از رفتن سفارت انگلیس به وسیله تجار و کسبه بسیار کردند که: حقیقت بیشتر رنجش و فرار من از این حرکت تجار و کسبه طهران بود و هرچند نصیحت کردم، ثمر نکرد [= فایده نداشت]. لاعلاج ترک آن ها و وطن را کردم. شاه هم دو دستخط مرقوم داشتند، مراجعت کنم [آن ها را] باز نکردم. تمام عرایض آن ها صحیح، امّا هرگز نمی بایست به سفارت بروند. به جهت آن که دست غیر به میان می آید و ما می دانیم حالت همسایگان ما امروز چه قسم است و اینها بعد از آنکه مسلّط و مقتدر شوند چه به روز ما خواهند آورد.»(1)

2. چرا مشهد؟

از مرحوم ریحان اللّه در مهاجرت صغرا، خبری نیامد؛ امّا وی در مهاجرت کبرا، حضور دارد و مخالف علما نیست؛ بلکه موافق است و هم کلام و هم مرام؛ هر چند که ممکن است روش عملیات و نظر وی با آنان فرق داشته باشد؛ لذا به مشهد مقدّس هجرت نمود، نه به قم. درست است که سفارت نشینی بعد از مهاجرت بوده؛ امّا توگویی که مرحوم ریحان اللّه از آن خبر داشته است؛ چنان که در خاطرات عین السلطنه گذشت. به طور خلاصه می توان گفت که:


1- عین السلطنه سالور، همان، ج 2، ص 1761 و 1762.

ص:246

«سیّد ریحان اللّه، اصل ایجاد عدالتخانه و عزل عین الدوله را تأیید می کرد؛ امّا با این شیوه های دستیابی به آنها موافق نبود.»

3. احیای عدالتخانه

ناگفته نماند که، در کارنامه مشروطه ریحان اللّه، درباره فعالیت های او پس از مهاجرت کبرا و عزیمت او به خراسان، چیزی ثبت نشده است. یعنی از جمادی الاولی 1324 تا 5 ذی القعده سال 1326. بیش از دو سال از ریحان اللّه خبری در دست نیست؛ حتی از مکان او در خراسان و کیفیت رجعتش نیز خبری نیامد. ظاهراً موضع ایشان در این مدّت، توقف بوده است. به هر حال، تلگرافی وجود دارد که ایشان همراه شیخ فضل اللّه و امام جمعه تهران به یکی از علما در زمان استبداد صغیر در 5 ذی القعده 1326 ق. فرستاده، و در آن از تجدید «دارالعداله» صحبت به میان آورده اند:

تلگراف از تهران به مازندران / 5 ذی القعده 1326.

«جناب مستطاب شریعت مدار ملاذالانام آقای آقا شیخ داود و سایر علمای اعلام دامت برکاتهم. چند روز قبل در نتیجه تلگراف اعلام صرافت خاطر مبارک همایونی خلداللّه ملکه(1) از مجلس شورای ملی، بشارت نشر عدالت و بسط معدلت از طرف قرین الشریف ملوکانه دادیم... الیوم که چهارم است بحمداللّه تعالی دارالعداله مبارکه که مظهر نیات مقدّس خسروانه در تشیید شریعت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و ترویج جمله احکام اسلامیه رعایا و برایاست، مرکب از شاهزادگان ذوی الاحتشام و جمعی از وزرای عظام و رجال فخام و تجار محترم عاقل


1- این دعا در اینجا، یعنی خداوند، ایران را پاینده بدارد!

ص:247

دانشمند خیرخواه دولت و ملّت افتتاح شد... ان شاءاللّه من بعد آنچه راجع به قوانین عامه و معدلت تامه است، در این دارالعداله مبارکه مذاکره و اقدام خواهد گردید.

احقرالدّاعی شیخ فضل اللّه نوری، احقر ابوالقاسم الحسینی، احقرالعبد ریحان اللّه الموسوی».(1)

4. مشروطه دوم

اشاره

مرحوم سید ریحان اللّه پس از گذشت حدود 3 - 4 ماه از تلگراف گفته شده، در صفر 1327 ق. از حیث نظری و عملی، به حمایت جدّی از مشروطه می پردازد. به رغم تتبع بسیار، علّت این تغییر موضع را در آن فاصله کوتاه به دست نیاوردیم.

حمایت نظری از مشروطه

فتوای مرحوم سید ریحان اللّه بروجردی در دفاع از مشروطه، شبیه فتاوای دیگر عالمان مشروطه خواه است؛ البته بر اساس معنایی که از مشروطه می کردند، یعنی: تعیین حدود و ثغور امور، بسط عدل و قبض ظلم، تعیین حقوق و حفظ نفوس. فتوای آن بزرگوار هم ناظر به همین خواست عالمان مشروطه خواه است:

استفتا از سید ریحان اللّه مدّظله

«حجةالاسلاما!(2) به شرف عرض مستطاب عالی می رساند: جمعی از ما مردم مقلّد حضرت آقایان حجج اسلام عتبات عالیات هستیم و جمعی


1- ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد، ص 401؛ محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضل اللّه نوری، ج 1، ص 165.
2- حجةالاسلام در آن زمان، به جای آیةاللّه و آیةاللّه العظمی در این زمان گفته می شد.

ص:248

مقلّد حضرت عالی هستیم. در باب مشروطیت مملکت و لزوم تشکیل مجلس شورای ملّی، بعضی فتاوی و دست خطها دیده می شود، مستدعی هستیم حضرتعالی، فتوای خود را در صدر مرقوم فرمائید تا تکلیف ما بیچارگان در این باب معلوم شود. زیاده عرضی ندارم.

جواب، «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: بلی - این مطلب مکرّر سؤال شده است و جوابش همان است. کراراً گفته و نوشته ام که این اوان در ایران برای کیفیت اجراء قوانین اسلام، و نظم مملکت و سد ثغور و تحدید حدود و تعیین حقوق و حفظ نفوس و اموال و اعراض مسلمین، افتتاح مجلس شورای ملی لازم، بلکه از اهم امور است. چنانچه در صدر اسلام شورا برای کیفیت اجراء قوانین اسلامیه مرسوم بوده و گمان ندارم کسی از مطّلعین خبیر بصیر بی غرض، در این مطلب مخالف باشد، واللّه العالم. حرر عن الاحقر، ریحان اللّه موسوی. محل مهر مبارک».(1)

حمایت از مشروطه

مرحوم ریحان اللّه، در صفر 1327 ق. در اعتراض به عدم برپایی مشروطه، به تحصن نشست. ناظم الاسلام در زمینه تحصن و مقدّمات آن، در ذیل حوادث روز دو شنبه، 22 صفر 1327 چنین می نگارد:

«آقا سید ریحان اللّه امروز علناً حمایت ملّت نموده است و گفته است: من در خانه خود خدمت می کنم. و چون عمر خود را کرده ام و به دنیا امید ندارم، پس از کشته شدن بیم و هراسی ندارم و در خانه


1- محمد (ناظم الاسلام) کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، ص 350، ذیل حوادث 10 ربیع الاول 1327 و نیز ر.ک: محمد (ناظم الاسلام) کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، ص 331 و 342.

ص:249

خود می گویم آنچه باید بگویم و می کنم آنچه را باید بکنم. در این روز حاج شیخ مرتضی آشتیانی هم عازم بر مهاجرت به حضرت عبدالعظیم شده است. گویا ازد م در دروازه او را برگردانیده و ممانعت کرده اند.»(1)

یک هفته بعد، شعار تحصن، لباس عمل می پوشد، کرمانی می نویسد:

«در خانه آقا یحیی مسموع افتاد [= شنیده شد] آقا سید ریحان اللّه دیروز رفته است به حرم حضرت عبدالعظیم و متجاوز [= بیش] از سیصد نفر با ایشان مهاجرت نموده اند.»(2)

از روی تحقیق می گویم که: مرحوم ریحان اللّه، باطناً مشروطه «مشروعه»ای بود؛ هرچند در ظاهر، دیگران فکر می کردند که وی مشروطه طلب است. او مرامش را بر زبان می آورد و با صراحت تمام بیان می کرد و در صورت نیاز راهش را از همراهان سست عنصر، جدا می نمود.

5. فرجام کار

با تحقیق در زوایای زندگی این عالم فرهیخته چنین به دست می آید که: «سیّد ریحان اللّه یک مشروعه خواه جدّی بود؛ ولی در خط مشروطه خواهان، از یک طرف نباید تنفّر منطقی و مستدلِّ سید ریحان اللّه را از سفارت نشینان و پیش بینی او از نقشه های دشمن پس از تسلّط


1- محمد (ناظم الاسلام) کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، ص 326.
2- محمد (ناظم الاسلام) کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 5، ص 330؛ البته در اینکه تحصن چه مدتی طول کشید، مطلبی به دست نیامد. و نیز ر.ک: محمد مهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ص 275؛ البته آقای شریف کاشانی این قصه را در ذیل وقایع ذی القعده 1326 نوشته، در حالی که این تاریخ صحیح نیست. و تحصن در ماه صفر 1327 رخ داده است؛ مگر ریحان اللّه نبود که در پنجم ذی القعده سال 1326 به همراهی شیخ فضل اللّه نوری و امام جمعه تهران - در دوره استبداد صغیر - در جهت احیای عدالتخانه، حرکتی را آغاز نمودند.

ص:250

را، فراموش کرد. نیز باید به حرکت او در احیای «عدالتخانه» با همراهی شیخ توجه نمود. از سوی دیگر، موضع مشروطه خواهی اش در زمان استبداد صغیر که عمر فعالیت های سیاسی آن مرحوم بدان ختم شد، از ایشان چهره ای مدافع آن نظام به یادگار گذارد، این گونه بر جمله این تحقیق، نقطه پایان را می نهیم که: پایان فعالیت های سیاسی ریحان اللّه در آن نهضت، ختم به مشروطه خواهی شد.

فرزندان

اشاره

آن مرحوم، سه فرزند پسر داشت که هر سه، اهل علم و فضل بودند:

1. سید موسی

وی در جمادی الثّانی 1300 ق. در بروجرد لرستان به دنیا آمد و در ششم صفر 1357 ق. دار فانی را وداع گفت. آن مرحوم در مقبره کشفی، واقع در صحن مطهّر امامزاده طاهر در تهران دفن شد.(1)

2. سید مهدی

وی در سال 1316 ق. در تهران به دنیا آمد.(2) و در سال 1362 ق. در گذشت و در شهر مقدس قم، قبرستان نو، سر بر خاک پاک نهاد.(3)


1- محمدشریف رازی، اختران ری و طهران یا تذکرةالمقابر فی احوال المفاخر، ص 269.
2- ر. ک: محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 532.
3- همان. برخی در اینجا همدم غرض و اشتباه گشته اند؛ به عبارتی، از یک طرف برای ریحان اللّه دو پسر نوشته اند - به گونه ای مطئمن - از طرف دیگر به دلیل بغض و غرضی حزبی منتهای بی حرمتی را در حق یکی از فرزندان آن مرحوم مرتکب شده اند. (ر.ک، محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ص 523). ما تفصیل مطلب را در کتاب «سیمای سهسید» می آوریم. ما با یکی از نوادگان مرحوم ریحان اللّه مصاحبه ای داشتیم. او سه فرزند را تأیید کرد؛ به گونه ای که در متن گذشت. او پیرمردی است مسن به نام سید محمد کشفی بروجردی که ساکن بروجر، در استان لرستان است.

ص:251

3. سید محمدباقر

او در سال 1321 ق. پا به این منزل دنیا نهاد(1) و در سال 1352 ق. به جوار رحمت رحمان، رحلت نمود.(2)

وفات

آیةاللّه سید ریحان اللّه موسوی بروجردی در 28 جمادی الثّانی 1328 ق. در حدود 62 سالگی در تهران درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.(3) طبق آنچه که بستگان(4) مرحوم ریحان اللّه به نگارنده فرمودند: آن فقید در حجره ای در صحن آیینه، در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به خاک سپرده شده است. البته آن حجره، هم اکنون جزء صحن آیینه شده و محل ورود خواهران به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام است.

خلاصه سخن

آیةاللّه سید ریحان اللّه موسوی بروجردی رحمة الله (1226 - 1328 ق)، فرزند آیةاللّه سید جعفر موسوی (معروف به کشفی) از عالمان بزرگ عهد مشروطه است. در بخش نخست این تحقیق، دریافتیم که وی، هم فقیه


1- ر.ک: محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 532.
2- محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 532. اختران ری و طهران یا تذکرةالمقابر فی احوال المفاخر، ص 269.
3- آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج 2، ص 791؛ مهدی بامداد، ج 2، ص 44 و محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، ج 5، ص 61.
4- منظور از ایشان، حضرت حجةالاسلام اباصالح موسوی کشفی و حسن آقا موسوی کشفی اند که در شهر مقدس قم ساکن می باشند.

ص:252

بود و هم اصولی، هم مفسّر و نیز محدّث و شاعر بود و ادیب نیز هم. در بخش دوم، ریحان اللّه را در نهضت مشروطه دیدیم؛ هرچند در نهضت «عدالتخانه»، هم مقصد علما بود؛ امّا در مهاجرت به قم، آنان را همراهی نکرد. پس از مهاجرت کبرا و موضع قاطعانه وی مقابل سفارت نشینان، حدود دو سال (1324 - 1326 ق.) از حضور در نهضت غایب می شود و ساکت. پس از موضع توقف، احیای «عدالتخانه» را به همراهی شیخ شهید1 پی می گیرد؛ به هر دلیل، پس از حدود چهار ماه، با تغییر موضعِ اساسی (در 22 صفر 1327) به حمایت جدی و صریح از مشروطه برمی خیزد؛ از پشتیبانی نظری و فتوا تا یاری عملی و تحصن (در 27 صفر 1327). به هر حال در آخر نهضت و تا پایان عمر، فعالیت های ریحان الله ختم به مشروطه خواهی شد و او نیز در صفِ مشروطه خواهان، ماند. او، هرکاری را که به نظرش، خیر می آمد، بی ریا انجام می داد. وی از ادامه راه، به دلیل کمی همراه هراسی نداشت. هرگز آگاهانه آبش با مخالفان دین مردم ایران اسلامی، در یک جوی نمی رفت. او از حیله های دشمنان خارجی با خبر بود و بر حذر و فریب مدعیانِ دوستی را نمی خورد؛ البته با دوستان هم، خیلی اهل مشورت نبود و همین امر باعث شد که برخی مطالب، آن گونه که شایسته بود، به وی نرسد. خلاصه، او مشروعه خواهی جدّی بود؛ هرچند به دلیل اشتباه یا هر چیز دیگر، در اردوگاه مشروطه خواهان دیده می شد.

ص:253

حسین بن احمد بن ادریس اشعری قمی (مبلّغ قرآن و عترت) / حسن شاکر آرانی

اشاره

ص:254

ص:255

مقدمه

شهر مقدّس قم از دیرباز مهد علم و دانش بوده و از دامان چنین شهری فرزانگان و فرهیختگان بسیاری پرورش یافته اند که سبب خیر و برکت در نشر فرهنگ اسلامی بوده اند. ستارگانی که دانش را از منبع الهی فراگرفتند و برای حفظ و نشر آن تلاش فراوان از خود نشان دادند. مردمان این شهر از قدیم عاشق دانش اندوزی بوده و هستند.

از بین آنان، اشعریان، نمونه راویان نور بوده اند. اشعریان که پس از سرکوبی قیام ابن اشعث و سختگیری حجّّاج علیه شیعیان کوفه به قم کوچ کردند، در ترویج مذهب تشیّع کوشش فراوان نمودند، به طوری که

ص:256

شمار محدّثان اشعری که با امامان معصوم علیهم السلام دیدار کرده و از آن بزرگواران حدیث شنیده اند، به بیش از یکصد تن می رسد.(1)

ولادت

تاریخ دقیق ولادت جناب حسین بن احمد معلوم نیست، ولی از مجموع سخنانی که درباره ایشان در کتاب های رجال حدیث(2) هست، چنین برداشت می شود که این بزرگوار در دوره غیبت صغری و اوایل غیب کبری، یعنی در اواخر قرن سوّم تا نیمه های قرن چهارم می زیسته است.

حسین بن احمد در خاندان علم و تقوا در شهر مقدّس قم دیده به جهان گشود. وی پس از بلوغ، به تحصیل علوم دینی مشغول گردید و مدّتی را نزد پدر بزرگوارش، احمد بن ادریس، کسب فیض نمود. همّت بلندش برای کسب معارف، وی را بر آن داشت تا به سوی بصره و بغداد هجرت کند. حسین بن احمد از محضر بزرگان حدیث بهره مند شد و از اندوخته ها و آموزه های علمی آنان استفاده برد. از جمله استادان ارجمند حسین بن احمد، جناب علی بن عثمان است. حسین بن احمد از محضر وی استفاده وافر برد و تمامی عمر گرانمایه اش را صرف شناخت حدیث و ترویج آن نمود.


1- دائرةالمعارف تشیّع، ج 2، ص 198.
2- رجال، طوسی، ص 47.

ص:257

حسین در دورانی زندگی می کرد که به توفیق الهی با 3 تن از نوّاب خاصِ(1) حضرت ولی عصر علیه السلام معاصر بود. وی از آنان، بدون واسطه احادیث بسیاری برای ما نقل کرده است.(2)

حسین بن احمد که از مشایخ شیخ صدوق(3) است، در سلسله اسناد روایاتی است که شیخ صدوق از عمر بن حنظله، زکریا بن مالک جعفی، داود برقی، بشّار بن یسار، محمد بن علی بن محبوب، عبداللّه بن قاسم، عطاء بن سایب و عبداللّه بن حکم نقل می کند و همه اینها با جلالت، موثق و از اصحاب امامان علیهم السلام بوده اند که از این راه، جلالت، عظمت و اهمیّت راوی گرانقدر معلوم می شود.

پدری دانشمند

احمد بن ادریس اشعری قمی، فقیه نامدار، محدّث عالیقدر و یکی از چهره های درخشان شهر مقدّس قم است. وی در قرن سوّم هجری می زیست و سرآمد فقیهان و محدّث امین امامیه بود. وی توفیق یافت به محضر پیشوای یازدهم، امام حسن عسکری علیه السلام شرفیاب شود و حضرت نیز از وی با عنوان «معلّم» یاد کرده است. وی دانش های مختلف را از محضر دانشوران نامدار امامیه عصر خویش، چون: احمد بن اسحاق قمی و احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی فراگرفت.


1- ابن جعفر محمد بن عثمان عمروی، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری.
2- کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 226.
3- تنقیح المقال، ج 1، ص 49.

ص:258

کلینی و تلعکبری از شاگردان برجسته احمد بن ادریس به شمار می آیند. نام احمد بن ادریس در سند بیش از 280 حدیث به چشم می خورد و معروف ترین اثر وی، کتاب نوادر است. وی سرانجام، در سال 306 ق. در منطقه «قرعاء» در راه مکه از مسیر کوفه، دعوت آسمانی را لبیک گفت و روح بلندش به عالم ملکوت پرکشید و عالم تشیّع و فرزندانش را در غم فراق خود سوگوار نمود.(1)

شاگردان

اشاره

حضرت علی امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: مردم بر سه گروه اند: یا عالم اند یا در حال فراگیری علم اند و یا عمر خود را به بطلالت می گذرانند.(2)

حسین بن احمد همان طور که خودش از محضر دانشوران و نوّاب خاص، کسب علم؛ بویژه کسب علم حدیث نموده، همیشه سعیش بر این بوده تا آموخته هایش را به دیگران نیز منتقل نماید، تا مبادا چراغ این علم با ارزش، روزی خاموش شود. از همین جا می توان به شخصیت ارجمند این دانشمند حدیثی پی برد. وی از طریق روایاتی که در زمینه شناساندن قرآن و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام نقل کرده و در تربیت شاگردانی چون: شیخ صدوق، در انتقال معارف و فرهنگ غنی اسلام، به نسل های آینده نقش بسزایی ایفا نمود.

برخی از شاگردان حسین بن احمد عبارتند از:


1- رجال، شیخ طوسی، ص 47.
2- اعیان الشیعه، ج 5، ص 417.

ص:259

1. شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بابویه

وی معروف به شیخ صدوق و از بزرگان عالم اسلام و تشیّع است. این بزرگوار به دعای امام زمان علیه السلام متولد شد و مایه فخر عالم بشریت گردید. او مؤلف کتاب های زیادی در فقه و حدیث از جمله: من لایحضره الفقیه، امالی، خصال، معانی الاخبار، عیون الاخبار الرضا و اکمال الدّین و اتمام النّعمة در امالی است.

شیخ صدوق با مسافرت های بسیار به شهرهای مختلف هم علوم را می آموخت و هم به نشر روایات اهل بیت علیهم السلام می پرداخت.(1)

2. موسی بن هارون بن تلعکبری

موسی بن هارون بن تلعکبری از حسین بن احمد اجازه حدیث دریافت نموده است.(2)

3. حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندی

وی از بزرگان علم حدیث است که بیش از هزار جلد کتاب شیعه را نزد استادانش قرائت کرده است.(3)

4. محمد بن احمد بن داود

وی پس از شیخ صدوق بیش از دیگران از محضر استاد خود کسب فیض کرده است.(4)


1- رجال، شیخ طوسی، ص 47.
2- اعیان الشیعه، ج 5، ص 417.
3- معجم الرجال، ج 6، ص 301.
4- تنقیح المقال، ج 1، ص 409.

ص:260

5. حسین بن علی بن بابویه (برادر شیخ صدوق)

وی از حسین بن احمد اجازه روایی دریافت نموده است.

با نوّاب خاص

دوران غیبت صغری از حسّاس ترین فرازهای تاریخ اسلام است؛ چرا که اجرای عدالت و عدالت گستری از خواسته های بشریت در طول تاریخ بوده و زمان غیبت صغری، عصر مجری عدالت و مُصلح کل بوده است. بحث ظهور و حضور منجی، جهان را به چالش کشیده است. لذا ستمگران عبّاسی در مقابل چالش ایجاد شده، در صددِ محدود نمودن رابطین امام دوازدهم با وی بودند و هرگونه ارتباط و تماس با نوّاب خاصه آن حضرت را زیر نظر داشتند و سعیشان بر این بود تا حضور و ظهور منجی را منکر شوند. در این مقطع زمانی افرادی می توانستند با نوّاب، ارتباط بر قرار کنند که از هر جهت مورد اطمینان و وثوق و رازنگهدار باشند. از جمله این افراد، حسین بن احمد بن ادریس بود که مورد اعتماد ابی جعفر محمد بن عثمان عمروی، یعنی نائب دوم بود، تا آنجا که وی هنگام رحلت آن نائب عظیم الشأن، شاهد نیابت نائب سوم، حسین بن روح نیز بود. وی خبر وفات عمروی و نیابت حسین بن روح و همچنین ارتباطش با نائب چهارم علی بن محمد سمری را به شیعیان خاص رساند. محمد سمری نائبی است که خبر وفات پدر شیخ صدوق، علی بن حسین بابویه را از طرف امام زمان علیه السلام به عدّه ای از شیعیان و حسین بن احمد بن ادریس، رساند. به همین دلیل، شکل گیری شخصیّت این راوی محترم را می توان

ص:261

از دریچه دیگر که همان واقع سیاسی - اجتماعی آن دوره است نیز مورد مطالعه قرار داد.

غیبت صغری

حسین بن احمد دوران غیبت صغری و کبری را درک کرده است؛ بنابراین برای شناخت بیشتر زوایای شخصیّتی وی لازم است گوشه ای از حوادث این دوران را بررسی کنیم.

شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم، گاهی زمینه رشد و کمال افراد و شکوفایی استعدادها را فراهم می کند و ویژگی های سیاسی و فرهنگی هر عصری، در میزان موفقیّت افراد آن عصر مؤثّر است. مبلّغ قرآن و عترت، جناب حسین بن احمد، در دوره غیبت صغری شاهد جریاناتی شد که در شکل گیری شخصیت علمی و معنوی وی تأثیر گذار بوده است. یکی از آن حوادث که زمان بسیاری از آن می گذرد؛ ولی امّت اسلامی؛ بویژه تشیّع همچنان از آن رنج می برد؛ قطع رابطه ظاهری امّت اسلام با امام معصوم است. حضرت ولی عصر علیه السلام به مصلحت خداوند متعال از نظرها پنهان و جامعه، از مدیریت مستقیم ایشان محروم گردیده است. وقوع این حادثه در سال 260 ق. بوده و حسین بن احمد در این زمان، دوران کودکی را پشت سر می گذاشته است. 69 سال، مردم از طریق نوّاب خاص با حضرت ولی عصر علیه السلام در ارتباط بودند. حسین بن احمد بن ادریس این نوّاب خاص را درک کرده و از محضر آنها مستفیض شده است. وی هنگام وفات محمد بن عثمان بن سعید سمری در سال 305 ق، بالای

ص:262

سر ایشان حضور داشته است که در همین لحظات محمد بن عثمان، نائب سوم، حضرت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح را به جمع حاضر معرفی نمود.

در این زمان، حکومت در دست بنی عباس بود. در قرن چهارم، تحولات سیاسی فراوانی در مرکز خلافت (بغداد و ایران) به وقوع پیوست. در این زمان، قدرت و شوکت عبّاسیان رو به افول گذاشت و فرمانروایان محلّی در ایران، مصر، سوریه و اندلس که از جانب حکومت بغداد منصوب شده بودند، سر به شورش گذاشته، اعلام حکومت مستقل نمودند.

ایران نیز که دیلمیان و آل بویه در آن، قدرت را در دست داشتند، مانند سایر بلاد اسلامی محلّ نزاع و جنگ بود و هیچ یک از ممالک اسلامی تحت نفوذ قدرت مرکزی عبّاسیان قرار نداشت.

آل بویه نسبت به اسلام و علما در روایت حدیث احترام خاصّی قایل می شدند و هدفشان نیز گسترش اسلام و نشر روایات اسلامی بود. برخلاف دیلمیان که با ظواهر اسلام سر جنگ داشته در زنده کردن آیین زرتشتی تلاش می نمودند و به همین خاطر مراسم روشن کردن آتش را در ایام سال در مرکز حکومت و بعضی شهرها، نظیر اصفهان برگزار می کردند.

در این زمان شاگرد گرانقدر و ارجمندِ حسین بن احمد یعنی شیخ صدوق که عالمی سترگ بود و از طرف حکومت آل بویه بسیار محترم شمرده می شد، با چنین پشتوانه ای، کتابخانه هایی را در شهر ری و نقاط

ص:263

دیگر ایجاد کرد. وی برای مردم روایت نقل می کرد و از این طریق، اهل بیت علیهم السلام را به مردم می شناساند.(1)

در آیینه دانشمندان

شیخ طوسی، حسین بن احمد را از جمله کسانی می شمارد که مستقیماً از امام روایتی نقل نکرده اند؛ امّا او را بسیار مورد وثوق و اطمینان می داند.(2)

شیخ صدوق در کتاب های امالی، خصال، عیون الاخبار الرّضا و معانی الاخبار بیش از هزار بار برای معظم له طلب رحمت و مغفرت نموده و با لفظ رحمةاللّه علیه و رضی اللّه عنه از ایشان یاد نموده است.

علاّمه مجلسی می گوید: از آنجا که شیخ صدوق بیش از هزار بار برای ایشان طلب رحمت و مغفرت می کند، معلوم می شود، باید راوی موثق و مورد اطمینان باشد.(3)

علاّمه حلّی در کتاب خلاصةالاقوال خود، او را مورد وثوق و اطمینان می داند.(4)

ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان او را چنین می ستاید:

حسین بن احمد، امامی مذهب و ثقه است.(5)


1- شیخ صدوق، محمدعلی خسروی، ص 55.
2- رجال، شیخ طوسی، ص 47.
3- بحارالانوار، ج 57، ص 361.
4- خلاصةالاقوال، ص 119.
5- لسان المیزان، ج 2، ص 262.

ص:264

اعیان الشّیعه نیز او را با عبارت: راوی مورد وثوق، ستوده است.(1)

آیةاللّه سید ابوالقاسم خویی در معجم رجال الحدیث(2) پس از رفع تشابه اسمی، او را ستوده و راوی موثق و مورد اطمینان می داند.

قاموس الرجال(3) پس از نقد اقوال و رفع تشابه اسمی، او را می ستاید.

مجمع الثّقات(4) ابوطالب تجلیل او را ثقه می داند و از طبقه نهم از طبقات روات به شمار می آورد.

صاحب کتاب مستدرک علم رجال، حسین بن احمد را از مشایخ شیخ صدوق و واسطه شیخ با عمر بن حنظله، زکریا بن مالک جعفی، داود برقی، بشّار بن سیّار، محمد بن علی بن محبوب، عبداللّه بن قاسم، عطاء بن سایب، عبداللّه بن حکم می داند که همه اینها از اصحاب ائمه علیهم السلام هستند.(5)

گلچین روایات

از مجموعه روایات زیادی که بیشتر در کتب شیخ صدوق از حسین بن احمد موجود است، آشکار می شود که گرایشات راوی در زمینه معارف اسلامی، در باب اعتقادات، اخلاقیات، قرآن، عترت و ولایت بوده است.


1- اعیان الشیعه، ج 5، ص 417.
2- اعیان الشیعه، ج 6، ص 207.
3- اعیان الشیعه، ج 2، ص 412.
4- اعیان الشیعه، ج 5، ص 39.
5- اعیان الشیعه، ج 2، ص 84.

ص:265

امام صادق علیه السلام می فرماید: مردم را از روایاتی که از ما نقل می کنند بشناسیّد.(1) از این رو می توانیم راوی گرانقدر را به راحتی از روایاتی که نقل کرده بشناسیم. پس به گلچینی از آن روایات می پردازیم:

حافظان قرآن

حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است: کسانی که حافظ قرآن باشند و به آن عمل نمایند، با فرشتگان و خوبان بهشت خواهند بود.(2)

آیة الکرسی

امام باقر علیه السلام می فرماید: هرکس یک مرتبه آیةالکرسی را بخواند، خداوند متعال هزار سختی و ناراحتی دنیا و آخرت را از او دور می کند که کمترین ناراحتی در دنیا فقر و در آخرت عذاب قبر است.(3)

جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

رسول خدا علیه السلام سه بار فرمود: خدایا! به جانشینان پس از من، رحمت فرست! گفته شد: ای رسول خدا! جانشینان پس از تو، چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسانی که حدیث و سنّت مرا تبلیغ می کنند و امّت من به آن احادیث عمل می نمایند.(4)

ولایت علی علیه السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام ولایت خدا، دوست داشتن او عبادت خدا و پیروی از او فریضه الهی است. دوستی با


1- اصول کافی، ج 1، ص 50.
2- امالی، شیخ صدوق، ص 57، ح 6.
3- امالی، شیخ صدوق، ص 88، ح 6.
4- امالی، شیخ صدوق، ص 315.

ص:266

علی علیه السلام، دوستی با خدا و دشمنی با او دشمنی با خداست! جنگ با علی علیه السلام جنگ با خدا و سازش با او، سازش با خداست.(1)

فضلیت علی علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: روزی جبرئیل نزد من آمد و گفت: خداوند به تو سلام می رساند و می گوید: برادرت علی را بشارت ده به اینکه هرکس او را دوست داشته باشد، عذاب نخواهم کرد و به کسی که با علی دشمنی کند رحم نخواهم نمود.(2)

امام حسین علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود: جدّم حسین علیه السلام فرمود: من کشته اشک هایم! هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند؛ مگر آنکه قطره اشکی در چشمان او جمع می شود!(3)

ثواب زیارت امام کاظم علیه السلام

از امام رضا علیه السلام در رابطه با ثواب کسی که قبر امام موسی بن جعفر علیه السلام را زیارت کند سؤال شد. حضرت فرمود: فضیلت و ثواب زیارت قبر پدرم، مانند فضیلت و ثواب زیارت جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. راوی می گوید: عرض کردم: می ترسم و نمی توانم داخل حرم پدر بزرگوارت شوم! حضرت فرمود: از پشت پل بغداد، پدرم را سلام بده!(4)


1- خصال، شیخ صدوق، ص 42، ح 8.
2- امالی، شیخ صدوق، ص 483، ح 5.
3- امالی، شیخ صدوق، ص 118، ح 7.
4- تهذیب، ج 6، ص 82، ح 161.

ص:267

فرصت طلایی

امام صادق علیه السلام به نقل از حضرت علی علیه السلام فرمود: در پنج مورد دعا کردن را غنیمت بشمارید، هنگام قرآن خواندن، هنگام اذان، هنگام باران، هنگامی که در صف رزمندگان با دشمنان آماده جنگ و شهادت هستید و هنگامی که شخص مظلومی خدا را می خواند و بین او و خدا هیچ گونه پرده ای جز عرش الهی نیست!(1)

ارزش افراد

امام رضا علیه السلام فرمود: هرکس با فقیر مسلمانی برخورد کند و سلام به او بدهد؛ اما سلامش با سلامی که به ثروتمندان می کند، فرق کند، در روز قیامت خدا را در حالتی غضبناک ملاقات خواهد کرد!(2)

عملکرد انسان ها

امام صادق علیه السلام از جدّ گرامی اش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می فرماید: کسی که باقی مانده عمرش را به نیکی بگذراند، خداوند او را به خاطر گناهان گذشته اش مؤاخذه نمی کند؛ چون توبه نموده است و کسی که باقی مانده عمرش را به گناه بگذراند، خداوند متعال او را به خاطر گناهان حال و گذشته اش مؤاخذه می نماید.(3)


1- عیون اخبارالرضا، ص 57.
2- امالی، شیخ صدوق، ص 97، ح 7.
3- امالی، شیخ صدوق، ص 42، ح 8.

ص:268

غروب

سرانجام فرا رسیّد روزی که حسین بن احمد، مرد علم و فضیلت، راوی و مبلّغ قرآن و عترت همچون سایر مردم، رخ در نقاب خاک کشید و عالَمی را در غم فراق خود سوگوار نمود.

متأسفانه تاریخ دقیق افول این ستاره گرانسنگ در دست نیست؛ اما از بعضی نوشته های تاریخی و روایی چنین بر می آید که وی تا سال 378 ق. زنده بوده و جریان چگونگی نیابت ابوالقاسم حسین بن روح را برای شاگردانش و سایرین نقل نموده است. بنابرانی این عالم جلیل القدر تا دو دهه قبل از قرن پنجم در قید حیات بوده است.

ص:269

شیخ منصور انصاری دزفولی (عالم روشن ضمیر) / مهدی سلطانی رنانی

اشاره

ص:270

ص:271

اشاره

شیخ منصور انصاری دزفولی فرزند علامه شیخ محمد و نوه آیةالله شیخ محمد حسن انصاری دزفولی، معروف به سبط الشیخ و از عالمان مشهور دزفول است.(1)

ولادت

سومین فرزند شیخ محمد انصاری، یعنی شیخ منصور، در جمادی الثانی 1307 ق. و در دزفول متولد شد.(2)

نسب او تا شیخ مرتضی چنین است:


1- الاجازةالکبیرة، ص 35.
2- تربت پاکان (شرح حال مدفونین در سرزمین قم)، عبدالحسین جواهری الکلام، ج 4، ص 2044.

ص:272

شیخ منصور بن شیخ محمد بن حسن بن الشیخ منصور بن شیخ محمد امین بن شیخ مرتضی انصاری دزفولی.(1)

البته قابل ذکر است که شیخ انصاری رحمة الله فرزند پسر نداشت. بنابراین شیخ محمد امین، سبط الشیخ است.

شیخ جعفر محبوبه، درباره این خاندان (خاندان انصاری) چنین می گوید:

«آل انصاری از خاندان های علمی و معروف دزفول در نجف اشرف بودند که در اواسط قرن سیزدهم هجری مشهور شدند و شهرت به نام انصاری یافتند که دلیل آن، نسبت یافتن ایشان به جدّ بزرگوارشان جابربن عبدالله انصاری می باشد.»(2)

کودکی و نوجوانی

شیخ منصور با تربیت پدر و جدّ بزرگوارش دوران کودکی را پشت سر نهاد. وی از همن دوران، قرآن کریم را از محضر پدر بزرگوار خود آموخت و با آن بسیار اُنس گرفت. او دروس مقدماتی حوزه را تا 15 سالگی به پایان برد و پس از تکمیل مقدمات، در حوزه درسی جدّ بزرگوارش حاضر شد و تا هنگام وفات جدّش نزد وی به تحصیل پرداخت.(3)


1- المسلسلات فی الاجازات، سید محمود مرعشی، ج 2 (مجموعه دوم)، ص 267.
2- ماضی النجف و حاضرها، ج 2، ص 44.
3- تربت پاکان، ج 4، ص 2045 و تاریخ علما و روحانیت دزفول، علی راجی، ج 1، ص 217.

ص:273

ادامه تحصیل

شیخ منصور در 24 سالگی به درجه عالی اجتهاد نایل گشت و به عنوان یکی از ذخایر علمی و مراجع عصر خویش به شمار آمد. وی عالمی موشکاف، فقیهی مدقّق و از محققان بزرگ علم اصول محسوب می گردید. او در همان دوران به عنوان ادیبی عقیده شناس آراسته به زهد و تقوا به شمار می رفت. وی پس از فوت پدر، مورد رجوع طلاب بسیاری قرار گرفت و آنان از این منبع فیض و سرچشمه تقوا بهره های بسیار بردند.(1)

استادان

اشاره

شیخ منصور انصاری دزفولی از محضر استادان صاحب نامی استفاده نمود و بهره های بسیار برد. استادان وی در دروس مقدماتی، سطوح عالی و در علوم مختلف دینی عبارت بودند از:

1. شیخ محمد انصاری (پدرش).

2. شیخ محمد حسن انصاری (جدّش).

3. آیةالله شیخ محمد مهدی بیگدلی.

4. شیخ محمد رضا معزّی دزفولی.

5. سید محمد کاظم طباطبایی یزدی.

شیخ منصور، مقدمات و سطوح اوّلیه را در محضر پدر بزرگوار و جدّ عزیزش فراگرفت. دروس خارج حوزه را بیشتر در محضر آیةالله شیخ محمد مهدی بیگدلی آموخت.(2) او به طور مداوم در بحث های علمی جدّش شیخ محمد حسن شرکت می نمود. و دروس عالیه را از محضر این


1- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، آیةالله حاج شیخ مرتضی انصاری، ص 390.
2- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، آیةالله حاج شیخ مرتضی انصاری، ص 391.

ص:274

استاد گرانقدر آموخت تا آنجا که به مقام عالی اجتهاد دست یافت و به مرتبه ای بلند در استنباط احکام شرعی رسید. آن عالم فرزانه در دزفول از محضر شیخ محمد رضا معزّی دزفولی و در نجف اشرف از بحث های علمی و اجتهادی میرزا محمدحسین نائینی و سید محمد کاظم طباطبایی یزدی - که هردو از مراجع و علمای شریف نجف اشرف بودند - بهره های فراوان برد.(1)

همچنین شیخ منصور دارای اجازاتی از عالمان برجسته فوق و دیگر عالمان متعهّد اسلامی است، آیات بزرگوار: طباطبایی یزدی، میرزا حسین نائینی، معزّی دزفولی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و شیخ محمد مهدی بیگدلی از مشایخ اجازه وی محسوب می شوند.(2)

اینک به شرح حال دو استاد بزرگ شیخ منصور که برای دیگران کمتر شناخته شده اند، می پردازیم:

الف) شیخ محمد مهدی بیگدلی

او در 27 ذیقعده سال 1288 ق. در دزفول متولد شد. وی فزند آقا محمد علی بن آقا نجفی است. وی مقدمات حوزه را نزد سید حسین بن سید عبدالکریم موسوی دزفولی و شیخ محمد حسین انصاری فراگرفت و سپس به نجف رفت و از محضر آیات: آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی استفاده کرد.


1- المسلسلات فی الاجازات، مجموعه دوم، ص 267 268.
2- تربت پاکان، ج 4، ص 2045 و گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 144.

ص:275

وی مدتی پس از فوت شیخ محمد حسن انصاری به مرجعیت رسید. این عالم آگاه در سوم شعبان سال 1370 ق. در اثر سرطان، دار فانی را وداع گفت و در قم مدفون گردید.

حاشیه بر عروةالوثقی، چند رساله علمی به عربی و فارسی و حاشیه بر مکاسب از تألیفات اوست.(1)

ب) آیةالله حاج شیخ محمدرضا معزّی دزفولی

وی فرزند شیخ محمد جواد بن عالم فقیه شیخ محسن برادرزاده صاحب مقابیس از اعاظم علمای امامیه، فقیهان بزرگ شیعه و مرجع بسیاری از مردم خوزستان بوده است. وی علاوه بر برخورداری از مراتب علمی، در سیاست نیز یگانه عصر خویش بود. در دزفول مدرسه علمیه ای تأسیس نمود و مردانی با تقوا و فضیلت تربیت کرد. وی از محضر عموی گرامی اش آیةالله حاج شیخ محمد طاهر بن شیخ محسن و صاحب کفایه استفاده برد و از آنان اجازه اجتهاد دریافت نمود و خود نیز برای جماعتی از عالمان خوزستان اجازه صادر نمود.

وی در هفتم رجب 1352 ق. در بروجرد از دنیا رفت و در جوار امامزاده ابوالحسن آن شهر مدفون گردید. از تألیفات او حاشیه بر مکاسب با نام فتح الباری و حاشیه بر رسائل است.(2)

شاگردان، و فعالیت ها

بسیاری از طلاب و چهره های علمی از محضر آقا شیخ منصور انصاری بهره مند شده اند؛ ولی به دلیل دور بودن وی از حوزه های علمیه


1- تاریخ علما و روحانیت دزفول، ج 1، ص 257 - 260.
2- گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 154 و 155.

ص:276

مهم و به دلیل اینکه بیشتر شاگردانش از مدارس علمیه دزفول بوده اند، نامی از شاگردان آن بزرگوار برده نشده و در کتب علمی نیز که شرح حال ایشان آمده، اشاره ای به آنها نگردیده است.(1)

آنچه که در این باره ذکره شده این است که: این عالم ربانی و فقیه صمدانی در سال 1361 ق. به اصرار جمعی از مردم شهرستان العماره عراق - که دائماً از ایشان درخواست سکونت در آن شهر را می نمودند - به آنجا تشریف بردند و فضلای منطقه از نور علم و دانشش بسیار استفاده می بردند؛ ولی به سبب ناسازگاری هوای آنجا با مزاج ایشان، پس از چند سال توقف در آن مکان، ناگزیر به دزفول بازگشت. سال بازگشت این عالم ربّانی به دزفول از عماره عراق 1366 ق. است.(2)

ایشان در همان سال به مشهد مقدس مشرّف گردید و عده ای نیز از او درخواست کردند تا در آنجا توقّف نماید؛ اما به عللی، ماندن را صلاح ندانسته، به شهر خویش بازگشت و به تدریس و تربیت اهل علم و انجام وظایف شرعیه پرداخت و تا آخر عمر در آن دیار ماند.(3)

آقا شیخ منصور انصاری همان طور که هم عصرانش گفته اند در دوران تحصیل از همه پیشی گرفت به طوری که نقل نموده اند: شیخ منصور جانشین جدّش شیخ محمد حسن است. او تمامی دروس را به خوبی نزد استادان فراگرفت و با تسلّط کامل، همیشه یک دوره فقه استدلالی در ذهنش حاضر بود. این فقیه بزرگ در علم اصول، استادی زبر دست و در فقه، به عنوان کتابی متحرّک بود. در تدریس، بیانش


1- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 449.
2- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 391.
3- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 450 - 451؛ المسلسلات فی الاجازات، مجموعه دوم، ص 268 و نقباءالبشر (نسخه خطی).

ص:277

محکم و مستدل بود و در مباحثه، با دلائل علمی و منطقی بحث می کرد. همه استادان و شاگردانش از شأن علمی وی به درجه عالی یاد می کردند.(1)

مرحوم آیةالله حاج احمد آقا سبط الشیخ، فرزند برومند ایشان می فرمودند:

ایشان چنان بر مطالب علوم و نقض، ابرام و اشکالات آنها مسلط بود که به محض اینکه یکی از شاگردان در درس یا طرف مقابل بخش شروع به سخن می کرد، ایشان اصل اشکال را متوجه شده و جواب آن را می گفت.(2)

ویژگی های اخلاقی

انصاری اخلاقی متعالی و روحیه ای بس بزرگ و الهی داشت. از ویژگی های اخلاقی و معنوی وی می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1. تواضع بسیار؛

2. نرم خویی، آرام و خوش خلقی؛

3. کم حرفی او جز به ضرورت سخن نمی گفت؛

4. به خاطر اشتیاق به درس، بحث و تحقیق در امور علمی، از شب نشینی بسیار و ارتباطات گسترده دوری می کرد. (3)

5. غالباً مطالعات خود را پس از نماز شب و قبل از نماز صبح انجام می داد.


1- تاریخ علما و روحانیت دز فول، ج 1، ص 218.
2- تاریخ علما و روحانیت دز فول، ج 1، ص 217 228 و نقباءالبشر (نسخه خطی).
3- تاریخ علما و روحانیت دزفول، ج 1، ص 219 - 218.

ص:278

6. آن قدر به خلوت شبانه با معبود اهمیّت می داد که آن را مایه برکت و رحمت در زندگی مادی و اتّصال همیشگی با حق تعالی می دانست. مرحوم حاج احمد (فرزند فاضل ایشان) می گوید:

«بابایم می فرمود که من از سن طفولیت نماز شب خوانده ام. به طوری که هیچ وقت فوت نشد.»

7. از مادیات، حب جاه، منصب و تعلّقات دنیوی به دور بود.

8. همواره به تهذیب نفس، کسب فضایل و کمالات و پرورش روح اشتغال داشت.

9. به دلیل برخورداری از مشرب عرفانی خاص و کرامات درونی، از برخی محافل و مجالس و هم نشینی با هرکسی دوری می جست.(1)

10. همیشه دلسوز مردم بود و به حل اختلاف ها مشکلات آنها می پرداخت.

11. در اقامه نماز جماعت و سفارش به آن و همچنین ترویج مذهب از همتی عالی و وصف ناپذیر برخوردار بود.

12. در زهد و تقوا سرآمد مردم زمان خویش بود و همه را به اصلاح اعمال و درون توصیه می فرمود. او در برقراری همدلی و صمیمیت بین مردم شهر تلاشی پیگیر و جدّی داشت.

14. مردم در میدان علم و عمل او را ثقه و مورد اعتماد می دانسند و دائماً به ایشان ارادت می ورزیدند.

15. بسیار به اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزید، تا جایی که در مواعظ خویش به ارتباط دائمی با آستان مقدس ایشان سفارش می نمود.(2)


1- تربت پاکان قم، ج 4، ص 2045 - 2046.
2- المسلسلات فی الاجازات، مجموعه دوم، ص 267 و 268.

ص:279

کرامات معنوی

در مورد کرامات آن عالم فرزانه از ارتباط دائم و ناگسستنی ایشان با حضرت ولی عصر علیه السلام سخن ها گفته اند. از جمله موارد آن می توان به این داستان از زبان فرزندش آقا شیخ علی اشاره نمود:

مرحوم آیةالله معزّی فوت کرده بود. من به اهل خانه گفتم بابایم مریض است. فعلاً خبر فوت را به ایشان نگویید. بعد از دو ساعت که از تشییع جنازه برگشتم، خدمت بابا رسیدم و متوجه شدم خبر دارد. فرمود: دو نفر پیش من آمدند و احوال پرسی کردند. اول فکر می کردم که برای عیادت آمده اند؛ ولی بعد متوجه شدم نه. یکی از آن دو به دیگری عرض کرد: یا حجةالله! ایشان را هم با خود ببریم. فرمود: فعلاً نه! متوجه شدم حضرت ولی عصر علیه السلام است. بعد که به خود آمدم، آنها را ندیدم!(1)

فعالیت سیاسی

آن مرجع عالی قدر و فقیه مجاهد با طاغوت زمان خود یعنی خاندان پهلوی بسیار مخالف بود و مردم را علیه آنان فرا می خواند و در مورد آنها می فرمود:

زیانی که این پدر و پسر و خاندانش به شرافت و دیانت ایرانیان وارد آورده اند، هیچ پادشاهی نیاورده است. شاهان قاجاریه لااقل ظواهر احکام و دین را رعایت می کردند؛ اما خانواده پهلوی برای خوش خدمتی به ارباب خود، یعنی انگلستان، آبرو و اعتبار ملت را برباد دادند.


1- تاریخ علما و روحانیت دزفول، ج 1، ص 220.

ص:280

مرحوم آقا ضیاء الدین سبط الشیخ نقل می کند:

در ایامی که رضا شاه مجالس روضه خوانی را ممنوع اعلام کرده بود و مردم مجالس عزاداری خود را در خانه ها و پنهانی انجام می دادند، روزی در مدرس و اتاق مشایخ بیگدلی دزفول، روضه خوانی همه ساله برپا گردید. درب ساختمان نیمه باز بود و مردم رفت و آمد می کردند. پاسبان هایی که برای اجرای این ممنوعیت در کوچه های شهر به گشت زنی مشغول بودند، از برپایی این مجالس عزاداری آگاه شدند، بنابراین در را به زور باز کردند و به ضرب و شتم مردم پرداختند. مردم پاسبان ها را که دو یا سه نفر بودند گرفتند و به میان مجلس روضه خوانی آوردند. آیةالله آقا شیخ منصور سبط الشیخ از میان عالمانی که در آن مجلس بودند، برخاست و فرمود: این بی دینان اراذل را بزنید و از هیچ کس نترسید! مردم ریختند و پاسبان ها را کتک مفصّلی زدند و دست و پای آنها را بستند. رئیس شهربانی دزفول وقتی از این موضوع آگاه شد، از ترس شورش مردم با تواضعی ریاکارانه به آن مجلس آمد و از علما عذر خواست و با خفّت و سرافکندگی تمام، پاسبان ها را برد.(1)

تألیفات

آقا شیخ منصور، صاحب قلمی دقیق و برخوردار از همّت و جدّیّتی عالی در تألیف کتاب بود. ایشان دارای آثاری وزین در علوم فقه، اصول، حدیث و احکام عملیه است. آثار قلمی و تألیفات او عبارتند از:

1. الوجیزه لعمل المقلّدین؛

2. ذخیرةالآخرة (رساله عملیه)؛


1- تاریخ علما و روحانیت دزفول، ج 1، ص 219.

ص:281

3. حاشیه بر توضیح المسائل آیةالله بروجردی رحمة الله؛

4. حاشیه بر ذخیرة العباد از سید ابوالحسن اصفهانی رحمة الله؛

5. حاشیه بر مختصر الاحکام از شیخ محمد کبیر قمی؛

6. حاشیه بر مناسک حجّ.(1)

فرزندان

آیةالله شیخ منصور انصاری دزفولی صاحب دو پسر به نام های شیخ علی و شیخ احمد است. شیخ علی انصاری، از اعلام بوده و در مشهد مقدس ساکن است و به تدریس اشتغال دارد. مرحوم شیخ احمد هم در اواخر عمر در قم سکونت نمود و به تدریس و تألیف اشتغال داشت. هردوی آنها اهل فضل و از مجتهدان و مراجع عصر به شمار آمده اند.(2)

وفات

این مرجع ربّانی و فقیه صمدانی در روز چهار شنبه 24 ربیع الثانی سال 1392 مطابق با 17 خردادماه 1351 در 85 سالگی، پس از عمری با برکت و مجاهدت در تهذیب نفس و علم و دانش، در تهران درگذشت و به دیدار معبود شتافت. پیکر این عالم گرانقدر به قم انتقال داده شد و پس از تشییع در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام، در دالان درب شرقی، پشت ایوان صحن مطهر، زیر ساعت آن بارگاه مقدس مدفون گردید. (3)

روحش شاد و راهش پر رهرو باد


1- تربت پاکان قم، ج 4، ص 2046 و گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 144.
2- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 343 و نقباءالبشر، (نسخه خطی).
3- المسلسلات فی الاجازات، مجموعه دوم، ص 268 و زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 391.

ص:282

فهرست تفصیلی

حسن بن محمد قمی ..................... ٩

مقدمه ................................................... ١١

تاریخ قم ............................................... ١٢

در نگاه اندیشمندان ............................. ١٣

نقد ....................................... ١٧

موضوعات و مسائل کتاب قم ............... ١٩

منابع کتاب و رویکرد مؤلف .................. ١٩

روایت های کتاب .............................. ٢٠

روایات تاریخی ................................. ٢٠

الف) در فضیلت قم و اطراف آن ........... ٢٠

١. سالم ترین موضع ............................... ٢٠

٢. جایگاه شیعه علی علیه السلام.................... ٢١

٣. خاک پاک و مقدّس قم ..................... ٢٢

٤. شهر یاران قائم علیه السلام........................... ٢٢

٥. معدن اهل بیت علیهم السلام........................... ٢٣

٦. قائم مقام حجت ............................... ٢٣

٧. معدن علم و فضل ............................ ٢٣

٨. بر شما باد به شهر قم ...................... ٢٤

٩. مکان راحت ...................................... ٢٤

١٠ . خوشا به حال مردم قم................... ٢٤

١١ . همراهان قائم آل محمد (ص)........ ٢٤

ب) تاریخ ائمۀ اطهار علیهم السلام و مقام آنان... ٢٤

١. درباره جعفر کذّاب............................ ٢٤

٢. دربارۀ امام زمان(عج)....................... ٢٥

٣. پیامد اهانت به اهل بیت علیهم السلام............. ٢٥

٤. دوستی خدا و اهل بیت علیهم السلام............... ٢٦

٥. پاداش و کیفر................................... ٢٦

٦. درباره بن ای مسجد مقدس جمکران ..... ٢٦

٧. صاحب زنج...................................... ٢٨

٨. توصیه درباره محمد بن حنفیه و نام وی....... ٢٨

ص:283

٩. دادرسی علی علیه السلام............................... ٢٩

شیخ عزیزالله علیمرادیان .......... ٣١

نهاوند.................................................... ٣٣

ولادت................................................... ٣٤

ازدواج.................................................... ٣٤

تحصیلات ............................................ ٣٤

استادان .................................................. ٣٥

١. آقا سید میرزا اسدالله نهاوندی.......... ٣٥

٢. شیخ احمد قدوسی نهاوندی............. ٣٥

٣. آیةالله آقا احمد آل آقا...................... ٣٦

٤. میرزا محمدعلی ادیب تهرانی .......... ٣٦

٥. حسن فاضل ..................................... ٣٧

٦. سید مهدی کشفی ( ١٣١٤ - ١٣٦٧ ق .)...... ٣٧

اجازه نامه .............................................. ٣٨

شاگردان ................................................ ٣٩

فرزندان................................................. ٤١

١. علی اصغر علمیرادیان ...................... ٤١

٢. علی علیمرادیان ............................... ٤١

٣. حسین علیمرادیان............................ ٤١

اقدامات فرهنگی، خدماتی و عمرانی ................. ٤٢

نمایندگان شیخ عزیزالله........................ ٤٣

١. روستای کیان................................... ٤٤

٢. روستای بروزل................................. ٤٤

٣. روستای زرینی................................. ٤٤

٤. روستای کهریز................................. ٤٤

٥. روستای لیلی یادگار......................... ٤٥

٦. روستای شهرک ............................... ٤٥

٧. روستای لیلان .................................. ٤٥

نهضت امام خمینی رحمة الله........................... ٤٥

پیام همبستگی ...................................... ٤٦

از منظر بزرگان..................................... ٤٨

رحلت .................................................... ٥٠

حاج شیخ علی قاضی زاهدی.... ٥١

زادگاه و محل نشو و نما....................... ٥٣

خاندان.................................................. ٥٤

میرزا ابوالقاسم (جدّ او).......................... ٥٦

آقا رضا زاهدی (پدرش)....................... ٥٦

ولادت و تحصیلات.............................. ٥٩

بر منبر وعظ و خطابه........................... ٦٠

جلسات تفسیر قرآن .............................. ٦٢

خصال معنوی و ملکوتی ....................... ٦٣

استخاره های دقیق و شگفت ................ ٦٥

ذوق ادبی و قریحه شعری.................... ٦٧

آثار........................................................ ٦٩

فرزندان................................................. ٧١

١. حاج شیخ احمد قاضی...................... ٧١

آثار......................................................... ٧٢

٢. شیخ ابراهیم زاهدی ......................... ٧٣

ص:284

٣. حاج شیخ مرتضی زاهدی ............... ٧٤

٤. آقای محمود قاضی زاهدی ............ ٧٤

در حال احتضار..................................... ٧٤

رحلت .................................................... ٧٥

شیخ یوسف نجفی جیلانی ........ ٧٧

فومن .................................................... ٧٩

در افق نجف.......................................... ٨٠

تحصیل و استادان................................. ٨٠

تألیفات .................................................. ٨٢

طومار عفت ........................................... ٨٤

ویژگی های سیاسی و علمی................. ٨٥

١. ویژگی سیاسی .................................. ٨٥

٢. ویژگی علمی.................................... ٨٦

١. نکته او ل........................................... ٨٧

٢. نکته دوّم ........................................... ٨٨

شیوه اشعار و سروده ها.......................... ٩١

مبارزات .................................................. ٩٣

عالم ژرفنگر.......................................... ٩٦

همسر وفادار.......................................... ٩٧

فرزندان................................................. ٩٨

ارتحال ملکوتی ..................................... ٩٨

سید محمد تقی رودباری ........... ٩٩

رودبار ................................................. ١٠١

زادگاه.................................................. ١٠٢

تولد و تحصیلات ................................ ١٠٣

١. شیخ محمدعلی مدرّس چهارده ی گیلانی

(متوفای ١٣٤٤ ق.)............................ ١٠٤

٢. آخوند ملاّ محمد کاظم خراسا نی

(متوفای ١٣٢٩ ق .)............................ ١٠٤

٣. ملاعبداللّه مازندرانی (متوفای ١٣٣٠ ق.)... ١٠٤

٤. سید اسداللّه حسینی اشکوری (متوفای

٣٣٣ ق.)............................................. ١٠٥

بازگشت به ایران ................................ ١٠٦

اقامت در رشت ................................... ١٠٦

خدمات................................................ ١٠٧

تدریس ................................................ ١٠٧

اقامه نماز جماعت............................... ١٠٧

مساجد و مدارس ................................. ١٠٨

عدم پذیرش محاضر دولتی................ ١٠٨

تألیفات................................................ ١١١

فرزندان............................................... ١١٢

رحلت .................................................. ١١٥

حاج شیخ غلامحسین

شرعی............................................ ١١٧

اشاره................................................... ١١٩

زادگاه.................................................. ١٢١

تحصیلات........................................... ١٢١

تدریس................................................ ١٢٣

ص:285

ویژگی های اخلاقی............................ ١٢٥

تواضع و فروتنی................................. ١٢٥

توکل و عزت نفس............................. ١٢٧

یار نیازمندان....................................... ١٢٨

عشق به اهل بیت علیهم السلام، احترام به سادات................ ١٣٢

توسّل.................................................. ١٣٤

امر به معروف و نهی از منکر............. ١٣٦

نظم در امور........................................ ١٣٨

فعالیت ها و اقداما ت............................ ١٤٠

کشاروزی .......................................... ١٤٣

شاعری شوریده ................................. ١٤٣

وفات.................................................. ١٤٥

آثار...................................................... ١٤٦

فرزندان.............................................. ١٤٦

وصیت ها............................................. ١٤٧

میرزا علی محدث زاده ............. ١٤٩

تولد..................................................... ١٥١

دوران کودکی ..................................... ١٥٢

خدمات علمی و فرهنگی................... ١٥٥

خاطرات واپسین دیدار پدر................. ١٥٦

ناگفته هایی از حیات پدر..................... ١٥٧

خدمات فرهنگی و دینی.................... ١٥٨

الف) منابر و خطابه ها......................... ١٥٩

واعظ ضامن عمر مردم است ............. ١٥٩

انتقاد از علامه مجلسی ...................... ١٦٠

احترام فوق العاده به منبر................... ١٦٠

واعظی با اخلاص ............................... ١٦١

اوصاف اخلاقی ................................... ١٦٢

خدمات علمی ..................................... ١٦٣

الف) تحفة الاحباب............................ ١٥٣

ب) کحل البصر.................................. ١٦٤

ج) بیت الاحزان................................. ١٦٥

ختام مسک......................................... ١٦٥

آثار علمی........................................... ١٦٦

از دیدگاه دانشوران ............................. ١٦٨

فعالیت سیاسی ................................... ١٦٩

سلاح دعا........................................... ١٧٠

دستگیری و زندانی شدن................... ١٧١

ازدواج................................................. ١٧٢

رحلت .................................................. ١٧٢

سید احمد حسینی طالقانی .... ١٧٥

خاندان............................................... ١٧٧

پدر...................................................... ١٧٨

تحصیلات........................................... ١٨٠

تبلیغ.................................................... ١٨٢

نفرت و مقاومت.................................. ١٨٥

ویژگی ها............................................. ١٨٩

تشکیل خانواده .................................. 191

ص:286

مهاجر مظلوم ...................................... ١٩٢

جمال جلال ........................................ ١٩٥

فرهنگی فرزانه.................................... ٢٠١

رحلت سید احمد طالقانی.................... ٢٠٢

حاج میرزا مهدی بروجردی ... ٢٠٥

تولد و تحصیلات............................... ٢٠٧

استادان................................................ ٢٠٨

١. حاج شیخ محمد حسین مجتهد غرو ی

بروجردی ............................................. ٢٠٨

٢. ملا عبدالعظیم بروجردی................ ٢٠٩

٣. حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی...... ٢١٠

شاگردان .............................................. ٢١٠

تألیفات ................................................ ٢١١

خدمات و ویژگی ها............................. ٢١٢

از منظر بزرگا ن................................... ٢١٦

خواب ها و خاطره ها............................. ٢١٨

تبلیغات خارج از کشور........................ ٢٢٣

کربلایی کاظم .................................... ٢٢٣

فرزندان............................................... ٢٢٤

١. آقای شیخ محمد حسین بروجرد ی ............. ٢٢٤

٢. میرزا محمود کسرایی بروجردی.......... ٢٢٥

غروب................................................. ٢٢٦

مدفن................................................... ٢٢٧

سید ریحان الله کشفی

بروجردی .................................... ٢٢٩

پدر ریحان اللّه.................................... ٢٣١

برخی از تألیفات .................................. ٢٣٤

فرزندان کشفی ................................... ٢٣٥

شهادت سید یحیی............................. ٢٣٥

سیمای سید ریحان اللّه ...................... ٢٣٦

تولد، تحصیل و تدریس...................... ٢٣٦

شاگردان.............................................. ٢٣٧

تألیفات................................................ ٢٣٨

خدمات اجتماعی فرهنگی............... ٢٣٩

مقام علمی.......................................... ٢٤٠

خطای خصم ....................................... ٢٤٢

نهضت مشروطه ................................. ٢٤٣

١. نهضت عدالتخانه ........................... ٢٤٣

٢. چرا مشهد؟.................................... ٢٤٥

٣. احیای عدالتخانه............................ ٢٤٦

٤. مشروطه دوم ................................. ٢٤٧

حمایت نظری از مشروطه .................. ٢٤٧

استفتا از سید ریحان اللّه مدّظله......... ٢٤٧

حمایت از مشروطه ............................. ٢٤٨

٥. فرجام کار...................................... ٢٤٩

فرزندان.............................................. ٢٥٠

١.سید موسی...................................... ٢٥٠

ص:287

٢.سید مهدی...................................... ٢٥٠

٣.سید محمدباقر................................. ٢٥١

وفات................................................... ٢٥١

خلاصه سخن ..................................... ٢٥١

حسین بن احمد بن ادریس

اشعری قمی .............................. ٢٥٣

مقدمه ................................................ ٢٥٥

ولادت................................................ ٢٥٦

پدری دانشمند.................................... ٢٥٧

شاگردان ............................................. ٢٥٨

١. شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن حسین

بابویه .................................................. ٢٥٩

٢. موسی بن هارون بن تلعکبری....... ٢٥٩

٣. حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندی ............ ٢٥٩

٤. محمد بن احمد بن داود................ ٢٥٩

٥. حسین بن علی بن بابو یه (برادر شیخ

صدوق)............................................... ٢٦٠

با نواب خاص..................................... ٢٦٠

غیبت صغرا......................................... ٢٦١

در آیینه دانشمندان ............................. ٢٦٣

گلچین روایات .................................... ٢٦٤

حافظان قرآن ..................................... ٢٦٥

آیة الکرسی ........................................ ٢٦٥

جانشینان رسول خدا (ص).................. ٢٦٥

ولایت علی علیه السلام................................... ٢٦٥

فضلیت علی علیه السلام................................. ٢٦٦

امام حسین علیه السلام................................... ٢٦٦

ثواب زیارت امام کاظم علیه السلام................. ٢٦٦

فرصت طلایی .................................... ٢٦٧

ارزش افراد.......................................... ٢٦٧

عملکرد انسان ها................................. ٢٦٧

غروب ................................................. ٢٦٨

شیخ منصور انصاری دزفولی

........................................................ ٢٦٩

اشاره................................................... ٢٧١

ولادت................................................. ٢٧٢

کودکی و نوجوانی............................... ٢٧٢

ادامه تحصیل ...................................... ٢٧٣

استادان................................................ ٢٧٣

الف) شیخ محمد مهدی بیگدلی........ ٢٧٤

ب) آیةالله حاج شیخ محمدرضا معز ی

دزفولی................................................ ٢٧٥

شاگردان، و فعالیت ها.......................... ٢٧٥

ویژگی های اخلاقی............................. ٢٧٧

کرامات معنوی .................................... ٢٧٩

فعالیت سیاسی.................................... ٢٧٩

تألیفات................................................ ٢٨٠

وفات ................................................... 281

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109